سلطنت بی رحم
سلطنت بی رحم
پارت ۲۷
از پله ها میرفتن پایین با دیدن آن ها موزیک قط شد و همه مهمان ها ساکت شدن
شاهزاده با آنائل رویه صندلی زیبا و بزرگی که کناره پادشاه و ملکه بود نشستن
کاترینا با خشم و با آن دونفر خیره شده بود
فلاویا: نگران نباش کاترینا کاری میکنم که تو آنجا بنشینی
کاترینا : با دست های خودم اون را میکشم
همه مهمان ها وقتی آنائل را دیدن پچ پچ میکردن همه ازش بد میگفتن
آنائل
« میشنیدم وقتی همه مهمان ها بهم بد و بیرا میگفتن گناه من چی بود سرم را اصلا بالا نمیگرفتم که مبادا با اون دو عجوزه ها چشم تو چشم بشم »
پادشاه به همه اعلام کرد که شاه دوخت لندن همسر شاهزداه ست اما مخالفت کردن اما پادشاه به همه فهموند که آن دو نفر عاشق هم شدن
آنائل زیر لب پوزخندی زد
آنائل
« چه عاشق شدنی »
خدمه ای با تاج زیبا و بزرگی که تو دست اش بود آمد سمته شاهزاده و آن تاج را بهش داد
اسلاید 4 تاج آنائل
پادشاه : همه که رسم های قصر را میدانید که اهالی قصر باید به همسر شاهزاده و ملکه آینده کشور ایتالیا باید هدیه بدهد و اول از همه شاهزاده به همسر اش هدیه اش را بدهد
شاهزاده: چشم پادشاه
شاهزاده بلند شد و دست آنائل را گرفت و بلند اش کرد
همان تاج زیبا را بر سره آنائل گذاشت
آنائل که بغض کرده بود وقتی شاهزاده تاج را بر سر اش گذاشت از گوشه چشم اش اشک رویه گونه اش جاری شد شاهزاده برای اینکه کسی گریه اش را نبیند طور سفید اش را بر صورت اش انداخت و با انگشت شصت اش اشک هایش پاک کرد و با صدای آرام گفت
جونکوک : تازه شروعشه گریه ای در کار نیست قلبت را سخت کن
آنائل با حرف های شاهزاده شوکه شده یعنی این حرف ها از دهن این شاهزاده سرد و مغرور بیرون آمد
آنائل و شاهزاده رفتن جلوی پادشاه تعظیم کردن پادشاه کنر بندی از الماس های زیبا به آنائل تقدیم کرد
پادشاه: امیدواریم از هدیه من و ملکه خوشتان آمده باشه
آنائل : خیلی ممنونم پادشاه
ملکه ویتوریا با نفرت به آنائل خیره شده بود
شاهزاده دست آنائل را گرفت و به سمته صندلی شون رفتن و رو اش نشستن
دایی شاهزاده با هدیه زیبا ای که تو دست اش بود آمد سمتشون و هدیه شون را دادن
آدریانو با گردنبند زیبایی که پر از الماس بود آمد جلوی آنائل ایستاد و با لبخند گفت
آدریانو : شاه دوخت و ملکه آینده امیدوارم از هدیه ای که بهتون دادم خوشتان آمده باشه اگرچه لیاقته تان پیشر از این هاست
آنائل بعد از مدت ها لبخندی زد و گفت
آنائل : سپاس گذارم از شما عالیجناب آدریانو خیلی ممنونم
شاهزاده با تعجب به آنائل خیره شده بود که چرا آنقدر با آدریانو صمیمی شده ......
پارت ۲۷
از پله ها میرفتن پایین با دیدن آن ها موزیک قط شد و همه مهمان ها ساکت شدن
شاهزاده با آنائل رویه صندلی زیبا و بزرگی که کناره پادشاه و ملکه بود نشستن
کاترینا با خشم و با آن دونفر خیره شده بود
فلاویا: نگران نباش کاترینا کاری میکنم که تو آنجا بنشینی
کاترینا : با دست های خودم اون را میکشم
همه مهمان ها وقتی آنائل را دیدن پچ پچ میکردن همه ازش بد میگفتن
آنائل
« میشنیدم وقتی همه مهمان ها بهم بد و بیرا میگفتن گناه من چی بود سرم را اصلا بالا نمیگرفتم که مبادا با اون دو عجوزه ها چشم تو چشم بشم »
پادشاه به همه اعلام کرد که شاه دوخت لندن همسر شاهزداه ست اما مخالفت کردن اما پادشاه به همه فهموند که آن دو نفر عاشق هم شدن
آنائل زیر لب پوزخندی زد
آنائل
« چه عاشق شدنی »
خدمه ای با تاج زیبا و بزرگی که تو دست اش بود آمد سمته شاهزاده و آن تاج را بهش داد
اسلاید 4 تاج آنائل
پادشاه : همه که رسم های قصر را میدانید که اهالی قصر باید به همسر شاهزاده و ملکه آینده کشور ایتالیا باید هدیه بدهد و اول از همه شاهزاده به همسر اش هدیه اش را بدهد
شاهزاده: چشم پادشاه
شاهزاده بلند شد و دست آنائل را گرفت و بلند اش کرد
همان تاج زیبا را بر سره آنائل گذاشت
آنائل که بغض کرده بود وقتی شاهزاده تاج را بر سر اش گذاشت از گوشه چشم اش اشک رویه گونه اش جاری شد شاهزاده برای اینکه کسی گریه اش را نبیند طور سفید اش را بر صورت اش انداخت و با انگشت شصت اش اشک هایش پاک کرد و با صدای آرام گفت
جونکوک : تازه شروعشه گریه ای در کار نیست قلبت را سخت کن
آنائل با حرف های شاهزاده شوکه شده یعنی این حرف ها از دهن این شاهزاده سرد و مغرور بیرون آمد
آنائل و شاهزاده رفتن جلوی پادشاه تعظیم کردن پادشاه کنر بندی از الماس های زیبا به آنائل تقدیم کرد
پادشاه: امیدواریم از هدیه من و ملکه خوشتان آمده باشه
آنائل : خیلی ممنونم پادشاه
ملکه ویتوریا با نفرت به آنائل خیره شده بود
شاهزاده دست آنائل را گرفت و به سمته صندلی شون رفتن و رو اش نشستن
دایی شاهزاده با هدیه زیبا ای که تو دست اش بود آمد سمتشون و هدیه شون را دادن
آدریانو با گردنبند زیبایی که پر از الماس بود آمد جلوی آنائل ایستاد و با لبخند گفت
آدریانو : شاه دوخت و ملکه آینده امیدوارم از هدیه ای که بهتون دادم خوشتان آمده باشه اگرچه لیاقته تان پیشر از این هاست
آنائل بعد از مدت ها لبخندی زد و گفت
آنائل : سپاس گذارم از شما عالیجناب آدریانو خیلی ممنونم
شاهزاده با تعجب به آنائل خیره شده بود که چرا آنقدر با آدریانو صمیمی شده ......
۱.۷k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.