روزی روزگاری عشق ... part 16 ... فصل 2
پسرک با چیزی که داشت میدید شکه شده بود
در کمال تعجب
دخترک رفت جلو و عروسک توی دستشو گزاشت توی وسایلای کسی که داشت حساب میکرد
اون شخص متوجه نشد و عروسک رو هم همراه وسایل خودش حساب کرد
جانگ می یواشکی عروسکو برداشت و پول عروسکو خیلی آروم میون وسایلای اون شخص گزاشت
تهیونگ که حسابی هنگ کرده بود از دور داشت اونو نگاه میکرد
هزاران فکر توی ذهنش می چرخید
یعنی کسی که عاشقش شده بود دزد بود ؟
خلافکار شده بود ؟
یا فقط پول خریدن نداشت ؟
تمام افکارشو کنار گزاشت فعلا باید روی تعقیب کردن معشوقش تمرکز میکرد
با دقت دخترکو تعقیب میکرد
بعد از گذشت یکم که توی راه بودن
جانگ می پیچید توی یه کوچه
تهیونگ هم دنبالش
اما دیگه ماشین جانگ می اونجا نبود
در کمال ناباوری ناپدید شده بود لا سرعت زیاد این طرف و اون طرفو گشت
ولی خبری نبود انگار آب شده بود رفته بود توی زمین
الان گیج تر از قبلش بود
هر چقدر بیشتر میگذشت سر در گم تر میشد
تصمیم گرفت بره و دوربینای اون منطقه را برسی کنه
وارد یه سوپر مارکت شد
تهیونگ : سلام .
... : سلام ... بفرمایید چیزی نیاز دارید ؟
تهیونگ : عا ... خب میخواستم دوربین ها رو چک کنم
... : چرا اتفاقی افتاده ؟
تهیونگ : خب بله یکم داستانش طولانیه
... : اشکال نداره میشنوم خودتو خالی کن
تهیونگ : هوففففف باشه * کلافه و چشم غره
... : بفرمایید اینجا بشینید و تعریف کنید
تهیونگ : عا باشه ... خب داستان از این قراره که من چند وقتی هست احساس میکنم زنم داره بهم خیانت میکنه امروز تصمیم به تعقیبش گرفتم و در همین هین که پیچید تو اون کوچه یهو دیگه ماشینشو ندیدم * سعی در ناراحت بودن
... : چه زن خری داری
تهیونگ : ببخشید ؟
... : میگم زنت خیلی خره تو رو به این خوشگلی ول کرده رفته با یکی دیگه
تهیونگ : لطفا با ادب باشید
... : پسرم زنت گاوه نمیشه این حقیقتو عوض کرد
تهیونگ : واقعا ؟ * داد عصبی
... : باش حالا چرا جوش میاری حقیقتو گفتم
پسرک که دیکه زده بود به سیم آخر با اعصبانیت از اونجا خارج شد
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
در کمال تعجب
دخترک رفت جلو و عروسک توی دستشو گزاشت توی وسایلای کسی که داشت حساب میکرد
اون شخص متوجه نشد و عروسک رو هم همراه وسایل خودش حساب کرد
جانگ می یواشکی عروسکو برداشت و پول عروسکو خیلی آروم میون وسایلای اون شخص گزاشت
تهیونگ که حسابی هنگ کرده بود از دور داشت اونو نگاه میکرد
هزاران فکر توی ذهنش می چرخید
یعنی کسی که عاشقش شده بود دزد بود ؟
خلافکار شده بود ؟
یا فقط پول خریدن نداشت ؟
تمام افکارشو کنار گزاشت فعلا باید روی تعقیب کردن معشوقش تمرکز میکرد
با دقت دخترکو تعقیب میکرد
بعد از گذشت یکم که توی راه بودن
جانگ می پیچید توی یه کوچه
تهیونگ هم دنبالش
اما دیگه ماشین جانگ می اونجا نبود
در کمال ناباوری ناپدید شده بود لا سرعت زیاد این طرف و اون طرفو گشت
ولی خبری نبود انگار آب شده بود رفته بود توی زمین
الان گیج تر از قبلش بود
هر چقدر بیشتر میگذشت سر در گم تر میشد
تصمیم گرفت بره و دوربینای اون منطقه را برسی کنه
وارد یه سوپر مارکت شد
تهیونگ : سلام .
... : سلام ... بفرمایید چیزی نیاز دارید ؟
تهیونگ : عا ... خب میخواستم دوربین ها رو چک کنم
... : چرا اتفاقی افتاده ؟
تهیونگ : خب بله یکم داستانش طولانیه
... : اشکال نداره میشنوم خودتو خالی کن
تهیونگ : هوففففف باشه * کلافه و چشم غره
... : بفرمایید اینجا بشینید و تعریف کنید
تهیونگ : عا باشه ... خب داستان از این قراره که من چند وقتی هست احساس میکنم زنم داره بهم خیانت میکنه امروز تصمیم به تعقیبش گرفتم و در همین هین که پیچید تو اون کوچه یهو دیگه ماشینشو ندیدم * سعی در ناراحت بودن
... : چه زن خری داری
تهیونگ : ببخشید ؟
... : میگم زنت خیلی خره تو رو به این خوشگلی ول کرده رفته با یکی دیگه
تهیونگ : لطفا با ادب باشید
... : پسرم زنت گاوه نمیشه این حقیقتو عوض کرد
تهیونگ : واقعا ؟ * داد عصبی
... : باش حالا چرا جوش میاری حقیقتو گفتم
پسرک که دیکه زده بود به سیم آخر با اعصبانیت از اونجا خارج شد
...
لایک : ۱۵
کامنت : ۷
۵.۹k
۰۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.