پارت ۹
دستمو ول کرد رفتم از اتاق بیرون تو اتاق خودم ساکمو انداختم حال نداشتم درشون بیارم همونجوری یه لباس راحت تنم کردم و رفتم تو بالکن به ماه نگاه کردم همون موقع حس کردم یکی مخفیانه اومد تو حیاط همون موقع صدا داد جونگ کوک پشت سرم اومد اومد منو گرفت خودشو سپر کرد یه چیزی خورد تو سینش و افتاد رو من من:جونگ کوک دیوونههه چرا اینکارو کردی اومد یه چیزی بگه که خون از دهنش رفتو بیهوش شد با داد خدمتکار و صدا میزدم من:جونگ کوک چشماتو باز کن همون موقع یکی اومد داخل خدمتکار:وایی ارباب چش شد من:یکی اومد تو حیاط بعد خواست به من پرت کنه جونگ کوک اومد جلو خدمتکار:بده ببرمش تو اتاقشون تا به دکترش زنگ بزنم بلندش کردم بردمش تو اتاقش خنجر رو در آوردم از تو سینش انداختم اونور دیدم هیشکی نمیاد خودم دست به کار شدم سریع از یکی از خدمتکارا خواستم تا چیزایی که میخوامو بیاره یه تست آب ولرم آورد با بتادین لباسشو در آوردم چشمم خورد به عضلاتش و تتوهاش لباسشو در آوردم سریع شروع کردم اول بتادین زدم بعد که همه کارو انجام دادم بخیه زدم و پانسمانش کردم باند رو بستم رو سینش از زیر کمرش رد کردم و تموم شد گفتم سرم بیارن که سرم بزنم سرم زدم تو حالت بیهوشی بود که گفتم من:چرا پریدی جلو چه ایرادی داشت من میمیردم پسره ی دیوونه دستمال رو خیس کردم و میکشیدم رو صورتش همون موقع داشت یه چیزیو زم زمه میکرد کوک:ه....هه سو(خیلی آروم) هه سو من:هیشش کوک:هه سو دستمو بگیر هه سو دستشو گرفتم آروم شد لبخندی رو لباش نشست تنها لبخندشو اینجوری ندیدم همیشه لبخندش خشن بود ولی این دفع هم کیوت هم جذاب بود
۵۰.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.