"دوروی یک سکه"
"دوروی یک سکه"
Part27
پیمان از سوگند جدا شد و نورا یک گوشه نشست و تو خودش جمع شد
نورا ذهنش درگیر شده بود از یک طرف خواهرش از یک طرف رییس این قمار خونه که پیمان گفت:
-فردا رییس بزرگ یک مهمونی با نقاب گرفته و همتون دعوتین
پیمان کلی نورا رو صدا زد ولی انگار نه انگار نورا در انجا حضور داشت ولی ذهنش جای دیگری بود
-نورا نورا نورا کجایی با توهم ؟
یکدفه نورا به خودش امد و سرشو بالا اورد
~ببخشید
-کجایی یک ساعته دارم صدات میزنم
~ببخشید نشنیدم
-گفتم فردا مهمونی نقاب توهم دعوتی یعنی تو VlP رییسی
سوگند خنده عصبی کرد
"رییس اینو به عنوان مهمون ویژه دعوت کرده؟این و خواهرش ۸ میلیارد بدهکارن بعد مهمون ویژه
مهمون ویژه رو با لحن مسخره میگه که نورا بهش بر میخوره
-مشکل داری برو به رییس بگو
پیمان بلند میشه و میره تو اشپزخونه سوگند هم بلند میشه و با حالت تمسخر به نورا نگاه میکنه که نورا عصباش خورد میشه و تا میاد چیزی بگه
رابین دستشو میزاره روی شونه نورا
-ول کن بزار از حسادت بمیره
~خب نگا چجوری نگاه میکنه
-بگذر اینقدر ادم مهمی تو این خونه نیست
~نیست؟پس چرا اینجاست؟
رابین در گوش نورا میگه
-ز،،ی*ر*خ*و*ا*ب پیمانه و بقیه
نورا چشم هاش درشته میشه و به رابین نگاه میکنه
~واقعا؟
-اره؟
~بقیه یعنی تو و این غول پیکر؟
~من نه ولی غول پیکر پیمان و بقیه اره
Part27
پیمان از سوگند جدا شد و نورا یک گوشه نشست و تو خودش جمع شد
نورا ذهنش درگیر شده بود از یک طرف خواهرش از یک طرف رییس این قمار خونه که پیمان گفت:
-فردا رییس بزرگ یک مهمونی با نقاب گرفته و همتون دعوتین
پیمان کلی نورا رو صدا زد ولی انگار نه انگار نورا در انجا حضور داشت ولی ذهنش جای دیگری بود
-نورا نورا نورا کجایی با توهم ؟
یکدفه نورا به خودش امد و سرشو بالا اورد
~ببخشید
-کجایی یک ساعته دارم صدات میزنم
~ببخشید نشنیدم
-گفتم فردا مهمونی نقاب توهم دعوتی یعنی تو VlP رییسی
سوگند خنده عصبی کرد
"رییس اینو به عنوان مهمون ویژه دعوت کرده؟این و خواهرش ۸ میلیارد بدهکارن بعد مهمون ویژه
مهمون ویژه رو با لحن مسخره میگه که نورا بهش بر میخوره
-مشکل داری برو به رییس بگو
پیمان بلند میشه و میره تو اشپزخونه سوگند هم بلند میشه و با حالت تمسخر به نورا نگاه میکنه که نورا عصباش خورد میشه و تا میاد چیزی بگه
رابین دستشو میزاره روی شونه نورا
-ول کن بزار از حسادت بمیره
~خب نگا چجوری نگاه میکنه
-بگذر اینقدر ادم مهمی تو این خونه نیست
~نیست؟پس چرا اینجاست؟
رابین در گوش نورا میگه
-ز،،ی*ر*خ*و*ا*ب پیمانه و بقیه
نورا چشم هاش درشته میشه و به رابین نگاه میکنه
~واقعا؟
-اره؟
~بقیه یعنی تو و این غول پیکر؟
~من نه ولی غول پیکر پیمان و بقیه اره
۱.۴k
۱۴ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.