تو مال منی پارت 51 End
دکتر:نگران نباشید سرورم حال بچه و مادر خوبه فقط با شوکی که به اولیاحضرت وارد شده باعث اُفد فشار شده تا چند دقیقه بهوش میان نگران نباشید
تهیونگ: میتونی بری(سر تکون داد بعد)
دکتر:بلا به دور
تهیونگ: وارد اتاق شدم و سریع سمتش رفتم رنگش پریده بود کنارش نشستم و دستشو گرفتم دستمو بوسیدم ...ترسوندیم رز سرخم
به سمت دیگه تخت رفتم و کنارش دراز کشیدم سرمو روی شکمش گذاشتم و با فکر این که یونگی الان در چه حالیه چشام کم کم گرم شد
آنجلا:کم کم دنیای تاریکی برام روشن میشد چشمام رو باز کردم با دیدن اطرافم فهمیدم از حال رفتم اتاق تاریک نشان دهنده شب بود با حس سنگینی کمی رو شکمم کمی بلند شدم با دیدن تهیونگ که سرشو روی شکمم گذاشته و دستامو دو دستاش گرفته استرسم ریخت نفس آسوده ای کشیدم با یاد آوری تیر خوردن یونگی سریع نشستم که تهیونگ بلند شد و با گیجی و نگرانی بهم زل زده بود لع*نتی به خودم فرستادم که چرا یادم نبود تهیونگ خوابه
تهیونگ: خوبی عزیزم(خوابالو و نگران)
انجلا:من..من خوبم ولی..ولی توخوبی(نگران)
یونگی چی خوبه(بغض)
تهیونگ:ششش بیا بغلم من خوبم یونگی هیونگ هم قویه خوب میشه بیا ..بیا بغلم
&تهیونگ رز سرخش رو تو آغوش کشید و سرش رو بوسید
ویو ۸ ماه بعد
آنجلا: ویکتور دیگه دست از سرمون برداشته بود به تازگی هم خبر ازدواجش اومده بود ... یونگی بعد اون روز عملش به سلامتی تموم شد وحالش خوب شد البته با کلی ناز کردن برا ماریانا گذشت کوک دختری که روز عروسی ازش خوشش اومد بود یعنی لارا بهش دو هفته پیش پیشنهاد ازدواج داد جولیا وجیمین دارن مثل من و تهیونگ صاحب فرزند میشن عزیز عمه دختره و جولیا الان ۴ ماهه از دوران بار/داریشو میگذرونه خیلی حساس و احساسی شده و در این باره پدر جیمین رو در آورده آخرین بار که رفتیم قصر من و تهیونگ دیدیم جولیا نشسته گریه میکنه جیمین بد تز از جولیا و اما.. پسرم حاصل عشق من و پدرش یعنی کیم لندری به معنی حاکم یک ماه مونده تا بغلش کنیم و بوش رو حس کنیم تهیونگ همسر خوب و پدر خوبی برای من و پسرم لندری هس و میشه تهیونگ و من عاشقانه همو میپرستیم همه پیش هم شادیم
وقتی یاد خوابی که دیده بودم میوفتم میفهمم چرا دیدم اسم ها یا شخص های انتخاب شده هر کجای دنیا هم باشن همو پیدا میکنن و نخ قرمز بریده شده رو بهم گره میزنن اون روز که داشتم از پله های میوفتادم کائنات نخ قرمز دیگر منو بهم فرستاد و دقیقا اون روز بود که نخ های ما بهم گره خورد و از کائنات خیلی سپاس گذارم که کیم تهیونگ رو نیمه من قرار داد و سر راهم گذاشت......
End
ازتون خیلی ممنونم که ازین فیک هم حمایت کردید او مید وارم خوشتون اومده باشه دوستتون دارم ✨💗💙
برید پیج @taehyung_sh فیک جدید از جیمین بخونید✨
خداحافظ تا پایان خرداد😂👋
تهیونگ: میتونی بری(سر تکون داد بعد)
دکتر:بلا به دور
تهیونگ: وارد اتاق شدم و سریع سمتش رفتم رنگش پریده بود کنارش نشستم و دستشو گرفتم دستمو بوسیدم ...ترسوندیم رز سرخم
به سمت دیگه تخت رفتم و کنارش دراز کشیدم سرمو روی شکمش گذاشتم و با فکر این که یونگی الان در چه حالیه چشام کم کم گرم شد
آنجلا:کم کم دنیای تاریکی برام روشن میشد چشمام رو باز کردم با دیدن اطرافم فهمیدم از حال رفتم اتاق تاریک نشان دهنده شب بود با حس سنگینی کمی رو شکمم کمی بلند شدم با دیدن تهیونگ که سرشو روی شکمم گذاشته و دستامو دو دستاش گرفته استرسم ریخت نفس آسوده ای کشیدم با یاد آوری تیر خوردن یونگی سریع نشستم که تهیونگ بلند شد و با گیجی و نگرانی بهم زل زده بود لع*نتی به خودم فرستادم که چرا یادم نبود تهیونگ خوابه
تهیونگ: خوبی عزیزم(خوابالو و نگران)
انجلا:من..من خوبم ولی..ولی توخوبی(نگران)
یونگی چی خوبه(بغض)
تهیونگ:ششش بیا بغلم من خوبم یونگی هیونگ هم قویه خوب میشه بیا ..بیا بغلم
&تهیونگ رز سرخش رو تو آغوش کشید و سرش رو بوسید
ویو ۸ ماه بعد
آنجلا: ویکتور دیگه دست از سرمون برداشته بود به تازگی هم خبر ازدواجش اومده بود ... یونگی بعد اون روز عملش به سلامتی تموم شد وحالش خوب شد البته با کلی ناز کردن برا ماریانا گذشت کوک دختری که روز عروسی ازش خوشش اومد بود یعنی لارا بهش دو هفته پیش پیشنهاد ازدواج داد جولیا وجیمین دارن مثل من و تهیونگ صاحب فرزند میشن عزیز عمه دختره و جولیا الان ۴ ماهه از دوران بار/داریشو میگذرونه خیلی حساس و احساسی شده و در این باره پدر جیمین رو در آورده آخرین بار که رفتیم قصر من و تهیونگ دیدیم جولیا نشسته گریه میکنه جیمین بد تز از جولیا و اما.. پسرم حاصل عشق من و پدرش یعنی کیم لندری به معنی حاکم یک ماه مونده تا بغلش کنیم و بوش رو حس کنیم تهیونگ همسر خوب و پدر خوبی برای من و پسرم لندری هس و میشه تهیونگ و من عاشقانه همو میپرستیم همه پیش هم شادیم
وقتی یاد خوابی که دیده بودم میوفتم میفهمم چرا دیدم اسم ها یا شخص های انتخاب شده هر کجای دنیا هم باشن همو پیدا میکنن و نخ قرمز بریده شده رو بهم گره میزنن اون روز که داشتم از پله های میوفتادم کائنات نخ قرمز دیگر منو بهم فرستاد و دقیقا اون روز بود که نخ های ما بهم گره خورد و از کائنات خیلی سپاس گذارم که کیم تهیونگ رو نیمه من قرار داد و سر راهم گذاشت......
End
ازتون خیلی ممنونم که ازین فیک هم حمایت کردید او مید وارم خوشتون اومده باشه دوستتون دارم ✨💗💙
برید پیج @taehyung_sh فیک جدید از جیمین بخونید✨
خداحافظ تا پایان خرداد😂👋
۱۸۷.۹k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.