اسکلان توکیو پارت 5 عکس پارت💕
پارت5
بعد از اندکی ور رفتن با چادر رو وسایل اماده شدن
اینوری: اطلاعات برای ا.ت
اینوری: همه تو یک چادر خیلی دراز و بزرگ هستند
هاگو: حالا که وسایلمون و چادرمون اوکیه بریم یکم استراحت کنیم هوا هم تاریک شده پس بعدشم میخوابیم
همه روی یه تنه ی بزرگ درخت کنار اتیش نشستن
دراکن: بیای یه کاری کنیم
مایکی: چی
دراکن: باید به دوستامون ابراز احساسات کنیم یا به معشوقه هامون کلمات قشنگ بگیم
که همه رنگ های صورتشون عوض شد
هاگو: ببخشید؟ معشوقه؟ عشق؟ شما ها پسرید؟
دراکن: اره همه یکی دارن و فک کنم چیفویو بین کازوتورا و باجی شریکی تقسیم شده
هاگو: پدر سک ها شما کمتر از 16 سالتونه
باجی: من 15
کازوتورا: 15
چیفویو: 14
تاکه میچی: 14(بزرگتر از چیفویو عه)
دراکن: 16
میتسویا: 16
مایکی: 16
هاگو: من 28 سالمه دوست دخترم ندارم
باجی: دیگه این مشکل ما نیست
دراکن: خب کی اول شروع میکنه
مایکی: من
مایکی روش رو میکنه به گوجه..... چیز یعنی تاکه میچی: من واقعا ..... نمیدونم گشنمه
همه با قیافه ی پوکر
دراکن: حالا نگم تو خواب چه شعر هایی که برای دوریاکی نمیگه
مایکی: من تاکه رو مثل دوریاکی دوست دارم ولی الان چیزی به ذهنم نمیرسه
تاکه میچی: منم.... دوس... دوست دارم مایکی کون
مایکی با چشمای ستاره ای: پس برام دوریاکی میخری🤩
تاکه میچی: اره🫥
مایکی: تاکمیچـــــــــــی جونم
دراکن: اه اه چندش
مایکی: نوبت تو عه
دراکن از شلغم به لبو تغیر میکند: م... من اخه
مایکی: بدو بدو
دراکن رو به میتسویا: فقط دوست دارم همین
مایکی: نه نشد
دراکن: خب....چی بگم دیگه وقتی میبنمت واقعا....
مایکی: چی🫤
دراکن: واقعا....
مایکی: بوگو
دراکن: نمیخوام
مایکی: اه باشه بابا
مایکی: کازوتورا
کازوتورا: هوم
مایکی: بفرمایید
کازوتورا: چیرو
مایکی: ای خدا ابراز احساسات
کازوتورا: به کی
مایکی: بابا به چیفویو
کازوتورا: باشه
کازوتورا: چیفویو من واقعا دوست دارم تو بهترین دوست منی
به هم ریختن موهای چیفویو *
هاگو: مختصر و مفید
باجی که از اول تا اخر هیچی نمیگفت و به کسی هم نگاه نمیکرد لبو رو هم که رد کرده
مایکی: خب حالا میرسیم به اصل مطلب (خنده ی شیطانی)
همه به جز چیفویو: 😏
دراکن: باجی؟ نمیخوای برامون بگی پشت چهره ی خشنت چه قلبی و احساساتی هست؟
باجی: خیر
مایکی: مجبوری
باجی: من خب..... من
باجی رو به چیف: وقتی مو های ابریشمی خورشیدیت و با مروارید های زمردی چشم هات رو میبینم به این نتیجه میرسم که زندگی واقعا برام قشنگ میشه و از وقتی با تو اشنا شدم یه حسی توی دلم بود که الان متوجه شدم نمیتونم بزارمش کنار واقعا زندگیم با تو معنی میگیره و دلیلش تو ای دلیل زندگیم تو... هستی و من.... دوست دارم
باجی لبو رو رد کرده بود و چیفویو از هم خون رد کرده بود
مایکی: پرهام اصلا فکر نمیکردم انقدر....نمیدونم گشنمه
دراکن: باورم نمیشه یه همچین الفایی اینجوری بتونه معشوقه اش رو توصیف کنه اونم باجی، باجی، عمرا نمیتونستم بهش فک نکنم که بتونه
کازوتورا: موزام
هاگو که رد داده: خودم ریختم برگام موند
چیفویو: منم دوست دارم..... هات چاکلتم
مایکی:........ 🤧
دراکن:........ 🥲
کازوتورا:......... 🙃
تاکه میچی:......... 🥹
میتسویا:........ ☺️
ا.ت:....... 😍
هاگو:...... 😶🤐
شینیگامی و اینوریم که طبق معمول غش کردن (/×/^/×/)
بعد از چند ساعت همه به داخل چادر و دنیای خواب و خیال رفتن
پایان این پارتــــــــــــــــ 💖✨
💕 دیش دیش
چقدر ایموجی میزنم😑
