part5
part5
ویو ا/ت
بعد چند دقیقه کار لیا هم تموم شد و باهم دیگه از شرکت زدیم بیرون که یهو یه پسر با من برخورد کرد و خوردم زمین وقتی خوردم زمین دستم رو گرفت و من رو از جام بلند کرد همون لحظه از بد شانسی من کوک اومد
ویو جونگ کوک
وقتی دیدم یه پسر دستش رو گرفته خون جلوی چشمام رو گرفته بود سریع از ماشین پیاده شدم و ا/ت رو پرت کردم اونور و میخواستم پسره رو بزنم که تهیونگ اومد نزاشت
تهیونگ:هی پسر آروم باش چه خبرته
جونگ کوک:ولم کن اشغال
ویو تهیونگ
جونگ کوک رو پرت کردم روی زمین و یقش رو گرفتم و بهش گفتم
تهیونگ:به خودت بیا پسر حالا که طوری نشده
ویو جونگ کوک
نفس نفس زنان به تهیونگ نگاه کردم
تهیونگ:افرین آروم باش
ویو جونگ کوک
دست تهیونگ رو از روی یقم پرت میکنم اون ور و میرم پیش ا/ت که روی زمین افتاده
جونگ کوک:هی حالت خوبه؟؟
ا/ت:اره خوبم
جونگ کوک:بیا بریم
ویو ا/ت
جونگ کوک دستم رو میگیره و پا میشم و سوار ماشین میشیم شیشه رو میدم پایین و به تهیونگ و لیا میگم
ا/ت:شما برید منم با جونگ کوک میرم
لیا و تهیونگ:باشه برید به سلامت
ویو اونجو
جونگ کوک قبلا من رو دوست داشت ولی الان حتی اون دختره هرزه رو بقل میکنه باشه جونگ کوک من نمیخواستم این کار رو کنم خودت خواستی خودت
(نکته:اونجو تمام مدتی که کوکی داشته دعوا میکرده و این اتفاق ها افتاده پشت دیوار شرکت بوده و داشته همه چیز هارو میدیده)
ا/ت:حالت خوبه کوک؟
جونگ کوک:آره خوبم اون پسره عوضی
ا/ت:بیبی تقصیر من بود نه اون من خوردم بهش
جونگ کوک:اصلا غلط میکنی میخوری به اون
ا/ت:باشه بابا ولم کن توهم
(رسیدن خونه)
جونگ کوک:خوب بیبی رسیدیم خونه
ا/ت:باشه من میرم توهم بیا
جونگ کوک:باشه
ویو ا/ت
رفتم و کلید رو انداختم به در و لباس هام رو عوض کردم و دیدم خدمت کار ها نیستن پس خودم شروع کردم به درست کردن غذا بعد از چند دقیقه کوکی اومد تو
جونگ کوک:به به چه بوی خوبی میاد
ویو ا/ت
داشتم پاستا درست میکردم که یهویی یکی کمرم رو گرفت و نفسش به گردنم برخورد کرد
جونگ کوک:هی ببین پرنسس من چیکار کرده
ا/ت:هی کوکی اذیت نکن
جونگ کوک:باشه باشه اصلا من کاری ندارم
ویو جونگ کوک
از ا/ت جدا شدم و رفتم و روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم که خوابم برد
(پرش زمانی به ۳ ساعت بعد)
ویو ا/ت
غدا هارو دونه دونه آوردم و روی میز چیدم آخرش هم دو تا شمع گذاشتم بین بشقاب ها و رفتم کوک رو صدا زدم
ا/ت:هی کوکی پاشووو (عربده)
ا/ت:ای وای این که خوابه
ویو ا/ت
میام و آروم کنارش میشینم و موهاش رو نوازش میکنم
ا/ت:هی خرگوش من بیدار شو غذا حاظره ها
ویو جونگ کوک
با صدای شیرین ا/ت آروم چشمام رو باز کردم و دیدم که سرش رو گذاشته روی شونم
جونگ کوک:ا/ت من خیلی گشنمه (خواب الود)
ا/ت:شام حاظره عشقم
جونگ کوک:باشه بیا بریم
ویو ا/ت
من رو بیبی استایل بقل کرد و نشوندم روی میز و خودشم کنارم نشست
(غذارو خوردن)
ا/ت:هی کوکی گوشیت داره زنگ میخوره
جونگ کوک:عههه جدی میفرمایید؟؟
ا/ت:خنده
جونگ کوک:خنده
(در حال مکالمه با بادیگارد)
جونگ کوک:چیکار داری؟
بادیگارد:آقای جونگ کوک باید سریعا خودت رو برسونید به این آدرس
جونگ کوک:باشه آدرس رو بده سریع میام
(حالا شما فک کنید آدرس داده)
جونگ کوک:باشه سریع خودم رو میرسونم
(قطع کرد)
ا/ت:هی جونگ کوک چی شده؟
جونگ کوک:نمیدونم یه کاره فوری پیش اومده باید برم
ا/ت:باشه زود برگرد
ویو ا/ت
اومد پیشم و لبم رو بوسید و سریعا رفت و لباس هاشو عوض کرد و رفت
ویو جونگ کوک
لباسم رو عوض کردم و رفتم و سوار ماشین شدم توی راه بودم که با سرعت اخر میرفتم که یهویی.....
