زندگی با یک مافیا 🖤🙂
p1
بسم الله رحمان رحیم شروع میکنیم 😐
سلام من اتم !
میخوام خلاصه ی زندگیم رو بهتون بگم !
خب من اتم کیم ات که گفتم
من توی ۷ سالگی پدرم رو سر یک ماموریت کاری از دست دادم !
وقتی ۱۲ سالم بود مادرم هم از دست دادم !
هیچکدوم از فامیل هامون من رو قبول نکرد !
هه میگفتن من شومم !
یک خانواده که مادر پدرم باهاشون دوست بودن گفتن من رو قبول میکنن
ولی بعد فروختن خونمون و فروختن وسایلمون و گرفتن دیه من رو به پرورشگاه بردن
اونجا مث برده آزمون کار میکشیدن !
و وقتی ۱۸ سالمون رد میشد مارو میفروختن !
فقط آب و نون میدادن بخوریم!
ولی وقتی ۱۵ -۱۶ سالم بود یه پسر همیشه میومد دیدنم !
اگه درست بگم اسمش شوگا بود ؟
اره !
دیگه برین دقیق داستان رو بشنوین !
∞︎︎∞︎︎∞︎︎∞︎︎∞︎︎
بچه ها این پارت اول بود میدونم زیاد خوب نبود ولی پارت های بعد بهتره !
شرطااااااا
لایک : ۵ تا ( انتظارم بالا رفته 😐🤌🏻 ) ( منی که هزار بار این و میگم 🗿)
کامنت : ۶ تا
∞︎︎∞︎︎∞︎︎∞︎︎∞︎︎
بای بای تا پارت بعدددد 🌑🌑🌑💫💫💫
بسم الله رحمان رحیم شروع میکنیم 😐
سلام من اتم !
میخوام خلاصه ی زندگیم رو بهتون بگم !
خب من اتم کیم ات که گفتم
من توی ۷ سالگی پدرم رو سر یک ماموریت کاری از دست دادم !
وقتی ۱۲ سالم بود مادرم هم از دست دادم !
هیچکدوم از فامیل هامون من رو قبول نکرد !
هه میگفتن من شومم !
یک خانواده که مادر پدرم باهاشون دوست بودن گفتن من رو قبول میکنن
ولی بعد فروختن خونمون و فروختن وسایلمون و گرفتن دیه من رو به پرورشگاه بردن
اونجا مث برده آزمون کار میکشیدن !
و وقتی ۱۸ سالمون رد میشد مارو میفروختن !
فقط آب و نون میدادن بخوریم!
ولی وقتی ۱۵ -۱۶ سالم بود یه پسر همیشه میومد دیدنم !
اگه درست بگم اسمش شوگا بود ؟
اره !
دیگه برین دقیق داستان رو بشنوین !
∞︎︎∞︎︎∞︎︎∞︎︎∞︎︎
بچه ها این پارت اول بود میدونم زیاد خوب نبود ولی پارت های بعد بهتره !
شرطااااااا
لایک : ۵ تا ( انتظارم بالا رفته 😐🤌🏻 ) ( منی که هزار بار این و میگم 🗿)
کامنت : ۶ تا
∞︎︎∞︎︎∞︎︎∞︎︎∞︎︎
بای بای تا پارت بعدددد 🌑🌑🌑💫💫💫
۷.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.