پارت سوم فیک دزد قلبم
«ویو تهیونگ»
تهیونگ: اوففففففف باز فرار کرد
جیمین: نه نکرد
تهیونگ: منظورت چیه
جیمین: از رو پلاک رد یابیشون کردم
تهیونگ: ایولللللل بریم سراغشون...... سوار ماشین شدیمو رفتیم سمت ادرسشون
«ویو میا»
میا: خب اینم از این..... الماسو از تو یکیف در اورم اندازه ی نعلبکی بود
انی: چه برقی میزنه
میا: میدیمش به انجمن همایت از کودکان سرطانی
انی: هر چی تو بگی
این یوپ: خدا بگم چیکارتون کنه
سانجین: این همون دم فرار کردن اونوقت ما بدبختا سه ساعت توی خیابونا دور زدیم تا گم مون کردن
میا: خو به چپم
این یوپ: این بشر اصلا احساس نداره
میا: باید عین شما دوتا پت و مت باشم
سانجین: هعییییییی خدا
انی: * ساکت بود *
تهیونگ: رسیدیم به مقرشون
جیمین: اطراف و محاصره کردیم....... پلیس بیایین بیرون
میا: ای وای اومدن
این یوپ: الان چیکار کنیم
میا: تو سانجین فرار کنین ما میمونیم
سانجین: زده به سرت دختر
میا: ببندین همین که گفتم برین «داد زد جوری که همون لحظه رفتن»
انی: خوبه حداقل با هم بدبخت میشیم * خنده *
میا: ولی می ارزه دختر
تهیونگ: در و شکستیمو وارد شدیم ولی فقط دوتا دختر و دیدیم که رو به رو مون وایستاده بودن و دستاشونو گذاشته بودن رو سرشون
جیمین: شما ها کی هستین شارلاتان کجاست..... رفتیم جولو شون وایستادیم
میا: جولوت وایستاده مگه کوری * هنوز ماسک رو صورتشونه *
تهیونگ: امکان نداره اینا دزدی کرده باشن
میا: اما الان امکان داره جناب
انی: * ساکت بوذ *
تهیونگ: پس بزار چهره ی دزد حرفه ایی مونو ببینیم...... رفتم سمتش. متسکشو دادم پایین ولی در لحظه خشکم زد...... چشماش عسلی بود با ابرو های کلفت و لبای درشت. پوست سفید
میا: خب دیدن نمیخوایین دستگیر کنین جناب
تهیونگ: تازه به خودم اومدم..... همیشه ای روز و تصور میکردم بهش دستبند زدم و سوار ماشین کردمش
جیمین: منم اونی که ساکت بود و سوار ماشین کردم رفتیم سمت اداره
خب این از پارت بعدی با اینکه شرطا کامل نشده بودبازم گذاشتم فقط اینکه من نتم اخراشه اگه دیدین فعالیت نمیکردم یعنی نتم تموم شده.... فقط لطفا حمایت کنید خیلی کم حمایت میکنید اینحوری من انرژی نمیگیریم برای ادامه لطفا حمایت کنید شرطا همون قبلیاس خدافظ
تهیونگ: اوففففففف باز فرار کرد
جیمین: نه نکرد
تهیونگ: منظورت چیه
جیمین: از رو پلاک رد یابیشون کردم
تهیونگ: ایولللللل بریم سراغشون...... سوار ماشین شدیمو رفتیم سمت ادرسشون
«ویو میا»
میا: خب اینم از این..... الماسو از تو یکیف در اورم اندازه ی نعلبکی بود
انی: چه برقی میزنه
میا: میدیمش به انجمن همایت از کودکان سرطانی
انی: هر چی تو بگی
این یوپ: خدا بگم چیکارتون کنه
سانجین: این همون دم فرار کردن اونوقت ما بدبختا سه ساعت توی خیابونا دور زدیم تا گم مون کردن
میا: خو به چپم
این یوپ: این بشر اصلا احساس نداره
میا: باید عین شما دوتا پت و مت باشم
سانجین: هعییییییی خدا
انی: * ساکت بود *
تهیونگ: رسیدیم به مقرشون
جیمین: اطراف و محاصره کردیم....... پلیس بیایین بیرون
میا: ای وای اومدن
این یوپ: الان چیکار کنیم
میا: تو سانجین فرار کنین ما میمونیم
سانجین: زده به سرت دختر
میا: ببندین همین که گفتم برین «داد زد جوری که همون لحظه رفتن»
انی: خوبه حداقل با هم بدبخت میشیم * خنده *
میا: ولی می ارزه دختر
تهیونگ: در و شکستیمو وارد شدیم ولی فقط دوتا دختر و دیدیم که رو به رو مون وایستاده بودن و دستاشونو گذاشته بودن رو سرشون
جیمین: شما ها کی هستین شارلاتان کجاست..... رفتیم جولو شون وایستادیم
میا: جولوت وایستاده مگه کوری * هنوز ماسک رو صورتشونه *
تهیونگ: امکان نداره اینا دزدی کرده باشن
میا: اما الان امکان داره جناب
انی: * ساکت بوذ *
تهیونگ: پس بزار چهره ی دزد حرفه ایی مونو ببینیم...... رفتم سمتش. متسکشو دادم پایین ولی در لحظه خشکم زد...... چشماش عسلی بود با ابرو های کلفت و لبای درشت. پوست سفید
میا: خب دیدن نمیخوایین دستگیر کنین جناب
تهیونگ: تازه به خودم اومدم..... همیشه ای روز و تصور میکردم بهش دستبند زدم و سوار ماشین کردمش
جیمین: منم اونی که ساکت بود و سوار ماشین کردم رفتیم سمت اداره
خب این از پارت بعدی با اینکه شرطا کامل نشده بودبازم گذاشتم فقط اینکه من نتم اخراشه اگه دیدین فعالیت نمیکردم یعنی نتم تموم شده.... فقط لطفا حمایت کنید خیلی کم حمایت میکنید اینحوری من انرژی نمیگیریم برای ادامه لطفا حمایت کنید شرطا همون قبلیاس خدافظ
۲.۹k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.