فیک:ساسنگ فن من پارت۱۰۰
_چرا این بازی قهر بودن بچگانتو تموم نمیکنی؟
نگاهی به هوسوک انداختم و لب زدم:
_کسی که یکبار پشت پا زده باشه به من و رفته باشه, دیگه ارزش وقت گذاشتن نداره
شونه ای باال انداخت و زمزمه کرد:
-یه شایعه هایی پیچیده. . .
منتظر ادامه ی حرفش شدم.
-از یکی از کارکنا شنیدم, درخواست تمدید قرارداد با کمپانی رو رد کرده
به طور کامل به سمت جین چرخیدم و پرسیدم.
-مگه کار کردن روی آلبوم جدیدشو شروع نکرده؟
_اره تا اون موقع آلبومشم منتشر شده. . اما انگار آخرین کارش تو کمپانیه. . . شیش ماه دیگه قرارداش تموم میشه
نوک بینیم رو خاروندم و نگاه دیگه ای به هوسوک که درحال خندیدن با
جوک های بیمزه ی آقای جئون بود انداخت
بهتر. . . شرش کم میشه
زیر لب گفتم و دوباره نگاهی بهش انداختم.
همیشه کاری میکرد که بخوام گردنش رو بخاطر حماقت هاش بشکونم.
_
KOOKIE´S P.O.V
-ماهی بخور. . . ماهیایی که من میخرم با تمام ماهیای کره فرق دارن
هوسوک از پدرم تشکری کرد و با تواضع قاشقش رو از غذا پر کرد.
-منم ماهیایی که میخریدو دوست دارم
تهیونگ درحالیکه تکه ی بزرگی ماهی خشک رو به دندون میگرفت لب زد.
اما پدرم بی توجه دوباره رو به هوسوک کرد و گفت:
-چند ساله که دوستید؟
-از بچگی. . .
اینبار پدرم چشم غره ای به تهیونگ رفت و زمزمه کرد:
-میذاری خودش جواب بده یا نه؟
تهیونگ گاز محکم دیگه ای به ترشی تربچه اش زد و با حرص به هوسوک
نگاه کرد.
-مامان و بابات اگر یه بچه ی دیگه داشتن به هوسوک مینداختنش
با صدای یرین که زیر گوشم پیچید, چشم هام رو گشاد کردم و گفتم:
-ما از اون مدل خانواده هاش نیستیم
بی توجه به یرین, نگاهی به تهیونگ که همچنان با حرص هوسوک رو نگاه
میکرد انداختم و دلم بخاطر چهره ی تخسش ضعف رفت.
دوست داشتم لبهای سسی شده اش رو ببوسم.
______________________________________________
-بالاخره رفت. . .
تهیونگ با لبخندی که نمیتونست جمعش کنه, لب زد.
با رفتن هوسوک انگار روح تازه ای تو کالبدش دمیده شده بود.
-تو پس نمیری؟
با صدای پدرم, با تعجب به سمتش برگشت و لب زد:
-من؟
پدرم اخمی کرد و جواب داد:
-پس من؟ دیروقته دیگه باید بری
اما الان من نمیتونم برگردم. . . ماشینم ندارم
مادرم دست پدرم رو گرفت و درحالیکه با دلسوزی به داماد آینده اش نگاه
میکرد گفت:
-امشب بهتره بمونه اینجا. . . خطرناکه اگر الان بدون ماشین برگرده.
و همین یک جمله کافی بود تا پدرم اجازه ی موندن تهیونگ رو صادر کنه.
TAEHYUNG´S P.O.V
_صد و بیست و پنج. . . صد و بیست و شش. . . صد و بیست و هفت. . . صد
و . . .
سرجام نیم خیز شدم و ضربه ای به روی پام زدم.
چرا اون پسر نمی اومد؟ بازم میخواست همین روند بی توجه نشون دادن
خودش رو ادامه بده؟
آهی کشیدم و از روی تخت بلند شدم.
آخرین بار بود که سراغش میرفتم؛ قسم میخوردم که آخرین بار باشه.
پاورچین پاورچین به سمت در نیمه باز اتاق جونگ کوک رفتم.
در رو کمی هل دادم و وارد شدم.
با دیدن پسری که به صورت دمر کنار دوستش خوابیده بود, لعنتی به
شانس خودم فرستادم.
