رمان ازدواج اجباری پارت 8
پدر ک_ باشه
پدر ا_ خدمتکار برو ات و جونگکوک صدات بکن بیان بیرون
خدمتکار _ چشم قربان
ویو جونگکوک
داشتیم با هم میخندیم اون با مزه بودش
شایدم ازش خوشم اومده از کجا معلوم خوش اندامه خوشگله با جنبه ست خوشم اومده
وقتی داشتیم حرف میزدیم
یک اومد در اتاق زد
خدمتکار _ تق تق درو میزنه
ات_ بیا تو
خدمتکار_خانوم پدرتون میگه بیاین پایین
ات_ باش
منو ات پا شدیم رفتیم پایین
اون در برای همه چی حرف زدن
و انگارعروسیمون 6روز دیگست
نمیدونم چرا ولی خوشحال بودم
انگار اتم خوشحال بودش داشت میخندید وقتی خنده هاشو دیدم منم خندم گرفت اخهه انقدر دوست داره باهام ازدواج کنه معلومه که کی دوست نداره بام ازدواج نکنه
ویو ات
6روز دیگ عروسیم بود اونم با این خوشتیپه ذوق کردم نمیدونم چرا
پدر ک_ خب دیگ ما بریم خدافظ
پقپدر ا_ خدانگهدار
مامان ا_ خدابه پنهاتون
مامان ک_ خدافظ اوم عروس جونم بای
ات _بای خانوم جنون
مامان ک_ که میتونی از این به بعد بم بگین مامان عزیزم
ات_ چیز بله خانوم نه مامان با خنده
مامان ک _ اخه😂الهی چه خوش زبونی دختر
ات_عه😂
بعدشون رفتن
ات_ داشتم به اینده منم خودش فکر میکردم یعنی خوش بخت میشم؟ اون دوسم داره عاشقم میشه یعنی
وقتی داشتم به اینا فکر میکردم خوابم برد
نظرتون زیر اکامنت هایی بنویسن🥹😂
اگ خوشت اومد بم بگین ادمش بدم 🦋❤️
پدر ا_ خدمتکار برو ات و جونگکوک صدات بکن بیان بیرون
خدمتکار _ چشم قربان
ویو جونگکوک
داشتیم با هم میخندیم اون با مزه بودش
شایدم ازش خوشم اومده از کجا معلوم خوش اندامه خوشگله با جنبه ست خوشم اومده
وقتی داشتیم حرف میزدیم
یک اومد در اتاق زد
خدمتکار _ تق تق درو میزنه
ات_ بیا تو
خدمتکار_خانوم پدرتون میگه بیاین پایین
ات_ باش
منو ات پا شدیم رفتیم پایین
اون در برای همه چی حرف زدن
و انگارعروسیمون 6روز دیگست
نمیدونم چرا ولی خوشحال بودم
انگار اتم خوشحال بودش داشت میخندید وقتی خنده هاشو دیدم منم خندم گرفت اخهه انقدر دوست داره باهام ازدواج کنه معلومه که کی دوست نداره بام ازدواج نکنه
ویو ات
6روز دیگ عروسیم بود اونم با این خوشتیپه ذوق کردم نمیدونم چرا
پدر ک_ خب دیگ ما بریم خدافظ
پقپدر ا_ خدانگهدار
مامان ا_ خدابه پنهاتون
مامان ک_ خدافظ اوم عروس جونم بای
ات _بای خانوم جنون
مامان ک_ که میتونی از این به بعد بم بگین مامان عزیزم
ات_ چیز بله خانوم نه مامان با خنده
مامان ک _ اخه😂الهی چه خوش زبونی دختر
ات_عه😂
بعدشون رفتن
ات_ داشتم به اینده منم خودش فکر میکردم یعنی خوش بخت میشم؟ اون دوسم داره عاشقم میشه یعنی
وقتی داشتم به اینا فکر میکردم خوابم برد
نظرتون زیر اکامنت هایی بنویسن🥹😂
اگ خوشت اومد بم بگین ادمش بدم 🦋❤️
۵.۱k
۲۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.