(پژمرده)P.14 (پارت😈اسمات)
ا/ت*ویو
داشتیم میرقصیدیم،من خیلی خوابم میومد.
کوک:ا/ت من دیگه باید ببرمت توی یکی از اتاق های طبقه ی بالا
ا/ت:بابا بیا برقصیم
کوک*ویو
دست ا/ت رو گرفتم و با خودم بردم طبقه ی بالا.
نویسنده*ویو
کوک ا/ت رو برد تو یکی از اتاق ها.
به اونجا که رسیدن
جانکوک برق رو خاموش کرد ا/ت رو گذاشت روی تخت
میخواست بره،ا/ت با دستاش لباس جانکوک رو گرفت
ا/ت:نرو....
جانکوک و ا/ت بهم دیگه لب دادن
کوک لباسای ا/ت رو دراورد.
ا/ت هم لباسای کوک رو در اورد.
کوک سینه های ا/ت رو با دستاش فشار داد،بعد جانکوک شلوارش رو دراورد
و وارد ا/ت کرد
ا/ت:اه..ا(جیغ)
جانکوک پشت سر هم وارد ا/ت میکرد و ا/ت ناله میکرد
جانکوک لبای ا/ت رو با لباش میخورد
شرط:
____________________
لایک:10
کامنت:5
داشتیم میرقصیدیم،من خیلی خوابم میومد.
کوک:ا/ت من دیگه باید ببرمت توی یکی از اتاق های طبقه ی بالا
ا/ت:بابا بیا برقصیم
کوک*ویو
دست ا/ت رو گرفتم و با خودم بردم طبقه ی بالا.
نویسنده*ویو
کوک ا/ت رو برد تو یکی از اتاق ها.
به اونجا که رسیدن
جانکوک برق رو خاموش کرد ا/ت رو گذاشت روی تخت
میخواست بره،ا/ت با دستاش لباس جانکوک رو گرفت
ا/ت:نرو....
جانکوک و ا/ت بهم دیگه لب دادن
کوک لباسای ا/ت رو دراورد.
ا/ت هم لباسای کوک رو در اورد.
کوک سینه های ا/ت رو با دستاش فشار داد،بعد جانکوک شلوارش رو دراورد
و وارد ا/ت کرد
ا/ت:اه..ا(جیغ)
جانکوک پشت سر هم وارد ا/ت میکرد و ا/ت ناله میکرد
جانکوک لبای ا/ت رو با لباش میخورد
شرط:
____________________
لایک:10
کامنت:5
۶۰.۵k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.