🖤debt🖤
پارت 14و15
ویو جیمین
یعنی چی شده که با این صدای بلند گریه میکنه باید برم پیشش رفتم کنارش روی تخت نشستم
جیمین :چیزی شده ا/ت
ا/ت :نه چیزی نشده (با گریه )
جیمین:اگه چیزی نشده چرا گریه میکنی
ا/ت:به تو مربوط نیست
ویو ا/ت
رئیس پتو رو از روم کشید کنار وکفشاش رو در اورد و کنارم خوابید و بغلم کرد یکم آروم شدم خوابم برد
پرش زمانی
سه روز گذشت کاملا خوب شده بودم دیگه کم خونی نداشتم رئیس کارای ترخیصم رو انجام داد و رفتیم
عمارت وارد که شدیم عمارت کاملا مرتب بود رئیس منو گذاشت توی اتاقم و داشت میرفت
ا/ت:رئیس
جیمین :کاری داری
ا/ت:قرار بود وقتی حالم خوب بود ارتباطت روبا جیمین برام بگی
جیمین:فعلا کاردارم شب بهت میگم
ا/ت:یعنی باید تا شب منتظر بمونم
جیمین:قول میدم زودبرگردم وجواب سوالات رو بدم تا برمیگردم شامت رو بخور واستراحت کن
تقریبا نیمه شب بود که در اتاقم باز شد رئیس بود دستش باند پیچی شده بود اومد کنارم نشست
ا/ت :رئیس دستتون چی شده
جیمین :هیچی فقط زخم شده
ا/ت :رئیس حالا که اومدین ماجرا رو تعریف میکنید
جیمین :نمیدونم چطوری بهت بگم فکر کنم خیلی شوکه بشی
ا/ت :چرا
جیمین :ببین جیمین تو نمرده
ا/ت :چطوری من خودم دیدمش دورش کلی خون بود دستاش کبود بود
جیمین :ببین من شوخی نمیکنم جیمین هویتش و چهرش رو عوض کرده که جون تورو نجات بده
ا/ت :یعنی جیمین من واقعا زندست الان کجاست
جیمین :اون دقیقا جلوت وایساده
ا/ت :یعنی شما جیمین هستید این غیره ممکنه
جیمین :ا/ت تمام ماجرای تصادف و هرچی دیدی دروغ بوده من زندم و الان روبه روی توام
ا/ت :یعنی چی
جیمین :ببین ماجرا از اون جایی شروع شد که عضو مافیاشدم رئیسم گفت دیگه نباید ببینمت و یه تصادف ساخت که تو فکر کنی من مردم و بعد یه جراحی روی صورتم انجام شد تا اگه جایی دیدمت منو نشناسی
ویو جیمین
ا/ت کاملا گیج شده بود نمیدونستم باور میکنه یا که ولی میدونم شوک خیلی بزرگی بهش وارد شده داشتم همه چیز رو براش توضیح میدادم که یه دفعه از هوش رفت چون میدونستم به خواطر شوکه منتظر وایسادم تا بهوش بیاد چند مین گذشت بهوش اومد و پرید توی بغلم
ا/ت :جیمین دلم برات تنگ شده بود(با گریه)
جیمین :دل منم برات تنگ شده بود بیبی
ا/ت :پس یعنی توی بیمارستان وقتی گفتی زیر این لباسا رو دیدی منظورت موقعی بوده که پیشت میخوابیدم
جیمین :وقتی اونو گفتم فکر کردم میفهمی ولی تو خنگ تر از چیزی هستی که فکر میکردم
لایک یادتون نره♥️
ویو جیمین
یعنی چی شده که با این صدای بلند گریه میکنه باید برم پیشش رفتم کنارش روی تخت نشستم
جیمین :چیزی شده ا/ت
ا/ت :نه چیزی نشده (با گریه )
جیمین:اگه چیزی نشده چرا گریه میکنی
ا/ت:به تو مربوط نیست
ویو ا/ت
رئیس پتو رو از روم کشید کنار وکفشاش رو در اورد و کنارم خوابید و بغلم کرد یکم آروم شدم خوابم برد
پرش زمانی
سه روز گذشت کاملا خوب شده بودم دیگه کم خونی نداشتم رئیس کارای ترخیصم رو انجام داد و رفتیم
عمارت وارد که شدیم عمارت کاملا مرتب بود رئیس منو گذاشت توی اتاقم و داشت میرفت
ا/ت:رئیس
جیمین :کاری داری
ا/ت:قرار بود وقتی حالم خوب بود ارتباطت روبا جیمین برام بگی
جیمین:فعلا کاردارم شب بهت میگم
ا/ت:یعنی باید تا شب منتظر بمونم
جیمین:قول میدم زودبرگردم وجواب سوالات رو بدم تا برمیگردم شامت رو بخور واستراحت کن
تقریبا نیمه شب بود که در اتاقم باز شد رئیس بود دستش باند پیچی شده بود اومد کنارم نشست
ا/ت :رئیس دستتون چی شده
جیمین :هیچی فقط زخم شده
ا/ت :رئیس حالا که اومدین ماجرا رو تعریف میکنید
جیمین :نمیدونم چطوری بهت بگم فکر کنم خیلی شوکه بشی
ا/ت :چرا
جیمین :ببین جیمین تو نمرده
ا/ت :چطوری من خودم دیدمش دورش کلی خون بود دستاش کبود بود
جیمین :ببین من شوخی نمیکنم جیمین هویتش و چهرش رو عوض کرده که جون تورو نجات بده
ا/ت :یعنی جیمین من واقعا زندست الان کجاست
جیمین :اون دقیقا جلوت وایساده
ا/ت :یعنی شما جیمین هستید این غیره ممکنه
جیمین :ا/ت تمام ماجرای تصادف و هرچی دیدی دروغ بوده من زندم و الان روبه روی توام
ا/ت :یعنی چی
جیمین :ببین ماجرا از اون جایی شروع شد که عضو مافیاشدم رئیسم گفت دیگه نباید ببینمت و یه تصادف ساخت که تو فکر کنی من مردم و بعد یه جراحی روی صورتم انجام شد تا اگه جایی دیدمت منو نشناسی
ویو جیمین
ا/ت کاملا گیج شده بود نمیدونستم باور میکنه یا که ولی میدونم شوک خیلی بزرگی بهش وارد شده داشتم همه چیز رو براش توضیح میدادم که یه دفعه از هوش رفت چون میدونستم به خواطر شوکه منتظر وایسادم تا بهوش بیاد چند مین گذشت بهوش اومد و پرید توی بغلم
ا/ت :جیمین دلم برات تنگ شده بود(با گریه)
جیمین :دل منم برات تنگ شده بود بیبی
ا/ت :پس یعنی توی بیمارستان وقتی گفتی زیر این لباسا رو دیدی منظورت موقعی بوده که پیشت میخوابیدم
جیمین :وقتی اونو گفتم فکر کردم میفهمی ولی تو خنگ تر از چیزی هستی که فکر میکردم
لایک یادتون نره♥️
۱۷.۰k
۲۰ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.