پرستار بچه ☆
رمان پرستار بچه 💜✨
پارت: ¹
ویو ات : صبح با صدای الارم مبایلم بلند شدم و یه پیام برام آمده بود
پیام: درود خانم پارک ات لطفا صبح ساعت 9 به خانه ی آقای جئون به ادرس•••••••• تشریف آوردید
حتما بازم برای پرستاری هست پس یه نگاه به ساعت کردم دیدم ۸ و نیمه پس دویدم و دندونام رو مسواک زدم و لباس پوشیدم و رفتم بیرون اتاق
علامت ها (ات + مامان ات - بابای ات × )
-کجا میری؟ صبحونه بخور
+دارم میرم پرستاری خیلی دیرم شده
×بدو بدو تا دیر نرسیدی
+اوکی خدافظی
+× مراقب باش
تا رسیدم دهنم وا موند خیلی عمارت بزرگی بود از عمارت ما هم بزرگ تر بود پس در زدم
لیندا : سلام
ات : سلام
لیندا : پرستار بچه ای؟
ات : اهوم و شما؟
لیندا : من لیندام
ات : منم اتم
لیندا : خوشبختم
ات : همچنین
لیندا: بیا داخل
ات : ممنون
لیندا : آقای جئون طبقه ی بالا منتظرت هست
ات : اوکی
رفتم طبقه ی بالا و در زدم
کوک : بیا تو
ات : سلام من اتم پرستار بچه
کوک : سلام خوب میتونی بشینی این دختر من آنیل هست 4 سالشه (انیل تو اتاق بود)
انیل : شلام
ات : سلام
کوک : خوب فقط لطفا هرروز ساعت ۷ اینجا باش
ات : هرروز؟
کوک : اهوم
ات : چشم بیا بریم انیل
با انیل رفتیم تو اتاقش که یهو.............
پایان پارت ¹ ✨🌷
پارت: ¹
ویو ات : صبح با صدای الارم مبایلم بلند شدم و یه پیام برام آمده بود
پیام: درود خانم پارک ات لطفا صبح ساعت 9 به خانه ی آقای جئون به ادرس•••••••• تشریف آوردید
حتما بازم برای پرستاری هست پس یه نگاه به ساعت کردم دیدم ۸ و نیمه پس دویدم و دندونام رو مسواک زدم و لباس پوشیدم و رفتم بیرون اتاق
علامت ها (ات + مامان ات - بابای ات × )
-کجا میری؟ صبحونه بخور
+دارم میرم پرستاری خیلی دیرم شده
×بدو بدو تا دیر نرسیدی
+اوکی خدافظی
+× مراقب باش
تا رسیدم دهنم وا موند خیلی عمارت بزرگی بود از عمارت ما هم بزرگ تر بود پس در زدم
لیندا : سلام
ات : سلام
لیندا : پرستار بچه ای؟
ات : اهوم و شما؟
لیندا : من لیندام
ات : منم اتم
لیندا : خوشبختم
ات : همچنین
لیندا: بیا داخل
ات : ممنون
لیندا : آقای جئون طبقه ی بالا منتظرت هست
ات : اوکی
رفتم طبقه ی بالا و در زدم
کوک : بیا تو
ات : سلام من اتم پرستار بچه
کوک : سلام خوب میتونی بشینی این دختر من آنیل هست 4 سالشه (انیل تو اتاق بود)
انیل : شلام
ات : سلام
کوک : خوب فقط لطفا هرروز ساعت ۷ اینجا باش
ات : هرروز؟
کوک : اهوم
ات : چشم بیا بریم انیل
با انیل رفتیم تو اتاقش که یهو.............
پایان پارت ¹ ✨🌷
۱۱.۵k
۰۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.