چه اتفاقی افتاد
چه اتفاقی افتاد
𝕻𝖆𝖗𝖙_۳۲
شوگا: خوبه که قبول کردی.
خوب من برای ی معلم...(ا/ت حرفش رو قطع کرد)
ا/ت: نمیخواد خودم بلدم.
شوگا: اون وقت چطوری؟
ا/ت: اونش به تو مربوط نیست.
شوگا: ببین بچه. من از الان رئیس تو هم. پس هرچی که میگم باید انجام بدی. گرفتی؟
ا/ت: باشه بابا فهمیدم. راستش پدر پزرگم مافیا بود. ولی پدرم شغل پدر بزرگم رو ادامه نداد. و وقتی که پدر بزرگم مرد. کسی نبود که بخواد شغل پدر بزرگم رو ادامه بده. برای همین دیگه اون شغل برای خاندان جئون به پایان رسید.
شوگا: اها. اسم پدر بزرگت چی بود؟
ا/ت: جانگ جئون(چیزی به ذهنم نرسید.😂)
شوگا: حالا تو اینارو از کجا بلدی؟
پدر بزرگم وقتی بچه بودم تمام اینا رو بهم یاد داد.
شوگا: ی چیزی بهت بگم؟
ا/ت: بگو
شوگا: پدر بزرگ تو با پدر بزرگ من باهم رفیق بودن.
ا/ت: واقعا؟
شوگا: اره.
خوب. بگذریم.بریم سراغ نقشه.
ا/ت: بد نگذره؟
شوگا: چطور.
ا/ت: ی نگاه به دستای من بنداز.
شوگا: اوه. یادم رفته بود(دستاش رو باز کرد)
شوگا: بیا بریم اتاق من.
ا/ت: امدم.
(ویو داخل اتاق شوگا)
ا/ت: خوب نقشه.
شوگا: ببین، فلیکس دشمن من هست. و میخواد باند منو نابود کنه. برای همین ی سری اطلاعات از من داره که میتونه باندم رو نابود کنه. ما باید به عمارتش حمله کنیم و اطلاعات خودمون رو پس بگیریم و اطلاعات اونارو هم داشته باشیم.
ا/ت: گفتی اسمش فلیکسه؟
شوگا: اره. چطور؟
میشناسیش؟
𝕻𝖆𝖗𝖙_۳۲
شوگا: خوبه که قبول کردی.
خوب من برای ی معلم...(ا/ت حرفش رو قطع کرد)
ا/ت: نمیخواد خودم بلدم.
شوگا: اون وقت چطوری؟
ا/ت: اونش به تو مربوط نیست.
شوگا: ببین بچه. من از الان رئیس تو هم. پس هرچی که میگم باید انجام بدی. گرفتی؟
ا/ت: باشه بابا فهمیدم. راستش پدر پزرگم مافیا بود. ولی پدرم شغل پدر بزرگم رو ادامه نداد. و وقتی که پدر بزرگم مرد. کسی نبود که بخواد شغل پدر بزرگم رو ادامه بده. برای همین دیگه اون شغل برای خاندان جئون به پایان رسید.
شوگا: اها. اسم پدر بزرگت چی بود؟
ا/ت: جانگ جئون(چیزی به ذهنم نرسید.😂)
شوگا: حالا تو اینارو از کجا بلدی؟
پدر بزرگم وقتی بچه بودم تمام اینا رو بهم یاد داد.
شوگا: ی چیزی بهت بگم؟
ا/ت: بگو
شوگا: پدر بزرگ تو با پدر بزرگ من باهم رفیق بودن.
ا/ت: واقعا؟
شوگا: اره.
خوب. بگذریم.بریم سراغ نقشه.
ا/ت: بد نگذره؟
شوگا: چطور.
ا/ت: ی نگاه به دستای من بنداز.
شوگا: اوه. یادم رفته بود(دستاش رو باز کرد)
شوگا: بیا بریم اتاق من.
ا/ت: امدم.
(ویو داخل اتاق شوگا)
ا/ت: خوب نقشه.
شوگا: ببین، فلیکس دشمن من هست. و میخواد باند منو نابود کنه. برای همین ی سری اطلاعات از من داره که میتونه باندم رو نابود کنه. ما باید به عمارتش حمله کنیم و اطلاعات خودمون رو پس بگیریم و اطلاعات اونارو هم داشته باشیم.
ا/ت: گفتی اسمش فلیکسه؟
شوگا: اره. چطور؟
میشناسیش؟
۱۶۲
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.