فیک من یک خون آشام هستم ؟! پارت ۵
با تعجب داشتم به حرف های جیا گوش می دادم که یهو زنگ خورد و همه به سمت کلاس هاشون هجوم بردند منم سریع رفتم و پشت میزم نشستم که استاد وارد کلاس شد همه برای احترام بلند شدند و سلام کردند
استاد : سلام بچه ها خب فکر کنم همتون متوجه شده باشید که یک دانش آموز جدید داریم
استاد به طرف من اشاره کرد و گفت
استاد : لی هانا نوه ی آقای کانگ دانش آموز جدید
با گفتن حرف معلم صدای پچ پچ بچه ها توی کلاس بلند شد می تونستم به وضوح صداهاشون رو بشنوم
؟ : آقای کانگ مگه نوه دختر هم داره ؟!
؟ : یعنی اون با ته ته من توی یک عمارت زندگی میکنه ؟! مسخرست
؟ : دختره ی عوضی
می تونستم تعجب رو توی چشمای جیا ببینم با صدای معلم به خودم اومدم
استاد : خب بچه ها بریم سراغ درسمون
زن که خورد استاد از کلاس خارج شد یهو جیا با چشمانی متعجب به سمتم هجوم آورد و گفت
جیا : ببینم تو واقعا نوه ی آقای کانگی ؟!
سرم رو به علامت مثبت تکون دادم که یهو چند تا دختر اومدن سر میزم
دختر اولیه : آه واقعا تو با اوپا های ما قوم هستی ؟!
دختر دومیه : چندش اوره
دختر سومیه : فکر کرده چون فقط نوه ی آقای کانگ هست چه کسی هست حالا
هانا : اوپا هاتون ؟!
دختر دومیه : منظورمون جیمین اوپا و تهیونگ اوپا جونگ کوک اوپا هست فهمیدی ؟
دختر اولیه : ببین دختر جون فکر نکن چون با اوپا های ما توی یک عمارت زندگی میکنی و باهاشون قوم هستی شانسی در برابر ما داری فهمیدی ؟
با تعجب داشتم بهشون نگاه میکردم
هانا : چی ؟!
دختر اولیه : فکر کنم باید جور دیگه ای بهت حالی کنم
موهام رو توی دستش کشید که از درد ناله ای کرد همون موقع جیا اومد و و هولش داد و سریع من رو از روی صندلی بلند کرد و کنار خودش کشید
جیا : ولش کنید چیکارش دارید
دختر اولیه : تو الان چه غلطی کردی ؟!
دختر دومیه : جیا مواظب رفتارت باش یادت نرفته که بابات توی شرکت بابای من کار میکنه ها
جیا : هر کار دلتون می خواد بکنید ولی حق ندارید هانا رو اذیت کنید
دختر سویه : مثلا میخوای چیکار کنی
اون دوتا دخترا رفتم سمت جیا و اون دختره که به نظر سردستشون بود ( دختر اولیه ) اومد سمتم و من رو محکم هول داد روی زمین و دستم خورد به میز خیلی درد می کرد از درد با دست دیگم اون دستم رو فشار دادم و چشمام رو بستم که با صدای کسی چشمام رو باز کردم
جیمین : اینجا چه خبره ؟!
شرایط پارت بعد :
٣٠ لایک
٣٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
استاد : سلام بچه ها خب فکر کنم همتون متوجه شده باشید که یک دانش آموز جدید داریم
استاد به طرف من اشاره کرد و گفت
استاد : لی هانا نوه ی آقای کانگ دانش آموز جدید
با گفتن حرف معلم صدای پچ پچ بچه ها توی کلاس بلند شد می تونستم به وضوح صداهاشون رو بشنوم
؟ : آقای کانگ مگه نوه دختر هم داره ؟!
؟ : یعنی اون با ته ته من توی یک عمارت زندگی میکنه ؟! مسخرست
؟ : دختره ی عوضی
می تونستم تعجب رو توی چشمای جیا ببینم با صدای معلم به خودم اومدم
استاد : خب بچه ها بریم سراغ درسمون
زن که خورد استاد از کلاس خارج شد یهو جیا با چشمانی متعجب به سمتم هجوم آورد و گفت
جیا : ببینم تو واقعا نوه ی آقای کانگی ؟!
سرم رو به علامت مثبت تکون دادم که یهو چند تا دختر اومدن سر میزم
دختر اولیه : آه واقعا تو با اوپا های ما قوم هستی ؟!
دختر دومیه : چندش اوره
دختر سومیه : فکر کرده چون فقط نوه ی آقای کانگ هست چه کسی هست حالا
هانا : اوپا هاتون ؟!
دختر دومیه : منظورمون جیمین اوپا و تهیونگ اوپا جونگ کوک اوپا هست فهمیدی ؟
دختر اولیه : ببین دختر جون فکر نکن چون با اوپا های ما توی یک عمارت زندگی میکنی و باهاشون قوم هستی شانسی در برابر ما داری فهمیدی ؟
با تعجب داشتم بهشون نگاه میکردم
هانا : چی ؟!
دختر اولیه : فکر کنم باید جور دیگه ای بهت حالی کنم
موهام رو توی دستش کشید که از درد ناله ای کرد همون موقع جیا اومد و و هولش داد و سریع من رو از روی صندلی بلند کرد و کنار خودش کشید
جیا : ولش کنید چیکارش دارید
دختر اولیه : تو الان چه غلطی کردی ؟!
دختر دومیه : جیا مواظب رفتارت باش یادت نرفته که بابات توی شرکت بابای من کار میکنه ها
جیا : هر کار دلتون می خواد بکنید ولی حق ندارید هانا رو اذیت کنید
دختر سویه : مثلا میخوای چیکار کنی
اون دوتا دخترا رفتم سمت جیا و اون دختره که به نظر سردستشون بود ( دختر اولیه ) اومد سمتم و من رو محکم هول داد روی زمین و دستم خورد به میز خیلی درد می کرد از درد با دست دیگم اون دستم رو فشار دادم و چشمام رو بستم که با صدای کسی چشمام رو باز کردم
جیمین : اینجا چه خبره ؟!
شرایط پارت بعد :
٣٠ لایک
٣٠ کامنت
#فیک
#بی_تی_اس
#جیمین
#تهیونگ
#جونگ_کوک
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جیمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جونگ_کوک
۷۰.۵k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.