گناهکار 𝐩𝐚𝐫𝐭: 𝟔𝟏
انقدر موندم ولی نیومدن ساعت هفت بود که بلند شدم و تو حیاط راه درفتم، هوفف،که زنگ در به صدا در اومد بدو بدو رفتم در باز کردم اصلا معلومه کجایین، ..
محمد، سلام
نیک ا، ارسلان، بیا کارت دارن
محمد، من میدونم ارسلان نیستش
نیکا، خ.. ب.،......
محمد، اومدم داخل حیاط در بستم
نیکا، تو
محمد، بشین رو صندلی
نیک، اروم نشستم همینجوری از ترسم بهش نگاه میکردم،
محمد، ما تصمیم گرفتیم تو رو به جای ارسلان، بگیریم
نیکا،. م. ن
محمد، اره، اون موقع میشی خانوم اون خونه
نیک، نمیخوام رفتم به سمت در خونه که
محمد، از بازوش گرفتم و کشیدم سمت خودم، یه بارررر مث بچه ادم گوش کن
نیکا، و. ولم کن
محمد، جای زخم که سیگار بود، دستمو گذاشتم روش فشار دادم
نیکا، اییییییییییه، اه، اه، نه.
محمد، کل زورمو تو دستم جمع کردم با مشت یکی خوابوندم زیر گوشش،
نیکا، خوردم به دیوار با شدت زیاد به زمین کوبیده شدم،
محمد، اینم چهارمین هشتداره، خداحافظ، سلام برسون به بچه ها،
نیکا، ای، دهنم احساس میکنم فکم شکسته حال بدی دارم کمر داشت از درد شدید تیر میکشید قفسه سینم دیککه تحمل ندارم، رفتم بالا کم کم
اروم اروم، دهنمو که پر خون بود شستم، و رو مبل دراز کشیدم، ای
نیکا، خونش کم کم قطع شد، گوشیمو برداشتم زنگ زدم به نیکا متین
متین، اوع نیکا داره زنگ میزنه
ارسلان، جلو دریم دیگه
دیانا، کلید و بده باز کنم،
محراب، بیا
دیانا، خب بیان تو
نیکا، بلند شدم دیدم اومدن خودمو مرتب کردم ، رفتم پایین
ارسلان، یا خدا
دیانا، جای در وایستاده، بدبختیم
متین، هیس
مهشاد، من اول میرم ترس نداره که
نیکا، سلام
مهشاد، سلام، حالا بهت توضیح میدیم وقت چیزی نگو
نیک،. م. ن دشمنی ندارم
متین، سلام
نیکا، سرمو تکون دادم، به نشانه جوابش
ارسلان دیانا، سلااااام
نیکا، خوبه که اومدین،
متین، ما گفتیم،
دیانا، حالا ولش دیگه ....
ارسلان، بریم تو، اع محراب یه گوشی داره زنگ میخوره
محراب، گوشی توعه
ارسلان، الو، چیشده باشه میام. محراب بدو بریم کارخونه
محراب، چشم
دیانا، الان
ارسلان، کار فوریه
دیانا باش. ع
مهشاد، پس منم برم لباسامو از خونه بردارم
محراب، با دیانا برو تنها نباشی
متین، فقط من موندم نه
دیانا، میام دیگه بدو مهشاد
مهشاد، باشه
متین، بریم بالا
نیکا، رفتم در باز کردم و داخل خونه رفتم و رو صندلی نشستم
متین. میدونم الان ناراحتی ولی هر چقدر صدات زدیم بلند نشدی
نیکا اومممممم، دیگه
متین، همین دیگه
نیکا، تو قل دادی مراقبم باشی
متین، خب الان که چیزی نشده
نیکا،.....بلندشدم خونی که تو دهنم جمع شده بود ریختم تو دستم، لباسمو در اوردم اینو نگاه جای زخمه هر روز بدتر میشه یقمو بیشتر باز کردم قفسه سینم داره تیر میکشه
ستون مهرهها م دارن از درد از هم جدا میشن، صورتم دیگه جون حرف زدن نداره حرف بزنه همه پاهام کبود شدن تو چه میفهمی هااااااا، چه میدونی
متین، 😳😳😳زود بغلش کردم، انتقاد میگیرم
نیکا، م. محمد،
متین، متین، نیکا ، منو نگاه
نیکا، بهش نگاه کردم
متین، من.. م. ن
نیکا،........
