باران خونp52
ویو نامجون
بعد از انجام کار های لازم لباسم رو پوشیدم و رفتم اتاق پذیرایی
ا/ت هنوز شروع نکرده بود به خوردن و انگار منتظر من بود قدم هامو به سمتش تند تر کردم و کنارش نشستم
ا/ت : چرا رو به روم نمیشینی؟
نامجون: میخوام کنارت بشینم
ا/ت: میز به این بزرگی دستو پامو تنگ کردی
نامجون: هیسسسس هیچی نگو بخور که دیرمون نشه
ا/ت: باشه
شروع کرد به خوردن یه قاشق برداشتم و مقداری از کیمچی برداشتم و جلو دهنش گرفتم
نامجون: تا به حال ندیدم کیمچی بخوری
ا/ت: شنیدم تنده
نامجون: زیاد نه بعدشم خیلی مقویه...بخور
ا/ت: میسوزم
نامجون: نه بخور
دهنش رو باز کرد و قاشق رو گذاشتم تو دهنش منتظر ریاکشنش بودم که چشماش گرد شد
ا/ت: مزه سالاد میده با فلفل
نامجون: تند بود؟
ا/ت: نه ولی یه کلم زیر زبونم احساس کردم
نامجون: توش کلم و کهو داره با بروکلی
ا/ت: میخوام
نامجون:{ از خنده غش کرد}
ا/ت: هی چرا میخندی؟
نامجون: هیچی فقط کمکم دارم احساس میکنم بچ گرفتم به جای زن
ا/ت: به بابام گفتی بله رو دادم بهت؟
نامجون: بابات همون اول گفت نه نمیگی
ا/ت: خیلی خوشتیپ شدی
نامجون:تو هم لیدی من
ا/ت: یه سوال
نامجون: جان دلم
ا/ت:اگه یه روز دیگه دوستم نداشتی جی؟
نامجون: این دیگه چه حرفیه من همیشه دوست دارم
ا/ت: حالا اومد و...
ویو ا/ت
برام سوال شده بود و جوای سوالم رو خیلی دقیق داد
لباش رو روی لبام احساس کردم هنوز هم لباش سرد بود
همراهیش نکردم و همون طور توی شوک بودم
بعد 2 مین ازم جدا شد و با صدای بمی گفت
نامجون: حالا من یه سوال دارم
ا/ت: با..باشه
نامجون: قبل من عاشق کی بودی؟
ا/ت: هیشکی
نامجون: پس سه سال پیش وقتی تصادف کردی دشتی به سمت کی میدوییدی؟ شاید تو یه ساله که عاشقمی ولی من 3 ساله که تورو میپرستم
ا/ت: اون تو بودی! اون مردی که منو به بیمارستان برد؟
نامجون : اونی که تورو به بیماذرستان برد بهترین دوستم سونگ مین بود! چون کسی رو توی سئول نداشتی سونگ مین پیشت بود و اون پسره هم بعد ماها خود کشی کرد تو توی کما بودی به مدت6 ماه
بعدش گفتن احتمل برگشتت زیاد نیست و یه روز که سونگ مین اومده بود پیشت منم اومدم و وقتی به اتاقت و با تن بی جونت مواجه شدم بغض گلوم رو گرفت بود که صدای بوق مانیتور بر پا شد و خط ها صاف میشدن همون لحظه 3 قدت اصلیم رو دادم تا تورو نجات بدم
بععدش تو هروقت چیزای اشنای رو میبینی از اون روز مثل اون خونی که بر اثر فشار از دهنم اومد مثل همون روز سونگ مین رو هم وقتی دیدی بی هوش شدی اگه من قدرت هامو پس بگیرم تو میتونی مادر بشی ولی در اون صورت یه جورایی نازایی
ا/ت:...
بعد از انجام کار های لازم لباسم رو پوشیدم و رفتم اتاق پذیرایی
ا/ت هنوز شروع نکرده بود به خوردن و انگار منتظر من بود قدم هامو به سمتش تند تر کردم و کنارش نشستم
ا/ت : چرا رو به روم نمیشینی؟
نامجون: میخوام کنارت بشینم
ا/ت: میز به این بزرگی دستو پامو تنگ کردی
نامجون: هیسسسس هیچی نگو بخور که دیرمون نشه
ا/ت: باشه
شروع کرد به خوردن یه قاشق برداشتم و مقداری از کیمچی برداشتم و جلو دهنش گرفتم
نامجون: تا به حال ندیدم کیمچی بخوری
ا/ت: شنیدم تنده
نامجون: زیاد نه بعدشم خیلی مقویه...بخور
ا/ت: میسوزم
نامجون: نه بخور
دهنش رو باز کرد و قاشق رو گذاشتم تو دهنش منتظر ریاکشنش بودم که چشماش گرد شد
ا/ت: مزه سالاد میده با فلفل
نامجون: تند بود؟
ا/ت: نه ولی یه کلم زیر زبونم احساس کردم
نامجون: توش کلم و کهو داره با بروکلی
ا/ت: میخوام
نامجون:{ از خنده غش کرد}
ا/ت: هی چرا میخندی؟
نامجون: هیچی فقط کمکم دارم احساس میکنم بچ گرفتم به جای زن
ا/ت: به بابام گفتی بله رو دادم بهت؟
نامجون: بابات همون اول گفت نه نمیگی
ا/ت: خیلی خوشتیپ شدی
نامجون:تو هم لیدی من
ا/ت: یه سوال
نامجون: جان دلم
ا/ت:اگه یه روز دیگه دوستم نداشتی جی؟
نامجون: این دیگه چه حرفیه من همیشه دوست دارم
ا/ت: حالا اومد و...
ویو ا/ت
برام سوال شده بود و جوای سوالم رو خیلی دقیق داد
لباش رو روی لبام احساس کردم هنوز هم لباش سرد بود
همراهیش نکردم و همون طور توی شوک بودم
بعد 2 مین ازم جدا شد و با صدای بمی گفت
نامجون: حالا من یه سوال دارم
ا/ت: با..باشه
نامجون: قبل من عاشق کی بودی؟
ا/ت: هیشکی
نامجون: پس سه سال پیش وقتی تصادف کردی دشتی به سمت کی میدوییدی؟ شاید تو یه ساله که عاشقمی ولی من 3 ساله که تورو میپرستم
ا/ت: اون تو بودی! اون مردی که منو به بیمارستان برد؟
نامجون : اونی که تورو به بیماذرستان برد بهترین دوستم سونگ مین بود! چون کسی رو توی سئول نداشتی سونگ مین پیشت بود و اون پسره هم بعد ماها خود کشی کرد تو توی کما بودی به مدت6 ماه
بعدش گفتن احتمل برگشتت زیاد نیست و یه روز که سونگ مین اومده بود پیشت منم اومدم و وقتی به اتاقت و با تن بی جونت مواجه شدم بغض گلوم رو گرفت بود که صدای بوق مانیتور بر پا شد و خط ها صاف میشدن همون لحظه 3 قدت اصلیم رو دادم تا تورو نجات بدم
بععدش تو هروقت چیزای اشنای رو میبینی از اون روز مثل اون خونی که بر اثر فشار از دهنم اومد مثل همون روز سونگ مین رو هم وقتی دیدی بی هوش شدی اگه من قدرت هامو پس بگیرم تو میتونی مادر بشی ولی در اون صورت یه جورایی نازایی
ا/ت:...
۵.۴k
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.