وانشات جین پارت ۴💖
+برای چی اخه انقدر اسرار داشت من گیریمورش بشم رفتم توی اتاق کارم اول ازشون خاستم که بیان توی اتاق تا اندازه هاشون رو بگیرم
اولین نفر کوک اومد
کوک: سلام خوشکل خانم
+اوه سلام
کوک: خوب اندازمو بگیر دیگه
+خیلی عجولین اقای جئون
کوک: هیییی یعنی چیییی
+چی شده ؟؟؟؟
کوک : بهم بگو کوک انقدر رسمی حرف نزن
+چشم
داشتم اندازشو میگرفتم که حس کردم داره نگام میکنه احمیتی ندادم
🌼الاغ کوک داره نگاش میکنه براش احمیت نداره احمق🌼
کوک: این دختره بدجوری داره منو تحریک میکنه اون لبای سرخش بهم که نگاه میکرد قلبم توند توند میزد خیلی ناز ظریف بود
+اه قدش خیلی بلند بود
حس کردم داره بهم نزدیک میشه باهر قدمش میرفتم عقب تا بلخره که چس بیدم به در بدون اینکه نگاهشو ازم بگیره درو غلف کرد
+دا..داری چیکار میکنید
صورتش خیلی نزدیکم بود تپش قلب گرفته بودم
کوک : چرا انقدر قلبت توند میزنه بیب
+ها..ن 😳
داشت میومد نزدیک تر میخاست لبمو ببوسه که در زدن سریع ازش جدا شدم درو باز کردم جین بود
_داشتین چی کار میکردین هان
+هیچ کار بدم
《۳ماه بعد》
توی این یک ماه پدرم در اومده بود کلی کار ریخته بود سرم نه تنها من بلکه کل گیریمور ها هممون خسته شده بودیم ولی خوب بلخره تموم شد
@سلام به همگی خسته نباشید توی این یک ماه واقعا زحمت کشیدین من یه برنامه ای ریختم که برای استراحت بریم جنگل وتفریح کنیم
@ذهن اقای کیم
من از تمام ماجرا خبر دارم که جین وات قبل باهم دیگه بودن ولی حیف این دوتا نیست اخه خیلی بهم دیگه میان ات رو از عمد این جا استخدام کردم واین جنگل تا میتونم جین رو به ات نزدیک میکنم تا دوباره پیش هم برگردن
+فرداش قرار بود که بریم همون تفریح اصلا به این سفر دلم راضی نبود همش دلشوره داشتم اه لعنتی خیلی بده
فردا صبح
بیدار شدم اول وسایل هامو جمع کردم وبعدش رفتم حموم اومد بیرون صبحانه خوردم اماده شدم ورفتم همه بودن ومنتظر من بودن
@خانم ژانگ کجا بودین
+ببخشید معضرت میخام
@خوب اشکالی نداره اماده این بریم ات تو با جین میایی
+چی اخه برای چی من خودم ماشین دارم
_وقتی منیجر یه چیزی میگه بگو چشم فهمیدی
+میخاستم جوابشو بدم که کوک دستمو گرفت گفت
&لازم نکرده با تو بیاد با خودممیاد
_هه چه غلاتا فکردی می زارم باتو بیاد
&هالا میبینی
+کوک از یه طرف دستمو میکشید جین از یه طرف دیگه کلافه شدم داد زدم گفتم
+بسسسسس کنییییدددددد دیگهههه اههههه خستم کردین شما دوتا اصلا با هیچ کدوم از شما ها نمیام
جیمین : ای خداا چرا عصبانیش میکنید ات استایلیست منه پس با من میاد
+بعد جیمین دستمو گرفت وبرد توی ماشینش
تو راه که بودیم برام کلی اهنگ خوند اصلا خیلی خوبه خیلی کیوته
بلخره رسیدم پیاده شدم ورفتم سمت دوستام همون گیریمور ها
فردا
قرار بود امروز بریم بازی کنیم اونم بازی اینکه باید گنج پیدا کنیم خیلی مسخرس اقای کیم داشت گروه بندی میکرد که از شانس بدم هم گروهیم جین شد
_هییم این خیلی خوبه که باهاش توی یه تیمم
+شروع کردیم به گشتن همشو پیدا کردیم بغییر از اخری داشیتم میرفتیم که یهو پام پیچ خورد وافتادم روی زمین
+اخخ
_ات چی شدی خوبی
+اره خوبم فقط پام خیلی درد میکنه جین به پام نگاه کرد که یهو چشمام رنگش عوض شد خیلی ترسیدم
+تو.. تو.. چ.. چ..را رنگ چشمات عوض شد
_آه شت الان چیکار کنم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم بوی خونش داره دیوانم میکنه
سریه بغلش کرد ومثل جت رسیدم به چادر ها
@یاخدا ات حالت خوبه