"نگید بعدی که سر ای جرررر خوردم"
ویو ا/ت
بعد چند دقیقه کار لیا هم تموم شد و باهم دیگه از شرکت زدیم بیرون که یهو یه پسر با من برخورد کرد و خوردم زمین وقتی خوردم زمین دستم رو گرفت و من رو از جام بلند کرد همون لحظه از بد شانسی من کوک اومد
ویو جونگ کوک
وقتی دیدم یه پسر دستش رو گرفته خون جلوی چشمام رو گرفته بود سریع از ماشین پیاده شدم و ا/ت رو پرت کردم اونور و میخواستم پسره رو بزنم که تهیونگ اومد نزاشت
تهیونگ:هی پسر آروم باش چه خبرته
جونگ کوک:ولم کن اشغال
ویو تهیونگ
جونگ کوک رو پرت کردم روی زمین و یقش رو گرفتم و بهش گفتم
تهیونگ:به خودت بیا پسر حالا که طوری نشده
ویو جونگ کوک
نفس نفس زنان به تهیونگ نگاه کردم
تهیونگ:افرین آروم باش
ویو جونگ کوک
دست تهیونگ رو از روی یقم پرت میکنم اون ور و میرم پیش ا/ت که روی زمین افتاده
جونگ کوک:هی حالت خوبه؟؟
ا/ت:اره خوبم
جونگ کوک:بیا بریم
ویو ا/ت
جونگ کوک دستم رو میگیره و پا میشم و سوار ماشین میشیم شیشه رو میدم پایین و به تهیونگ و لیا میگم
ا/ت:شما برید منم با جونگ کوک میرم
لیا و تهیونگ:باشه برید به سلامت
ویو اونجو
جونگ کوک قبلا من رو دوست داشت ولی الان حتی اون دختره هرزه رو بقل میکنه باشه جونگ کوک من نمیخواستم این کار رو کنم خودت خواستی خودت
(نکته:اونجو تمام مدتی که کوکی داشته دعوا میکرده و این اتفاق ها افتاده پشت دیوار شرکت بوده و داشته همه چیز هارو میدیده)
ا/ت:حالت خوبه کوک؟
جونگ کوک:آره خوبم اون پسره عوضی
ا/ت:بیبی تقصیر من بود نه اون من خوردم بهش
جونگ کوک:اصلا غلط میکنی میخوری به اون
ا/ت:باشه بابا ولم کن توهم
(رسیدن خونه)
جونگ کوک:خوب بیبی رسیدیم خونه
ا/ت:باشه من میرم توهم بیا
جونگ کوک:باشه
ویو ا/ت
رفتم و کلید رو انداختم به در و لباس هام رو عوض کردم و دیدم خدمت کار ها نیستن پس خودم شروع کردم به درست کردن غذا بعد از چند دقیقه کوکی اومد تو
جونگ کوک:به به چه بوی خوبی میاد
ویو ا/ت
داشتم پاستا درست میکردم که یهویی یکی کمرم رو گرفت و نفسش به گردنم برخورد کرد
جونگ کوک:هی ببین پرنسس من چیکار کرده
ا/ت:هی کوکی اذیت نکن
جونگ کوک:باشه باشه اصلا من کاری ندارم
ویو جونگ کوک
از ا/ت جدا شدم و رفتم و روی مبل نشستم و تلویزیون رو روشن کردم که خوابم برد
(پرش زمانی به ۳ ساعت بعد)
ویو ا/ت
غدا هارو دونه دونه آوردم و روی میز چیدم آخرش هم دو تا شمع گذاشتم بین بشقاب ها و رفتم کوک رو صدا زدم
ا/ت:هی کوکی پاشووو (عربده)
ا/ت:ای وای این که خوابه
ویو ا/ت
میام و آروم کنارش میشینم و موهاش رو نوازش میکنم
ا/ت:هی خرگوش من بیدار شو غذا حاظره ها
ویو جونگ کوک
با صدای شیرین ا/ت آروم چشمام رو باز کردم و دیدم که سرش رو گذاشته روی شونم
جونگ کوک:ا/ت من خیلی گشنمه (خواب الود)
ا/ت:شام حاظره عشقم
جونگ کوک:باشه بیا بریم
ویو ا/ت
من رو بیبی استایل بقل کرد و نشوندم روی میز و خودشم کنارم نشست
(غذارو خوردن)
ا/ت:هی کوکی گوشیت داره زنگ میخوره
جونگ کوک:عههه جدی میفرمایید؟؟
ا/ت:خنده
جونگ کوک:خنده
(در حال مکالمه با بادیگارد)
جونگ کوک:چیکار داری؟
بادیگارد:آقای جونگ کوک باید سریعا خودت رو برسونید به این آدرس
جونگ کوک:باشه آدرس رو بده سریع میام
(حالا شما فک کنید آدرس داده)
جونگ کوک:باشه سریع خودم رو میرسونم
(قطع کرد)
ا/ت:هی جونگ کوک چی شده؟
جونگ کوک:نمیدونم یه کاره فوری پیش اومده باید برم
ا/ت:باشه زود برگرد
ویو ا/ت
اومد پیشم و لبم رو بوسید و سریعا رفت و لباس هاشو عوض کرد و رفت
ویو جونگ کوک
لباسم رو عوض کردم و رفتم و سوار ماشین شدم توی راه بودم که با سرعت اخر میرفتم که یهویی.....
"نگید بعدی که سر ای جرررر خوردم"
۵۲.۴k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.