short story
بیخیال و بی توجه نسبت به جوون تازه کاری که پشت سرهم گزارش ردیف میکرد ٫ با جام توی دستش ور میرفت و مشروب رو تا لبه ی جام میرسوند بدون اینکه بریزه.
جئون جونگکوک بیوقفه درمورد رقباشون و اینکه مثل گرگ خطرناکن میگفت و این انرژی و استرسش سوکجین رو به خنده مینداخت. توی حرف پسر جوون پرید و صحبتش روقطع کرد.
" میدونستی اسکیموها گرگ ها رو هم شکار میکنن؟ "
سرشو کج کرد و چشمهای نافذش رو قفل چشمهای درشت و متعجب جونگکوکی کرد که با تکون دادن سرش به نشونه منفی جوابش رو داد.
" یه چاقوی خیس از خون رو توی برف میذارن و گرگا از سر طمع لیسش میزنن اما نتیجه اش بریدن زبونشونه و اونقد خون خودشونو میخورن که از پا بیفتن "
سرشو با اطمینان تکون داد و همونجور که جونگکوک رو برانداز میکرد به پشتی صندلی تکیه داد.
" دیدی جونگکوک! حتی گرگ ها رو هم میشه شکار کرد ... "
جئون جونگکوک بیوقفه درمورد رقباشون و اینکه مثل گرگ خطرناکن میگفت و این انرژی و استرسش سوکجین رو به خنده مینداخت. توی حرف پسر جوون پرید و صحبتش روقطع کرد.
" میدونستی اسکیموها گرگ ها رو هم شکار میکنن؟ "
سرشو کج کرد و چشمهای نافذش رو قفل چشمهای درشت و متعجب جونگکوکی کرد که با تکون دادن سرش به نشونه منفی جوابش رو داد.
" یه چاقوی خیس از خون رو توی برف میذارن و گرگا از سر طمع لیسش میزنن اما نتیجه اش بریدن زبونشونه و اونقد خون خودشونو میخورن که از پا بیفتن "
سرشو با اطمینان تکون داد و همونجور که جونگکوک رو برانداز میکرد به پشتی صندلی تکیه داد.
" دیدی جونگکوک! حتی گرگ ها رو هم میشه شکار کرد ... "
۲۱.۱k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.