پارت ۷۲
پارت ۷۲
ویو ته
راه افتادیم سمت مکان مورد نظرمون
تقریبا ۲۵ مین تو راه بودیم تا رسیدیم اونجا
+آخیشش جای خوبیه
-اما فکر نمیکنم امن باشه
+چرا ؟
- نگا کن .( به رو به رو اشاره کرد)
+خب باشه . ما که لب پرتگاه نمیریم که.
- هعی
همه یکم چرخ زدیم اون حوالی و بعد هم شروع کردیم به پهن کردن چادرا .
شوگا : یا تیهونگ بی کار نباش بیا این سرش رو بگیر ببینم .
+چقدر غر میزنی هیونگ
جیمین و کوک ، نامجون و جیهوپ و من و شوگا داشتیم چادر هارو پهن میکردیم ...
جین و لارا هم داشتن وسایل غذا رو میاوردن .
خلاصه بعد کلی دردسر و غر غر های بقیه چادرا رو پهن کردیم .
جین : بیاید بشینید
+بیاید اول چادر هارو انتخاب کنیم .
نامجون : همه چی مشخصه دیگه . کلا ۲ تا چادر داریم . ۴ نفر یه چادر ، ۴ نفرم یه چادر .
+آقای آی کیو . جای چادرا متفاوته. یکی از چادرا بزرگ تره .
نامجون : فعلا بیا بشین . موقع خواب مشخص میکنیم .
رفتم نشستم و لارا و جین هم غذا هارو آوردن .
در ظرف ها رو باز کردن و هر کدوم برداشتیم و شروع کردیم خوردن .
ویو بعد شام( ادمین بسیاررررر بی حوصله است |: )
+کوکی؟
-بله؟
+من میخوام برم بخوابم .
-خب؟
+کدوم چادر رو انتخاب میکنی؟
-اولیه
+باش پس من رفتم
-اوکی
رفتم تو چادر و بعد از جمع و جور کردن وسایل و آماده شدن دراز کشیدم
چادر ما با جیهوپ و لارا یکی بود ...
داشت کم کم خوابم میبرد که زیپ چادر کشیده شد و جیهوپ اومد تو .
جیهوپ : عه تهیونگ اینجایی؟ خوابیدی؟!
+ آره هیونگ . خوابم میاد .
جیهوپ : چی شده ؟
+ هیچی
جیهوپ : مطمئن ؟
+ مطمئن :)
اومد داخل و رفت سر ساکش. پماد رو برداشت و رفت سمت بیرون
+پماد برا چیه هیونگ؟
جیهوپ : خ..خب...راستش...کوک..دستش سوخته.
+چیییییییی؟
جیهوپ : هیچی نشده ها ، فقط برا اطمینان دارم پماد میبرم . بگیر بخواب.
+هیونگ وایستا ، هیونگگگگگ
سریع پشت جیهوپ دوییدم بیرون و کوک رو دیدم .
+چیشده؟ کوک خوبی؟
-آره بابا(نگا به جیهوپ)
جیهوپ : خب وقتی میپرسه چی بگم؟ =[
که....
ویو ته
راه افتادیم سمت مکان مورد نظرمون
تقریبا ۲۵ مین تو راه بودیم تا رسیدیم اونجا
+آخیشش جای خوبیه
-اما فکر نمیکنم امن باشه
+چرا ؟
- نگا کن .( به رو به رو اشاره کرد)
+خب باشه . ما که لب پرتگاه نمیریم که.
- هعی
همه یکم چرخ زدیم اون حوالی و بعد هم شروع کردیم به پهن کردن چادرا .
شوگا : یا تیهونگ بی کار نباش بیا این سرش رو بگیر ببینم .
+چقدر غر میزنی هیونگ
جیمین و کوک ، نامجون و جیهوپ و من و شوگا داشتیم چادر هارو پهن میکردیم ...
جین و لارا هم داشتن وسایل غذا رو میاوردن .
خلاصه بعد کلی دردسر و غر غر های بقیه چادرا رو پهن کردیم .
جین : بیاید بشینید
+بیاید اول چادر هارو انتخاب کنیم .
نامجون : همه چی مشخصه دیگه . کلا ۲ تا چادر داریم . ۴ نفر یه چادر ، ۴ نفرم یه چادر .
+آقای آی کیو . جای چادرا متفاوته. یکی از چادرا بزرگ تره .
نامجون : فعلا بیا بشین . موقع خواب مشخص میکنیم .
رفتم نشستم و لارا و جین هم غذا هارو آوردن .
در ظرف ها رو باز کردن و هر کدوم برداشتیم و شروع کردیم خوردن .
ویو بعد شام( ادمین بسیاررررر بی حوصله است |: )
+کوکی؟
-بله؟
+من میخوام برم بخوابم .
-خب؟
+کدوم چادر رو انتخاب میکنی؟
-اولیه
+باش پس من رفتم
-اوکی
رفتم تو چادر و بعد از جمع و جور کردن وسایل و آماده شدن دراز کشیدم
چادر ما با جیهوپ و لارا یکی بود ...
داشت کم کم خوابم میبرد که زیپ چادر کشیده شد و جیهوپ اومد تو .
جیهوپ : عه تهیونگ اینجایی؟ خوابیدی؟!
+ آره هیونگ . خوابم میاد .
جیهوپ : چی شده ؟
+ هیچی
جیهوپ : مطمئن ؟
+ مطمئن :)
اومد داخل و رفت سر ساکش. پماد رو برداشت و رفت سمت بیرون
+پماد برا چیه هیونگ؟
جیهوپ : خ..خب...راستش...کوک..دستش سوخته.
+چیییییییی؟
جیهوپ : هیچی نشده ها ، فقط برا اطمینان دارم پماد میبرم . بگیر بخواب.
+هیونگ وایستا ، هیونگگگگگ
سریع پشت جیهوپ دوییدم بیرون و کوک رو دیدم .
+چیشده؟ کوک خوبی؟
-آره بابا(نگا به جیهوپ)
جیهوپ : خب وقتی میپرسه چی بگم؟ =[
که....
۱.۹k
۰۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.