عشق سیاه و سفید پارت ۴
_ خب ما جرای ما پیچیده شد
شب با بدبختی خوابیدم
_ سلام صب بخیر
+ صب بخیر
_ بدو میریم خونه
+ من با تو هاچ جا نمیام ( داد)
کوک سیلی زد به ا.ت
_ خفه شو
کوک دست ا.ت رو گرفت و بردش تو ماشین بعد چن مین رسیدن کوک دست ا.ت رو کشید و بورد تو اتاق
درو بست و رفت
ظهر
_ بدو غذا بخوریم
+ گشنم نیس
_ انگار دیروز ادب نشدی
ا.ت ویو
دستم رو کشید و بورد تو اتاق انتهای سالن و انداخت رو زمین
اتاق پر وسایل شکنجه بود رفت سمت شلاق و ورداشت و اومد سمتم من از ترس می لرزیدم اما نشون ندادم بهم شلاق زد و گفت الان ادب میشی حدود ۲۰ تا شلاق زد بدم کبود و لباسم خونی بود
_ حقته
رفت بیرون و خدمتکارها اومدن و کمکم کردن برم حموم تو وان اب گرم رفتم تنم می سوخت بعد حموم رو تخت با حوله نشستم
کوک درو وا کرد
_ ا.ت بدو بیا شام
دید ا.ت با ح.له رو تخت خوابش برده بدنش جازاب بید تحریک شد تو ذهنش پسر تو مافیا یی تو فقط دخترارو برای لذت می خوای و رفت بیرو ن
بچه ها ببخشید دیر گذاشتم گوشیم خراب بود ساریییی
شب با بدبختی خوابیدم
_ سلام صب بخیر
+ صب بخیر
_ بدو میریم خونه
+ من با تو هاچ جا نمیام ( داد)
کوک سیلی زد به ا.ت
_ خفه شو
کوک دست ا.ت رو گرفت و بردش تو ماشین بعد چن مین رسیدن کوک دست ا.ت رو کشید و بورد تو اتاق
درو بست و رفت
ظهر
_ بدو غذا بخوریم
+ گشنم نیس
_ انگار دیروز ادب نشدی
ا.ت ویو
دستم رو کشید و بورد تو اتاق انتهای سالن و انداخت رو زمین
اتاق پر وسایل شکنجه بود رفت سمت شلاق و ورداشت و اومد سمتم من از ترس می لرزیدم اما نشون ندادم بهم شلاق زد و گفت الان ادب میشی حدود ۲۰ تا شلاق زد بدم کبود و لباسم خونی بود
_ حقته
رفت بیرون و خدمتکارها اومدن و کمکم کردن برم حموم تو وان اب گرم رفتم تنم می سوخت بعد حموم رو تخت با حوله نشستم
کوک درو وا کرد
_ ا.ت بدو بیا شام
دید ا.ت با ح.له رو تخت خوابش برده بدنش جازاب بید تحریک شد تو ذهنش پسر تو مافیا یی تو فقط دخترارو برای لذت می خوای و رفت بیرو ن
بچه ها ببخشید دیر گذاشتم گوشیم خراب بود ساریییی
۲.۸k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.