روزگار غیر باور پارت11
روزگار غیر باور
پارت11
#همتا
که دیدم یه مرد اومد سمتم و گفت:
مرده: سلام، هان شین هیوک هستم.
ه: سلام، خوشبختم
هان: شما کارمند جدید رستمی همتا هستید، درسته؟
ه: بله
هان: بفرمایید دفترم، تا فرم مربوطه رو پر کنید.
ه: بله چشم
حرکت کرد و رفت سمت دفترش و منم هم پشت سرش، حدودا یک مرد 30 ساله بود، خوش قیافه هم بود.
رفت داخلش فرم مربوطه رو داد بهم تا پر کنم و منم با دقت خوندم و بعد پر کردم ، بعد رو به من گفت:
هان: هنوز دانشجو هستید؟😮 حتما فرد با استعدادی هستید که آقای لی معرفیتون کردن برای کار در اینجا
ه: نظر لطفتونه
هان: استعداد خوبی تو فیلمبرداری دارید, به خاطر همین از این به بعد در اتاق تنظیم (یادم نمیاد به اون اتاق چی میگن به خاطر همین نوشتم اتاق تنظیم😅) کار نمیکنید و میاد تو قسمت اصلی فیلم برداری یعنی فیلم برداری از استیج.
ه: ممنون، اممم همونطور که میدونید، من دانشجو هستم و صبح ها کلاس دارم اگر میشه، ساعت کاریم رو عوض کنید.( با خجالت)
هان: از ساعت 1 ظهر تا 6 عصر خوبه؟
ه: بله😃
هان: خب پس از این بعد ساعت 1 بیاید.
ه: واقعا ممنونم
هان: خواهش میکنم ، میتونید برید
ه: خداحافظ هان : خدانگهدار
رفتم بیرون از ساختمون و سوار مترو شدم و رفتم جاییکه با اسکارلت قرار داشتم. هنوز نیومده بود😣 اوف، رفتم روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشستم. رفتم تو فکر ، خیلی خوشحال بودم، از کارم راضی بودن و این نشوندهنده اینه که، کار پیدا کردم 😃😃 چند دقیقه بعد
اسکارلت و دیدم که داشت میومد طرفم ، بهم رسید و گفت:
اس: سلام، شرمنده دیر شد
ه: دیگه عادت کردم.
اس: بیا با تاکسی بریم.
ه: باشه (به انگلیسی)
سوار شدیم و وقتی به مکان مورد نظر رسیدیم، پیاده شدیم و رفتیم داخل پاساژ ها و مغازه هاو اسکارلت هم هر چی میدید میخرید و با زور میخواست برای منم بخره اما زیر بار نمی رفتم. (پدر اسکارلت خیلی خیلی وضعش خوب بود) و من فقط یک ست لباس راحتی گرفتم (عکس میزارم) شام خوردیم ، اومدیم خوابگاه، تقریبا ساعت 9 شب بود، و اسکارلت هم ذوق زده تمام لباساش رو میپوشید و نشون من میداد، وقتی همرو پوشید، گفت: تو نمیخوای بپوشی،
ه: چی رو؟
اس: لباست دیگه؟
ه: حوصله داریا، اس: بی ذوق . و رفت... و بعد اومد گرفت خوابید
خبر از جایی نداشت که تو اتاق پرو چقدر ذوق میکردم و قربون صدقه خودم میرفتم😅
منم رفتم... و بعد گرفتم خوابیدم.
اینم از پارت 11
امیدوارم خوشتون اومده باشه😊
فقط لطفا و خواهشا کامنت یادتون نره دوستان.😊
پارت11
#همتا
که دیدم یه مرد اومد سمتم و گفت:
مرده: سلام، هان شین هیوک هستم.
ه: سلام، خوشبختم
هان: شما کارمند جدید رستمی همتا هستید، درسته؟
ه: بله
هان: بفرمایید دفترم، تا فرم مربوطه رو پر کنید.
ه: بله چشم
حرکت کرد و رفت سمت دفترش و منم هم پشت سرش، حدودا یک مرد 30 ساله بود، خوش قیافه هم بود.
رفت داخلش فرم مربوطه رو داد بهم تا پر کنم و منم با دقت خوندم و بعد پر کردم ، بعد رو به من گفت:
هان: هنوز دانشجو هستید؟😮 حتما فرد با استعدادی هستید که آقای لی معرفیتون کردن برای کار در اینجا
ه: نظر لطفتونه
هان: استعداد خوبی تو فیلمبرداری دارید, به خاطر همین از این به بعد در اتاق تنظیم (یادم نمیاد به اون اتاق چی میگن به خاطر همین نوشتم اتاق تنظیم😅) کار نمیکنید و میاد تو قسمت اصلی فیلم برداری یعنی فیلم برداری از استیج.
ه: ممنون، اممم همونطور که میدونید، من دانشجو هستم و صبح ها کلاس دارم اگر میشه، ساعت کاریم رو عوض کنید.( با خجالت)
هان: از ساعت 1 ظهر تا 6 عصر خوبه؟
ه: بله😃
هان: خب پس از این بعد ساعت 1 بیاید.
ه: واقعا ممنونم
هان: خواهش میکنم ، میتونید برید
ه: خداحافظ هان : خدانگهدار
رفتم بیرون از ساختمون و سوار مترو شدم و رفتم جاییکه با اسکارلت قرار داشتم. هنوز نیومده بود😣 اوف، رفتم روی صندلی ایستگاه اتوبوس نشستم. رفتم تو فکر ، خیلی خوشحال بودم، از کارم راضی بودن و این نشوندهنده اینه که، کار پیدا کردم 😃😃 چند دقیقه بعد
اسکارلت و دیدم که داشت میومد طرفم ، بهم رسید و گفت:
اس: سلام، شرمنده دیر شد
ه: دیگه عادت کردم.
اس: بیا با تاکسی بریم.
ه: باشه (به انگلیسی)
سوار شدیم و وقتی به مکان مورد نظر رسیدیم، پیاده شدیم و رفتیم داخل پاساژ ها و مغازه هاو اسکارلت هم هر چی میدید میخرید و با زور میخواست برای منم بخره اما زیر بار نمی رفتم. (پدر اسکارلت خیلی خیلی وضعش خوب بود) و من فقط یک ست لباس راحتی گرفتم (عکس میزارم) شام خوردیم ، اومدیم خوابگاه، تقریبا ساعت 9 شب بود، و اسکارلت هم ذوق زده تمام لباساش رو میپوشید و نشون من میداد، وقتی همرو پوشید، گفت: تو نمیخوای بپوشی،
ه: چی رو؟
اس: لباست دیگه؟
ه: حوصله داریا، اس: بی ذوق . و رفت... و بعد اومد گرفت خوابید
خبر از جایی نداشت که تو اتاق پرو چقدر ذوق میکردم و قربون صدقه خودم میرفتم😅
منم رفتم... و بعد گرفتم خوابیدم.
اینم از پارت 11
امیدوارم خوشتون اومده باشه😊
فقط لطفا و خواهشا کامنت یادتون نره دوستان.😊
۱۵.۲k
۲۹ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.