محمد، سلام
نیک ا، ارسلان، بیا کارت دارن
محمد، من میدونم ارسلان نیستش
نیکا، خ.. ب.،......
محمد، اومدم داخل حیاط در بستم
نیکا، تو
محمد، بشین رو صندلی
نیک، اروم نشستم همینجوری از ترسم بهش نگاه میکردم،
محمد، ما تصمیم گرفتیم تو رو به جای ارسلان، بگیریم
نیکا،. م. ن
محمد، اره، اون موقع میشی خانوم اون خونه
نیک، نمیخوام رفتم به سمت در خونه که
محمد، از بازوش گرفتم و کشیدم سمت خودم، یه بارررر مث بچه ادم گوش کن
نیکا، و. ولم کن
محمد، جای زخم که سیگار بود، دستمو گذاشتم روش فشار دادم
نیکا، اییییییییییه، اه، اه، نه.
محمد، کل زورمو تو دستم جمع کردم با مشت یکی خوابوندم زیر گوشش،
نیکا، خوردم به دیوار با شدت زیاد به زمین کوبیده شدم،
محمد، اینم چهارمین هشتداره، خداحافظ، سلام برسون به بچه ها،
نیکا، ای، دهنم احساس میکنم فکم شکسته حال بدی دارم کمر داشت از درد شدید تیر میکشید قفسه سینم دیککه تحمل ندارم، رفتم بالا کم کم
اروم اروم، دهنمو که پر خون بود شستم، و رو مبل دراز کشیدم، ای
نیکا، خونش کم کم قطع شد، گوشیمو برداشتم زنگ زدم به نیکا متین
متین، اوع نیکا داره زنگ میزنه
ارسلان، جلو دریم دیگه
دیانا، کلید و بده باز کنم،
محراب، بیا
دیانا، خب بیان تو
نیکا، بلند شدم دیدم اومدن خودمو مرتب کردم ، رفتم پایین
ارسلان، یا خدا
دیانا، جای در وایستاده، بدبختیم
متین، هیس
مهشاد، من اول میرم ترس نداره که
نیکا، سلام
مهشاد، سلام، حالا بهت توضیح میدیم وقت چیزی نگو
نیک،. م. ن دشمنی ندارم
متین، سلام
نیکا، سرمو تکون دادم، به نشانه جوابش
ارسلان دیانا، سلااااام
نیکا، خوبه که اومدین،
متین، ما گفتیم،
دیانا، حالا ولش دیگه ....
ارسلان، بریم تو، اع محراب یه گوشی داره زنگ میخوره
محراب، گوشی توعه
ارسلان، الو، چیشده باشه میام. محراب بدو بریم کارخونه
محراب، چشم
دیانا، الان
ارسلان، کار فوریه
دیانا باش. ع
مهشاد، پس منم برم لباسامو از خونه بردارم
محراب، با دیانا برو تنها نباشی
متین، فقط من موندم نه
دیانا، میام دیگه بدو مهشاد
مهشاد، باشه
متین، بریم بالا
نیکا، رفتم در باز کردم و داخل خونه رفتم و رو صندلی نشستم
متین. میدونم الان ناراحتی ولی هر چقدر صدات زدیم بلند نشدی
نیکا اومممممم، دیگه
متین، همین دیگه
نیکا، تو قل دادی مراقبم باشی
متین، خب الان که چیزی نشده
نیکا،.....بلندشدم خونی که تو دهنم جمع شده بود ریختم تو دستم، لباسمو در اوردم اینو نگاه جای زخمه هر روز بدتر میشه یقمو بیشتر باز کردم قفسه سینم داره تیر میکشه
ستون مهرهها م دارن از درد از هم جدا میشن، صورتم دیگه جون حرف زدن نداره حرف بزنه همه پاهام کبود شدن تو چه میفهمی هااااااا، چه میدونی
متین، 😳😳😳زود بغلش کردم، انتقاد میگیرم
نیکا، م. محمد،
متین، متین، نیکا ، منو نگاه
نیکا، بهش نگاه کردم
متین، من.. م. ن
نیکا،........
۸۲.۶k
۲۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.