صبح با نور خورشید که صاف تو چشام می افتاد بیدار شدم یکم ر
صبح با نور خورشید که صاف تو چشام می افتاد بیدار شدم یکم رو تخت نشستم تا ویندوزم بالا بیاد و بعد ۵ مین بلند شدم رفتم دستشویی و کارای مربوطه رو انجام دادم و اومدم بیرون و رفتم سمت آشپزخونه تا یکم صبحونه بخورم و بعدش برم دنبال کار یکم نون تست بانوتلا خوردم بعدش رفتم لباسم و به یه لباس شیک تغییر دادم و آرایش زیاد نمی کردم در حد ماتیک صورتی و کرم پودر و خط چشم کشیدم و از خونه خارج شدم داشتم تو خیابون میرفتم که به یه آگهی کار تو یه عمارت برخوردم که رویه زمین افتاده بود خم شدو از رو زمین براشتمش آگهی خدمتکار بود ولی پولش خیلی خوب بود هرچیم باشه من به این پول نیاز دارم گوشیم از کیفم در آوردم و شماره رو تو گوشیم زدم و سیوش کردم ...
لایک و فالو یادتون نده در نظرات هم در مورد فیکی که می نویسم نظر بدید.
لایک و فالو یادتون نده در نظرات هم در مورد فیکی که می نویسم نظر بدید.
۲۴.۴k
۰۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.