بعد از اندکی ور رفتن با چادر رو وسایل اماده شدن
اینوری: اطلاعات برای ا.ت
اینوری: همه تو یک چادر خیلی دراز و بزرگ هستند
هاگو: حالا که وسایلمون و چادرمون اوکیه بریم یکم استراحت کنیم هوا هم تاریک شده پس بعدشم میخوابیم
همه روی یه تنه ی بزرگ درخت کنار اتیش نشستن
دراکن: بیای یه کاری کنیم
مایکی: چی
دراکن: باید به دوستامون ابراز احساسات کنیم یا به معشوقه هامون کلمات قشنگ بگیم
که همه رنگ های صورتشون عوض شد
هاگو: ببخشید؟ معشوقه؟ عشق؟ شما ها پسرید؟
دراکن: اره همه یکی دارن و فک کنم چیفویو بین کازوتورا و باجی شریکی تقسیم شده
هاگو: پدر سک ها شما کمتر از 16 سالتونه
باجی: من 15
کازوتورا: 15
چیفویو: 14
تاکه میچی: 14(بزرگتر از چیفویو عه)
دراکن: 16
میتسویا: 16
مایکی: 16
هاگو: من 28 سالمه دوست دخترم ندارم
باجی: دیگه این مشکل ما نیست
دراکن: خب کی اول شروع میکنه
مایکی: من
مایکی روش رو میکنه به گوجه..... چیز یعنی تاکه میچی: من واقعا ..... نمیدونم گشنمه
همه با قیافه ی پوکر
دراکن: حالا نگم تو خواب چه شعر هایی که برای دوریاکی نمیگه
مایکی: من تاکه رو مثل دوریاکی دوست دارم ولی الان چیزی به ذهنم نمیرسه
تاکه میچی: منم.... دوس... دوست دارم مایکی کون
مایکی با چشمای ستاره ای: پس برام دوریاکی میخری🤩
تاکه میچی: اره🫥
مایکی: تاکمیچـــــــــــی جونم
دراکن: اه اه چندش
مایکی: نوبت تو عه
دراکن از شلغم به لبو تغیر میکند: م... من اخه
مایکی: بدو بدو
دراکن رو به میتسویا: فقط دوست دارم همین
مایکی: نه نشد
دراکن: خب....چی بگم دیگه وقتی میبنمت واقعا....
مایکی: چی🫤
دراکن: واقعا....
مایکی: بوگو
دراکن: نمیخوام
مایکی: اه باشه بابا
مایکی: کازوتورا
کازوتورا: هوم
مایکی: بفرمایید
کازوتورا: چیرو
مایکی: ای خدا ابراز احساسات
کازوتورا: به کی
مایکی: بابا به چیفویو
کازوتورا: باشه
کازوتورا: چیفویو من واقعا دوست دارم تو بهترین دوست منی
به هم ریختن موهای چیفویو *
هاگو: مختصر و مفید
باجی که از اول تا اخر هیچی نمیگفت و به کسی هم نگاه نمیکرد لبو رو هم که رد کرده
مایکی: خب حالا میرسیم به اصل مطلب (خنده ی شیطانی)
همه به جز چیفویو: 😏
دراکن: باجی؟ نمیخوای برامون بگی پشت چهره ی خشنت چه قلبی و احساساتی هست؟
باجی: خیر
مایکی: مجبوری
باجی: من خب..... من
باجی رو به چیف: وقتی مو های ابریشمی خورشیدیت و با مروارید های زمردی چشم هات رو میبینم به این نتیجه میرسم که زندگی واقعا برام قشنگ میشه و از وقتی با تو اشنا شدم یه حسی توی دلم بود که الان متوجه شدم نمیتونم بزارمش کنار واقعا زندگیم با تو معنی میگیره و دلیلش تو ای دلیل زندگیم تو... هستی و من.... دوست دارم
باجی لبو رو رد کرده بود و چیفویو از هم خون رد کرده بود
مایکی: پرهام اصلا فکر نمیکردم انقدر....نمیدونم گشنمه
دراکن: باورم نمیشه یه همچین الفایی اینجوری بتونه معشوقه اش رو توصیف کنه اونم باجی، باجی، عمرا نمیتونستم بهش فک نکنم که بتونه
کازوتورا: موزام
هاگو که رد داده: خودم ریختم برگام موند
چیفویو: منم دوست دارم..... هات چاکلتم
مایکی:........ 🤧
دراکن:........ 🥲
کازوتورا:......... 🙃
تاکه میچی:......... 🥹
میتسویا:........ ☺️
ا.ت:....... 😍
هاگو:...... 😶🤐
شینیگامی و اینوریم که طبق معمول غش کردن (/×/^/×/)
بعد از چند ساعت همه به داخل چادر و دنیای خواب و خیال رفتن
پایان این پارتــــــــــــــــ 💖✨
💕 دیش دیش
چقدر ایموجی میزنم😑
۱۰.۶k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.