پارت ۳۹
پارت ۳۹
با درد بدی در پایین تنم از خواب بیدار شدم و نگاهی به اطرافم کردم تازه داشت یادم می یومد که دیشب چی کار کردیم گونه هام سرخ شده بود ولی بعد به یاد آوردم که دیشب بعد از دو راند عشق بازی و حمام کوک به اتاق خودش رفت و منه تنهارو تنها تر کرد با بغض از روی تخت بلند شدم و رفتم دست شویی دستو صورتمو شستم بعد لباسما عوض کردم و داشتم مو هامو شونه میکردم که در اتاق رو زدن
+ بفرمایید
= ارباب گفتند صبحانتون رو بیارم اتاقتون
+ خودشون کجا هستند ؟
= صبح زود همراه با محافظ ها عمارت رو ترک کردند
میخواستم بپورسم که کجا رفته ولی اگر خدمتکار ها به کوک بگن کوک بگه به تو ربطی نداره
+ بسیار خوب ، میتونی بری
خدمتکار رفت با دیدن صبحانه ی رنگارنگ به سمت سینی رفتم و روی تخت نشستم و شروع به خوردن کردم بعد خوردن بلند شدم قدم هامو به بیرون اتاق رسوندم حالا که کوک نیست یکم تو عمارت سرک بکشم همه جارو گشتم همه چیز عادی جلوه میکرد انگار نه انگار صاحب این عمارت شخص بیماریه همینچور که داشتم میگشتم به نگاهم به اتاق آخر راهرو افتاد اون اتاق زیادی تو تاریکی بود به سمتش رفتم و روبه روش ایستادم شاید اینجا اتاق جانگ کوکه
یعنی اجازه ورود دارم ؟ به هر حال الان جانگ کوک تو عمارت نیست پس اشکالی نداره یه نگاهی به اتاق بندازم درو فشار دادم در اتاق باز شد اگر چیز مهمی تو اتاق بود باید در قفل می بود
به آرومی وارد اتاق شدم ولی جز تاریکی هیچ چیز دیگه ای ندیدم این اتاق هیچ نورگیری نداشت دست هامو روی دیوار ها کشیدم تا کیلد برق رو پیدا کنم بعد کلیدی پیدا کردم فشار دادم با روشن شدن اتاق همینطور داشتم دورو ور رو نگاه میکردم
مانیتور بزرگ ، برگه هایی با نمودار های بزرگ روی دیوار ، اتاق کاملا سفید بود تخت بیمار و ....
همه ی اینا تعجبم رو بیشتر میکرد و خوب من اسم تمام این وسایل رو میدونستم بیشتر وسایل اتاق متعلق به یه روانکاو بود
ولی کوک که روانکاو نبود ، بود ؟
نزدیک میز برزگ رفتم و برگه های روی میز رو دیدم که روی برگه ها نمودار های بزرگی بود اون نمودار ها که رفته رفته علامتشون به صعود بود چی رو نشون میداد ؟
کمی برگه هارو کنار زدم و دنبال نشونه های دیگه ای میگشتم که اسم یونا رو دیدم چندین برگه روی میز بود که متعلق به اون بود دوباره برگه ها رو گشتم که با کمال ناباوری اسم قربانی های قبلی کوک رو دیدم
من ترسیده بود خدای من کوک کی بود ؟
نگاهی به مانیتور کردم خواستم روشنش کنم که چشمم به بگه ی چسبیده شده به مانیتور خورد
" ا/ت طول درمان ۴ ماه "
این چی بود یعنی من بیمارم ؟ البته که نیستم خودم اینو بهتر از هر کسی میدونم دستم رو به سمت برگه بردم که برگه رو بردارم که در اتاق باز شد .....
پایان پارت ۳۹
لایک کنید لطفا ♥️🙏
با درد بدی در پایین تنم از خواب بیدار شدم و نگاهی به اطرافم کردم تازه داشت یادم می یومد که دیشب چی کار کردیم گونه هام سرخ شده بود ولی بعد به یاد آوردم که دیشب بعد از دو راند عشق بازی و حمام کوک به اتاق خودش رفت و منه تنهارو تنها تر کرد با بغض از روی تخت بلند شدم و رفتم دست شویی دستو صورتمو شستم بعد لباسما عوض کردم و داشتم مو هامو شونه میکردم که در اتاق رو زدن
+ بفرمایید
= ارباب گفتند صبحانتون رو بیارم اتاقتون
+ خودشون کجا هستند ؟
= صبح زود همراه با محافظ ها عمارت رو ترک کردند
میخواستم بپورسم که کجا رفته ولی اگر خدمتکار ها به کوک بگن کوک بگه به تو ربطی نداره
+ بسیار خوب ، میتونی بری
خدمتکار رفت با دیدن صبحانه ی رنگارنگ به سمت سینی رفتم و روی تخت نشستم و شروع به خوردن کردم بعد خوردن بلند شدم قدم هامو به بیرون اتاق رسوندم حالا که کوک نیست یکم تو عمارت سرک بکشم همه جارو گشتم همه چیز عادی جلوه میکرد انگار نه انگار صاحب این عمارت شخص بیماریه همینچور که داشتم میگشتم به نگاهم به اتاق آخر راهرو افتاد اون اتاق زیادی تو تاریکی بود به سمتش رفتم و روبه روش ایستادم شاید اینجا اتاق جانگ کوکه
یعنی اجازه ورود دارم ؟ به هر حال الان جانگ کوک تو عمارت نیست پس اشکالی نداره یه نگاهی به اتاق بندازم درو فشار دادم در اتاق باز شد اگر چیز مهمی تو اتاق بود باید در قفل می بود
به آرومی وارد اتاق شدم ولی جز تاریکی هیچ چیز دیگه ای ندیدم این اتاق هیچ نورگیری نداشت دست هامو روی دیوار ها کشیدم تا کیلد برق رو پیدا کنم بعد کلیدی پیدا کردم فشار دادم با روشن شدن اتاق همینطور داشتم دورو ور رو نگاه میکردم
مانیتور بزرگ ، برگه هایی با نمودار های بزرگ روی دیوار ، اتاق کاملا سفید بود تخت بیمار و ....
همه ی اینا تعجبم رو بیشتر میکرد و خوب من اسم تمام این وسایل رو میدونستم بیشتر وسایل اتاق متعلق به یه روانکاو بود
ولی کوک که روانکاو نبود ، بود ؟
نزدیک میز برزگ رفتم و برگه های روی میز رو دیدم که روی برگه ها نمودار های بزرگی بود اون نمودار ها که رفته رفته علامتشون به صعود بود چی رو نشون میداد ؟
کمی برگه هارو کنار زدم و دنبال نشونه های دیگه ای میگشتم که اسم یونا رو دیدم چندین برگه روی میز بود که متعلق به اون بود دوباره برگه ها رو گشتم که با کمال ناباوری اسم قربانی های قبلی کوک رو دیدم
من ترسیده بود خدای من کوک کی بود ؟
نگاهی به مانیتور کردم خواستم روشنش کنم که چشمم به بگه ی چسبیده شده به مانیتور خورد
" ا/ت طول درمان ۴ ماه "
این چی بود یعنی من بیمارم ؟ البته که نیستم خودم اینو بهتر از هر کسی میدونم دستم رو به سمت برگه بردم که برگه رو بردارم که در اتاق باز شد .....
پایان پارت ۳۹
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۴.۲k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.