_توی جنگل پاش پیچ خورد لطفا ببرش نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
@آه لعنتی
اولین نفر کوک اومد
کوک: سلام خوشکل خانم
+اوه سلام
کوک: خوب اندازمو بگیر دیگه
+خیلی عجولین اقای جئون
کوک: هیییی یعنی چیییی
+چی شده ؟؟؟؟
کوک : بهم بگو کوک انقدر رسمی حرف نزن
+چشم
داشتم اندازشو میگرفتم که حس کردم داره نگام میکنه احمیتی ندادم
🌼الاغ کوک داره نگاش میکنه براش احمیت نداره احمق🌼
کوک: این دختره بدجوری داره منو تحریک میکنه اون لبای سرخش بهم که نگاه میکرد قلبم توند توند میزد خیلی ناز ظریف بود
+اه قدش خیلی بلند بود
حس کردم داره بهم نزدیک میشه باهر قدمش میرفتم عقب تا بلخره که چس بیدم به در بدون اینکه نگاهشو ازم بگیره درو غلف کرد
+دا..داری چیکار میکنید
صورتش خیلی نزدیکم بود تپش قلب گرفته بودم
کوک : چرا انقدر قلبت توند میزنه بیب
+ها..ن 😳
داشت میومد نزدیک تر میخاست لبمو ببوسه که در زدن سریع ازش جدا شدم درو باز کردم جین بود
_داشتین چی کار میکردین هان
+هیچ کار بدم
《۳ماه بعد》
توی این یک ماه پدرم در اومده بود کلی کار ریخته بود سرم نه تنها من بلکه کل گیریمور ها هممون خسته شده بودیم ولی خوب بلخره تموم شد
@سلام به همگی خسته نباشید توی این یک ماه واقعا زحمت کشیدین من یه برنامه ای ریختم که برای استراحت بریم جنگل وتفریح کنیم
@ذهن اقای کیم
من از تمام ماجرا خبر دارم که جین وات قبل باهم دیگه بودن ولی حیف این دوتا نیست اخه خیلی بهم دیگه میان ات رو از عمد این جا استخدام کردم واین جنگل تا میتونم جین رو به ات نزدیک میکنم تا دوباره پیش هم برگردن
+فرداش قرار بود که بریم همون تفریح اصلا به این سفر دلم راضی نبود همش دلشوره داشتم اه لعنتی خیلی بده
فردا صبح
بیدار شدم اول وسایل هامو جمع کردم وبعدش رفتم حموم اومد بیرون صبحانه خوردم اماده شدم ورفتم همه بودن ومنتظر من بودن
@خانم ژانگ کجا بودین
+ببخشید معضرت میخام
@خوب اشکالی نداره اماده این بریم ات تو با جین میایی
+چی اخه برای چی من خودم ماشین دارم
_وقتی منیجر یه چیزی میگه بگو چشم فهمیدی
+میخاستم جوابشو بدم که کوک دستمو گرفت گفت
&لازم نکرده با تو بیاد با خودممیاد
_هه چه غلاتا فکردی می زارم باتو بیاد
&هالا میبینی
+کوک از یه طرف دستمو میکشید جین از یه طرف دیگه کلافه شدم داد زدم گفتم
+بسسسسس کنییییدددددد دیگهههه اههههه خستم کردین شما دوتا اصلا با هیچ کدوم از شما ها نمیام
جیمین : ای خداا چرا عصبانیش میکنید ات استایلیست منه پس با من میاد
+بعد جیمین دستمو گرفت وبرد توی ماشینش
تو راه که بودیم برام کلی اهنگ خوند اصلا خیلی خوبه خیلی کیوته
بلخره رسیدم پیاده شدم ورفتم سمت دوستام همون گیریمور ها
فردا
قرار بود امروز بریم بازی کنیم اونم بازی اینکه باید گنج پیدا کنیم خیلی مسخرس اقای کیم داشت گروه بندی میکرد که از شانس بدم هم گروهیم جین شد
_هییم این خیلی خوبه که باهاش توی یه تیمم
+شروع کردیم به گشتن همشو پیدا کردیم بغییر از اخری داشیتم میرفتیم که یهو پام پیچ خورد وافتادم روی زمین
+اخخ
_ات چی شدی خوبی
+اره خوبم فقط پام خیلی درد میکنه جین به پام نگاه کرد که یهو چشمام رنگش عوض شد خیلی ترسیدم
+تو.. تو.. چ.. چ..را رنگ چشمات عوض شد
_آه شت الان چیکار کنم نمیتونم جلوی خودمو بگیرم بوی خونش داره دیوانم میکنه
سریه بغلش کرد ومثل جت رسیدم به چادر ها
@یاخدا ات حالت خوبه
_توی جنگل پاش پیچ خورد لطفا ببرش نمیتونم جلوی خودمو بگیرم
@آه لعنتی
۵۲.۰k
۱۸ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.