دختر گوجو پارت : ۱
مگومی: گوجو سنسه یکم بیشتر گاز بدین به موقع نمیریسین
گوجو: * تا آخرین سرعت ماشین گاز داد تا به بیمارستان برسن *
گوجو: خودم گتو رو میکشم
یوجی : داستان این بچه چیه مگومی ؟
مگومی : گوجو سنسه دو روز پیش که به یک ماموریت میرن یک بچه نوزاد که از قبیله گوجو بود رو پیدا میکنن و بخاطر اینکه کمی بچه اسیب دیده بود به بیمارستان میبرنش
اما حالا خبر اومده که گتو سوگورو میخواد اون بچه رو بکشه
و اگه اون بچه بمیره خدایی نکرده بعد از گوجو سنسه هیچ کس رئیس قبیله گوجو نمیشه اون بچه تنها بازمانده هست .
* رسیدن به بیمارستان *
* در اتاق دو با لگد باز کرد ، خداروشکر بچه تو اتاق بود و با باز شدن در اتاق گریه کرد
این بچه کیه ؟ آیا اون متوجه همه چیز میشه ؟
* بچه با دیدن گوجو لبخندی زد ولی چرا ؟
این دختر نوزاد درواقع یک تناسخ یافته بود و بله همه چیز رو مثل خر متوجه میشد
دختر در ذهنش :
عرررررررر کراشمممممم
بزرگ بشم با همین ازدواج میکنمممم عررررر یه کراش دیگهههههه * مگومی *
وایییی اینجا چقدر کراش دارههههههههه.
گوجو: وای بچه جون حالت خوبه ؟
خیلی ترسیدم * اروم بغلش کرد به هر حال نوزاد بود *
مگومی: بهتره با خودمون ببریمش جوجوتسو و یه فکری براش بکنیم
گوجو: اره ..
* نوزاد در ذهنش : اره اره باهاتون میامممم عرررررر خدایا من میخوام با این مو سفید زندگی کنمممم
* جوجوتسو *
یاگا : باید بچه رو بفرستیم پرورشگاه
شوکو : موافقم رو مخه
*از این به بعد حرف های بچه در ذهن هست *
دختر : عمت رو مخه زنیکه معتاد
مگومی : موافقم باید بره پرورشگاه
دختر : گریه کردن و اوعههععههه کردن : اوععهعهههععععع
شوکو: از همین الان رو مخه
گوجو: مخالفم .. خودم سرپرستیشو به عهده میگیرم
نانامی : * ریختن پشم هاش * تو شورت خودت رو نمی تونی بکشی بالا می خوای بچه داری بکنی ؟؟؟؟ 😤💢
مگومی: من مخالفممممم💢
گوجو: * در حال قلقلک دادن بچه *
گوجو: حرف نباشه .. میخوام اسمشو بزارم ساتورو
مگومی: بچه دختره
نوبارا : بزار ساتوروها
یوجی : بچه دختره دوستان
گوجو: اکینا
مگومی : بد نیست
یوجی : عالیه گوجو سنسه
سوکونا: اسمش رو بزار سوکونیا
مگومی : اینم گزینه خوبیه
* ریختن پشم های نداشته بچه *
گوجو: اسمشو میزارم اکینا
مگومی نوبارا یوجی شما همراه من بیاین
گوجو: * تا آخرین سرعت ماشین گاز داد تا به بیمارستان برسن *
گوجو: خودم گتو رو میکشم
یوجی : داستان این بچه چیه مگومی ؟
مگومی : گوجو سنسه دو روز پیش که به یک ماموریت میرن یک بچه نوزاد که از قبیله گوجو بود رو پیدا میکنن و بخاطر اینکه کمی بچه اسیب دیده بود به بیمارستان میبرنش
اما حالا خبر اومده که گتو سوگورو میخواد اون بچه رو بکشه
و اگه اون بچه بمیره خدایی نکرده بعد از گوجو سنسه هیچ کس رئیس قبیله گوجو نمیشه اون بچه تنها بازمانده هست .
* رسیدن به بیمارستان *
* در اتاق دو با لگد باز کرد ، خداروشکر بچه تو اتاق بود و با باز شدن در اتاق گریه کرد
این بچه کیه ؟ آیا اون متوجه همه چیز میشه ؟
* بچه با دیدن گوجو لبخندی زد ولی چرا ؟
این دختر نوزاد درواقع یک تناسخ یافته بود و بله همه چیز رو مثل خر متوجه میشد
دختر در ذهنش :
عرررررررر کراشمممممم
بزرگ بشم با همین ازدواج میکنمممم عررررر یه کراش دیگهههههه * مگومی *
وایییی اینجا چقدر کراش دارههههههههه.
گوجو: وای بچه جون حالت خوبه ؟
خیلی ترسیدم * اروم بغلش کرد به هر حال نوزاد بود *
مگومی: بهتره با خودمون ببریمش جوجوتسو و یه فکری براش بکنیم
گوجو: اره ..
* نوزاد در ذهنش : اره اره باهاتون میامممم عرررررر خدایا من میخوام با این مو سفید زندگی کنمممم
* جوجوتسو *
یاگا : باید بچه رو بفرستیم پرورشگاه
شوکو : موافقم رو مخه
*از این به بعد حرف های بچه در ذهن هست *
دختر : عمت رو مخه زنیکه معتاد
مگومی : موافقم باید بره پرورشگاه
دختر : گریه کردن و اوعههععههه کردن : اوععهعهههععععع
شوکو: از همین الان رو مخه
گوجو: مخالفم .. خودم سرپرستیشو به عهده میگیرم
نانامی : * ریختن پشم هاش * تو شورت خودت رو نمی تونی بکشی بالا می خوای بچه داری بکنی ؟؟؟؟ 😤💢
مگومی: من مخالفممممم💢
گوجو: * در حال قلقلک دادن بچه *
گوجو: حرف نباشه .. میخوام اسمشو بزارم ساتورو
مگومی: بچه دختره
نوبارا : بزار ساتوروها
یوجی : بچه دختره دوستان
گوجو: اکینا
مگومی : بد نیست
یوجی : عالیه گوجو سنسه
سوکونا: اسمش رو بزار سوکونیا
مگومی : اینم گزینه خوبیه
* ریختن پشم های نداشته بچه *
گوجو: اسمشو میزارم اکینا
مگومی نوبارا یوجی شما همراه من بیاین
۱۲.۸k
۲۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.