Part:54
Part:54
بعد از اینکه گریه های کوک بند اومد از بغل تهیونگ دراومد
٪باید بهم قول بدین زود برام یه برادرزادع کوچولو بیارین حرفی هم نباشیه همینیه که هست
+یاااا
$کوک...
٪گفتم حرفی نباشه
-خب باشه کوک اصن دوتا خوشگل میاریم(لبخند شیطنت امیز)
+تهیونگگگگ
-خب چیههه
یونا و کوک نگاه کوتاهی به هم انداختن و بعد خندیدن
-کوک توم زودتر باید ازدواج کنی
٪خیلی خب منکه چیزی نگفتم
$کوککک نمیشهه من قصد ادامه تحصیل دارمممم
٪خب باشه عشقم درستم بخون منم خیلی دوست ندارم تو این سن پدر بشم
$اینجوری که گفتی همون دو روز بعد عروسی من حامله میشم ببینم هنوزم میتونی بگی نمیخام
٪باشه باشه غلط کردم
+بسه دیگه پاشید جمع کنید کم کم بریم
٪اوکی
همه بلند شدن تا وسایل خودشونو جمع کنن
بعد از نیم ساعت همه آماده رفتن بودن
٪خب تهیونگ منو یچنا پیش هم میشینیم دیگهه
-پ نه پ بیاد پیش ما
$هومم(خجالت)
+تهیونگ بریم دیگه به تاریکی میخوریما چون میخاین هی تو جاده ماشینارو نگه دارید
-اره بریم
٪تهیونگ ما جلوتر حرکت میکنیم پس(چشمک به یونا)
-باشه دیگه
تهیونگ و کوک وسایلاشونو تو ماشین جا دادن و نشستن تو ماشین بعد حرکت کردن.....
بعد از اینکه گریه های کوک بند اومد از بغل تهیونگ دراومد
٪باید بهم قول بدین زود برام یه برادرزادع کوچولو بیارین حرفی هم نباشیه همینیه که هست
+یاااا
$کوک...
٪گفتم حرفی نباشه
-خب باشه کوک اصن دوتا خوشگل میاریم(لبخند شیطنت امیز)
+تهیونگگگگ
-خب چیههه
یونا و کوک نگاه کوتاهی به هم انداختن و بعد خندیدن
-کوک توم زودتر باید ازدواج کنی
٪خیلی خب منکه چیزی نگفتم
$کوککک نمیشهه من قصد ادامه تحصیل دارمممم
٪خب باشه عشقم درستم بخون منم خیلی دوست ندارم تو این سن پدر بشم
$اینجوری که گفتی همون دو روز بعد عروسی من حامله میشم ببینم هنوزم میتونی بگی نمیخام
٪باشه باشه غلط کردم
+بسه دیگه پاشید جمع کنید کم کم بریم
٪اوکی
همه بلند شدن تا وسایل خودشونو جمع کنن
بعد از نیم ساعت همه آماده رفتن بودن
٪خب تهیونگ منو یچنا پیش هم میشینیم دیگهه
-پ نه پ بیاد پیش ما
$هومم(خجالت)
+تهیونگ بریم دیگه به تاریکی میخوریما چون میخاین هی تو جاده ماشینارو نگه دارید
-اره بریم
٪تهیونگ ما جلوتر حرکت میکنیم پس(چشمک به یونا)
-باشه دیگه
تهیونگ و کوک وسایلاشونو تو ماشین جا دادن و نشستن تو ماشین بعد حرکت کردن.....
۳۶۴
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.