فکر نمیکردم که جیمین کنارش باشه.
نگاهی به هوسوک انداختم و لب زدم:
_کسی که یکبار پشت پا زده باشه به من و رفته باشه, دیگه ارزش وقت گذاشتن نداره
شونه ای باال انداخت و زمزمه کرد:
-یه شایعه هایی پیچیده. . .
منتظر ادامه ی حرفش شدم.
-از یکی از کارکنا شنیدم, درخواست تمدید قرارداد با کمپانی رو رد کرده
به طور کامل به سمت جین چرخیدم و پرسیدم.
-مگه کار کردن روی آلبوم جدیدشو شروع نکرده؟
_اره تا اون موقع آلبومشم منتشر شده. . اما انگار آخرین کارش تو کمپانیه. . . شیش ماه دیگه قرارداش تموم میشه
نوک بینیم رو خاروندم و نگاه دیگه ای به هوسوک که درحال خندیدن با
جوک های بیمزه ی آقای جئون بود انداخت
بهتر. . . شرش کم میشه
زیر لب گفتم و دوباره نگاهی بهش انداختم.
همیشه کاری میکرد که بخوام گردنش رو بخاطر حماقت هاش بشکونم.
_
KOOKIE´S P.O.V
-ماهی بخور. . . ماهیایی که من میخرم با تمام ماهیای کره فرق دارن
هوسوک از پدرم تشکری کرد و با تواضع قاشقش رو از غذا پر کرد.
-منم ماهیایی که میخریدو دوست دارم
تهیونگ درحالیکه تکه ی بزرگی ماهی خشک رو به دندون میگرفت لب زد.
اما پدرم بی توجه دوباره رو به هوسوک کرد و گفت:
-چند ساله که دوستید؟
-از بچگی. . .
اینبار پدرم چشم غره ای به تهیونگ رفت و زمزمه کرد:
-میذاری خودش جواب بده یا نه؟
تهیونگ گاز محکم دیگه ای به ترشی تربچه اش زد و با حرص به هوسوک
نگاه کرد.
-مامان و بابات اگر یه بچه ی دیگه داشتن به هوسوک مینداختنش
با صدای یرین که زیر گوشم پیچید, چشم هام رو گشاد کردم و گفتم:
-ما از اون مدل خانواده هاش نیستیم
بی توجه به یرین, نگاهی به تهیونگ که همچنان با حرص هوسوک رو نگاه
میکرد انداختم و دلم بخاطر چهره ی تخسش ضعف رفت.
دوست داشتم لبهای سسی شده اش رو ببوسم.
______________________________________________
-بالاخره رفت. . .
تهیونگ با لبخندی که نمیتونست جمعش کنه, لب زد.
با رفتن هوسوک انگار روح تازه ای تو کالبدش دمیده شده بود.
-تو پس نمیری؟
با صدای پدرم, با تعجب به سمتش برگشت و لب زد:
-من؟
پدرم اخمی کرد و جواب داد:
-پس من؟ دیروقته دیگه باید بری
اما الان من نمیتونم برگردم. . . ماشینم ندارم
مادرم دست پدرم رو گرفت و درحالیکه با دلسوزی به داماد آینده اش نگاه
میکرد گفت:
-امشب بهتره بمونه اینجا. . . خطرناکه اگر الان بدون ماشین برگرده.
و همین یک جمله کافی بود تا پدرم اجازه ی موندن تهیونگ رو صادر کنه.
TAEHYUNG´S P.O.V
_صد و بیست و پنج. . . صد و بیست و شش. . . صد و بیست و هفت. . . صد
و . . .
سرجام نیم خیز شدم و ضربه ای به روی پام زدم.
چرا اون پسر نمی اومد؟ بازم میخواست همین روند بی توجه نشون دادن
خودش رو ادامه بده؟
آهی کشیدم و از روی تخت بلند شدم.
آخرین بار بود که سراغش میرفتم؛ قسم میخوردم که آخرین بار باشه.
پاورچین پاورچین به سمت در نیمه باز اتاق جونگ کوک رفتم.
در رو کمی هل دادم و وارد شدم.
با دیدن پسری که به صورت دمر کنار دوستش خوابیده بود, لعنتی به
شانس خودم فرستادم.
فکر نمیکردم که جیمین کنارش باشه.
۳.۰k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.