نام رمان:عشق مافیایی من
نام رمان:عشق مافیایی من
کاپل:ات_تهیونگ
ژانر:عاشقانه_مافیایی
تعداد پارت:نامعلوم
Part 8
(ویو ات)اومدیم خونه خابیدیم چون فردا روز عروسیمون بود خوشحال بودم ولی یکمم استرس داشتم خابیدیم و...(پرش زمانی به ۸ صبح)از خواب بلند شدم دیدم تهیونگ خواب بود بیدارش کردم گفتم...
ات:تهیونگ.. بیدار شو کلی کار داریم
تهیونگ:یه ذره دیگه بزار بخابم(خوابالو)
ات:نه پاشووووو وقت آرایشگاه دارم دیر میشه
تهیونگ:باش الان پا میشم
(ویو ات)بلند شد نشست و بهم نگا میکرد که گفتم
ات:چرا اونجوری نگام میکنی ندیدی تاحالا
تهیونگ:چون باورم نمیشه قراره واس من بشی
ات:هوم... ولی الان پاشو بریم ارایشگاه خودتم برو حاضر شو
تهیونگ:چشم
(ویو ات)بلند شدیم حاضر شدیم و حرکت کردیم سمت ارایشگاه که تهیونگ منو رسوند...
ات:خدافظ...
تهیونگ:خدافظ
(ویو ات)اومدم ارایشگاه که (علامت کسی که ات رو ارایش میکنه @)..
@:ببخشید چه مدل ارایش دوس دارید؟
ات:میخوام ملایم باشه
@:چشم...حتما
ات:مرسی
(ویو تهیونگ)ات رو رسوندم ارایشگاه خودمم رفتم اماده بشم و....
(ویو ات)ارایشم و موهام طول کشید و...(پرش زمانی به ۷ عصر)تهیونگ اومد دنبالم و...
(ویو تهیونگ)کارامون تموم شد رفتم دنبال ات وقتی که دیدمش واقعا خوشگل شده بود شبیه پرنسس ها بود...
ات:سلام تهیونگ
تهیونگ:..سلام ات خیلی خوشگل شدی
ات:توهم همینطور
(ویو ات)دست همو گرفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم تالار....وقتی رسیدیم همه بهمون دست زدن و همه میومدن بهمون تبریک میگفتن و...(پرش زمانی به ۱۲ شب)عروسیمون تموم شد مهمونا رفتن که رسیدیم خونه که... لباسامونو عوض کردیم تهیونگ داشت میومد سمتم که گفتم...
ات:چیکار میکنی
تهیونگ:به نظرت باید چیکار کنیم الان
ات:یااااا الان وقتش نیست
تهیونگ:اتفاقا الان وقتشه
(ویو ات)سمت لبام حمله میکرد و(ادامش با ذهن کثیف خودتون نماز یادتون نره🤲📿) و خابیدیم....
حمایت لایک کامنت یادتون نره🙂❤
کاپل:ات_تهیونگ
ژانر:عاشقانه_مافیایی
تعداد پارت:نامعلوم
Part 8
(ویو ات)اومدیم خونه خابیدیم چون فردا روز عروسیمون بود خوشحال بودم ولی یکمم استرس داشتم خابیدیم و...(پرش زمانی به ۸ صبح)از خواب بلند شدم دیدم تهیونگ خواب بود بیدارش کردم گفتم...
ات:تهیونگ.. بیدار شو کلی کار داریم
تهیونگ:یه ذره دیگه بزار بخابم(خوابالو)
ات:نه پاشووووو وقت آرایشگاه دارم دیر میشه
تهیونگ:باش الان پا میشم
(ویو ات)بلند شد نشست و بهم نگا میکرد که گفتم
ات:چرا اونجوری نگام میکنی ندیدی تاحالا
تهیونگ:چون باورم نمیشه قراره واس من بشی
ات:هوم... ولی الان پاشو بریم ارایشگاه خودتم برو حاضر شو
تهیونگ:چشم
(ویو ات)بلند شدیم حاضر شدیم و حرکت کردیم سمت ارایشگاه که تهیونگ منو رسوند...
ات:خدافظ...
تهیونگ:خدافظ
(ویو ات)اومدم ارایشگاه که (علامت کسی که ات رو ارایش میکنه @)..
@:ببخشید چه مدل ارایش دوس دارید؟
ات:میخوام ملایم باشه
@:چشم...حتما
ات:مرسی
(ویو تهیونگ)ات رو رسوندم ارایشگاه خودمم رفتم اماده بشم و....
(ویو ات)ارایشم و موهام طول کشید و...(پرش زمانی به ۷ عصر)تهیونگ اومد دنبالم و...
(ویو تهیونگ)کارامون تموم شد رفتم دنبال ات وقتی که دیدمش واقعا خوشگل شده بود شبیه پرنسس ها بود...
ات:سلام تهیونگ
تهیونگ:..سلام ات خیلی خوشگل شدی
ات:توهم همینطور
(ویو ات)دست همو گرفتیم سوار ماشین شدیم و رسیدیم تالار....وقتی رسیدیم همه بهمون دست زدن و همه میومدن بهمون تبریک میگفتن و...(پرش زمانی به ۱۲ شب)عروسیمون تموم شد مهمونا رفتن که رسیدیم خونه که... لباسامونو عوض کردیم تهیونگ داشت میومد سمتم که گفتم...
ات:چیکار میکنی
تهیونگ:به نظرت باید چیکار کنیم الان
ات:یااااا الان وقتش نیست
تهیونگ:اتفاقا الان وقتشه
(ویو ات)سمت لبام حمله میکرد و(ادامش با ذهن کثیف خودتون نماز یادتون نره🤲📿) و خابیدیم....
حمایت لایک کامنت یادتون نره🙂❤
۷.۶k
۰۳ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.