ادامه تک پارتی از کوکیی
و قدم قدم نزدیک اون پسری رفت که از ترس رنگی روی صورتش نمونده بود
قبل از اینکه مشت هاش رو توی. صورت پسرِ رو به روش خالی کنه صدای ا.ت متوقفش کرد: بیخیالش شو..بیا بریم.!
نفسش رو محکم از بین لب هاش بیرون داد و کنار اومد: شانس آوردی!! حالا گم شو!
کنار ا.ت ایستاد و انگشت هاش رو بین انگشت های ا.ت قفل کرد: آرامش بهم میدی..مثل همون موقع که از دور میدیدمت پرنسس!!
خب بلوبریام..
نظرتون..؟؟
قبل از اینکه مشت هاش رو توی. صورت پسرِ رو به روش خالی کنه صدای ا.ت متوقفش کرد: بیخیالش شو..بیا بریم.!
نفسش رو محکم از بین لب هاش بیرون داد و کنار اومد: شانس آوردی!! حالا گم شو!
کنار ا.ت ایستاد و انگشت هاش رو بین انگشت های ا.ت قفل کرد: آرامش بهم میدی..مثل همون موقع که از دور میدیدمت پرنسس!!
خب بلوبریام..
نظرتون..؟؟
۳۲.۹k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.