🖇فراز و نشیب 🖇
V... RHS:
V... RHS:
ارسلان: چیکار کنم خب
دیانا: بغض گلومو گرفته بود
.
ارسلان: هوفف..رفتم رو تخت و کنارش دراز کشیدم
دیانا : واییی
ارسلان: دستاشو محکم گرفتم و دستمو دورش حلقه کردم
___________________________
دیانا: از خواب پاشدم و ارسلان بدنم رو قفل کرده بود ... هی خودمو تکون میدادم اما ولم نمیکرد
ارسلان: چته اینقدر وول میخوری
دیانا: ولم کن آی
ارسلان: ولش کردم و نشستم رو تخت
دیانا: آی دستام درد گرفت چرا اینقدر محکم گرفتیم .
ارسلان: تو نازک نارنجی هستی به من چه
دیانا: هوفف ... ارسلان من میرم خونه آماده میشم بریم رستوران
ارسلان: باشه زود باش
دیانا: باش .... رفتم تو خونه و یه لباس ساده پوشیدم و یه تینت زدم و رفتم بیرون و بعد ۱۰ مین با ارسلان رسیدیم به رستوران
دیانا: دستکش دستم کردم ورفتم شروع کردم به شستن ظرفا
V... RHS:
ارسلان: چیکار کنم خب
دیانا: بغض گلومو گرفته بود
.
ارسلان: هوفف..رفتم رو تخت و کنارش دراز کشیدم
دیانا : واییی
ارسلان: دستاشو محکم گرفتم و دستمو دورش حلقه کردم
___________________________
دیانا: از خواب پاشدم و ارسلان بدنم رو قفل کرده بود ... هی خودمو تکون میدادم اما ولم نمیکرد
ارسلان: چته اینقدر وول میخوری
دیانا: ولم کن آی
ارسلان: ولش کردم و نشستم رو تخت
دیانا: آی دستام درد گرفت چرا اینقدر محکم گرفتیم .
ارسلان: تو نازک نارنجی هستی به من چه
دیانا: هوفف ... ارسلان من میرم خونه آماده میشم بریم رستوران
ارسلان: باشه زود باش
دیانا: باش .... رفتم تو خونه و یه لباس ساده پوشیدم و یه تینت زدم و رفتم بیرون و بعد ۱۰ مین با ارسلان رسیدیم به رستوران
دیانا: دستکش دستم کردم ورفتم شروع کردم به شستن ظرفا
۲۳.۶k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.