گس لایتر/ادامه پارت ۱۸۴
****************
روز بعد...
بایول طبق قرار قبلیش با جی وو به مطبش رفت...
جی وو: خوش اومدی عزیزم
بایول: ممنونم... بابت تاخیر ببخشید
جی وو: اشکالی نداره... امروز سرم خلوته
بایول: اکی
جی وو: خب... بایول... با توجه به چیزایی که برام تعریف کردی... من فک میکنم که یه تعداد جلساتی باید بیای پیش من تا با هم گپ بزنیم
بایول: منظورت اینه که... من مشکلی دارم؟
جی وو: بیشتر... نگران اینم که مشکلی برات پیش بیاد بعدا...
تو اگر میخوای توی زندگیت با جونگکوک تغییراتی ایجاد کنی... باید اول رو خودت کار کنی... و حتی جونگکوک هم نیاز داره که پیش تراپیست بره... البته میدونم که الان نمیتونی اینو بهش بگی
بایول: باشه... من قبول میکنم که پیشت بیام
جی وو: پس میخوای شروع کنیم؟
بایول: نه... خواهش میکنم امروز نه!... بزار آماده بشم... الان آمادگی ذهنیشو ندارم
جی وو: باشه گلم... موردی نیست... میزاریم برای دو روز دیگه
بایول: باشه... عالیه...
بایول از مطب بیرون اومد...
و سوار ماشینش شد...
نزدیکای عصر بود... هوای خیلی خوبی بود...
شیشه رو پایین داد تا کمی باد خنک توی صورتش بخوره...
وقتی به حرف جی وو فکر کرد که میگفت نیاز به جلسات مشاوره داره اولش ناراحت شد... ولی بعد که بیشتر فکر کرد متوجه شد حق با جی ووئه... اون دیگه نمیتونه درست تمرکز کنه... اعتماد بنفسشو از دست داده... توانایی تصمیم گیری و حتی لذت بردن از زندگیشو به کل باخته... و نمیشه اینطوری ادامه داد...
توی این افکار بود که گوشیش زنگ خورد...
بورام بود!
روز بعد...
بایول طبق قرار قبلیش با جی وو به مطبش رفت...
جی وو: خوش اومدی عزیزم
بایول: ممنونم... بابت تاخیر ببخشید
جی وو: اشکالی نداره... امروز سرم خلوته
بایول: اکی
جی وو: خب... بایول... با توجه به چیزایی که برام تعریف کردی... من فک میکنم که یه تعداد جلساتی باید بیای پیش من تا با هم گپ بزنیم
بایول: منظورت اینه که... من مشکلی دارم؟
جی وو: بیشتر... نگران اینم که مشکلی برات پیش بیاد بعدا...
تو اگر میخوای توی زندگیت با جونگکوک تغییراتی ایجاد کنی... باید اول رو خودت کار کنی... و حتی جونگکوک هم نیاز داره که پیش تراپیست بره... البته میدونم که الان نمیتونی اینو بهش بگی
بایول: باشه... من قبول میکنم که پیشت بیام
جی وو: پس میخوای شروع کنیم؟
بایول: نه... خواهش میکنم امروز نه!... بزار آماده بشم... الان آمادگی ذهنیشو ندارم
جی وو: باشه گلم... موردی نیست... میزاریم برای دو روز دیگه
بایول: باشه... عالیه...
بایول از مطب بیرون اومد...
و سوار ماشینش شد...
نزدیکای عصر بود... هوای خیلی خوبی بود...
شیشه رو پایین داد تا کمی باد خنک توی صورتش بخوره...
وقتی به حرف جی وو فکر کرد که میگفت نیاز به جلسات مشاوره داره اولش ناراحت شد... ولی بعد که بیشتر فکر کرد متوجه شد حق با جی ووئه... اون دیگه نمیتونه درست تمرکز کنه... اعتماد بنفسشو از دست داده... توانایی تصمیم گیری و حتی لذت بردن از زندگیشو به کل باخته... و نمیشه اینطوری ادامه داد...
توی این افکار بود که گوشیش زنگ خورد...
بورام بود!
۲۸.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.