اینم اون قول دو پارتی
معرفی شخصیت های دو پارتی بی تی اس:
لی ا/ت : ۱۷ ساله ، دختر کارگردان ام وی بی تی اس
آقای لی: ۴۵ ساله ، کارگردان ام وی
جئون جونگکوک: ۱۵ ساله ، وکالیست و دنسر
کیم تهیونگ:۱۷، ویژوال و وکالیست
پارک جیمین:۱۷ ، وکالیست و دنسر
جانگ هوسوک: ۲۰ ، رپر و دنسر
مین یونگی :۲۱ ، رپر
کیم سوکجین: ۲۱ ، هیونگ گروه ، ویژوال ، وکالیست
کیم نامجون:۲۰، لیدر گروه بی تی اس ، رپر
...................
ورود دختری با کفشای پاشنه بلند رو حس کردن و حداقل یکم فقط یکم تهیونگ و جونگکوک از هم فاصله گرفتن- اینکه دیگه همدیگرو نمیبوسیدن وگرنه توی بغل همدیگه بودن- .
وقتی به استادیو ضبط رسید با صدای بلند شروع کرد به حرف زدن: اینجا چه خبرهههه؟!؟
نامجون به عنوان لیدر گروه گفت: خب ا/ت متاسفانه این بی تی اسه
ا/ت: ببینید امروز پدرم یه چندتا کار داشت و خب برای ضبط این ام وی نیست و این هفته کلا با من ضبط دارید..
جونگکوک اعتراض کرد : وات د هللل ؟!؟ تو هنوز به سن قانونی هم برای این کار نرسیدی...
ا/ت: میخوای زنگ بزنم بابام؟
جین برای اینکه دعوایی اتفاق نبوفته گفت: ببینید یکم آروم باشید خب؟! ا/ت تو برامون قسمتای کار رو توضیح بده تا ماهم اجرا کنیم و این ام وی هم تموم بشه...
ا/ت نفس عمیقی کشید و بعد گفت: خب اولین صحنه که باید اینجا ضبط بشه اینه که ...تهیونگ و جونگکوک میرن اون وسط ..
و به اون جایی از استادیو اشاره کرد که شبیه اتاق بود و ولی در نداشت در عوض دوتا صفحه بزرگ اون قسمت رو جدا کرده بودن...
ا/ت: و خب اون دوتا میرن توی اتاق اینارو بهشون میگم باید چیکار کنن....خب از یه طرف اتاق جین و نامجون باید برن دنبال تهکوک و از طرف دیگه یونگی و جیمین.
هوسوک: منم پشمک
ا/ت: تو به عنوان فرشته زندگی بعدی میری توی اتاق..
نامجون: وایسا ببینم اصلا سناریو ام وی چیه ؟!؟ من اصلا یادم نمیاد چنین چیزی نوشته باشم..
یونگی: اینم از اهنگای من نبوده...
ا/ت: شما باید حواستون میبود به من چه ... من قرار نیست تعریف کنم...
جیمین با حالت کیوتی گفت: ا/ت ..خوشگلم ...خواهش میکنم......بگو دیگه...
یونگی هم به تقلید از جیمین گفت: اره ا/ت خواهش میکنم...
ا/ت : یعنی لعنت بهتتتونننن خب... ببین داستان خود اهنگی که به من دادن این بودش که دوتا پسر که باهم دوست بودن یه احساساتی بینشون شکل میگیره.. و وقتی اطافیانشون اینو میفهمن از هم جداشون میکنن... اینا یه روز یه جایی دور از هم کنار هم میان و میخوان آخرین و اولین عشق بازیشونو انجام بدن و بعد خودکشی کنن..
جین: وای خدا جدی شماها نوشید این اهنگو ؟؟؟
جیمین: این آهنگ کار من بوده....
یونگی: خب نمیتونستی بگی زودتر باهوش؟!
......................
لی ا/ت : ۱۷ ساله ، دختر کارگردان ام وی بی تی اس
آقای لی: ۴۵ ساله ، کارگردان ام وی
جئون جونگکوک: ۱۵ ساله ، وکالیست و دنسر
کیم تهیونگ:۱۷، ویژوال و وکالیست
پارک جیمین:۱۷ ، وکالیست و دنسر
جانگ هوسوک: ۲۰ ، رپر و دنسر
مین یونگی :۲۱ ، رپر
کیم سوکجین: ۲۱ ، هیونگ گروه ، ویژوال ، وکالیست
کیم نامجون:۲۰، لیدر گروه بی تی اس ، رپر
...................
ورود دختری با کفشای پاشنه بلند رو حس کردن و حداقل یکم فقط یکم تهیونگ و جونگکوک از هم فاصله گرفتن- اینکه دیگه همدیگرو نمیبوسیدن وگرنه توی بغل همدیگه بودن- .
وقتی به استادیو ضبط رسید با صدای بلند شروع کرد به حرف زدن: اینجا چه خبرهههه؟!؟
نامجون به عنوان لیدر گروه گفت: خب ا/ت متاسفانه این بی تی اسه
ا/ت: ببینید امروز پدرم یه چندتا کار داشت و خب برای ضبط این ام وی نیست و این هفته کلا با من ضبط دارید..
جونگکوک اعتراض کرد : وات د هللل ؟!؟ تو هنوز به سن قانونی هم برای این کار نرسیدی...
ا/ت: میخوای زنگ بزنم بابام؟
جین برای اینکه دعوایی اتفاق نبوفته گفت: ببینید یکم آروم باشید خب؟! ا/ت تو برامون قسمتای کار رو توضیح بده تا ماهم اجرا کنیم و این ام وی هم تموم بشه...
ا/ت نفس عمیقی کشید و بعد گفت: خب اولین صحنه که باید اینجا ضبط بشه اینه که ...تهیونگ و جونگکوک میرن اون وسط ..
و به اون جایی از استادیو اشاره کرد که شبیه اتاق بود و ولی در نداشت در عوض دوتا صفحه بزرگ اون قسمت رو جدا کرده بودن...
ا/ت: و خب اون دوتا میرن توی اتاق اینارو بهشون میگم باید چیکار کنن....خب از یه طرف اتاق جین و نامجون باید برن دنبال تهکوک و از طرف دیگه یونگی و جیمین.
هوسوک: منم پشمک
ا/ت: تو به عنوان فرشته زندگی بعدی میری توی اتاق..
نامجون: وایسا ببینم اصلا سناریو ام وی چیه ؟!؟ من اصلا یادم نمیاد چنین چیزی نوشته باشم..
یونگی: اینم از اهنگای من نبوده...
ا/ت: شما باید حواستون میبود به من چه ... من قرار نیست تعریف کنم...
جیمین با حالت کیوتی گفت: ا/ت ..خوشگلم ...خواهش میکنم......بگو دیگه...
یونگی هم به تقلید از جیمین گفت: اره ا/ت خواهش میکنم...
ا/ت : یعنی لعنت بهتتتونننن خب... ببین داستان خود اهنگی که به من دادن این بودش که دوتا پسر که باهم دوست بودن یه احساساتی بینشون شکل میگیره.. و وقتی اطافیانشون اینو میفهمن از هم جداشون میکنن... اینا یه روز یه جایی دور از هم کنار هم میان و میخوان آخرین و اولین عشق بازیشونو انجام بدن و بعد خودکشی کنن..
جین: وای خدا جدی شماها نوشید این اهنگو ؟؟؟
جیمین: این آهنگ کار من بوده....
یونگی: خب نمیتونستی بگی زودتر باهوش؟!
......................
۵.۳k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.