( like crazy )&
( like crazy )&
&( مثل دیوانه ها )&
part_³³
ا.ت: جیمین بریم رنگ بخریم
جیمین: رنگ برا چیته
ا.ت: جیمین بیا خودمون اتاق بچرو رنگ کنیم
جیمین: باشه.. تو داخل ماشین بشین من برم بخرم
ا.ت: نه منم میام
جیمین: لجباز
از زبان ا.ت
بعد از خرید لباس و کالسکه و تخت و..... رفتیم رنگ بخریم چند تا رنگ صورتی و چند تا رنگ سفید برداشتم و دادم جیمین تا حساب کنه بعدشم دوباره جیمین و بردم تا ریسه و چیزای تزئینی بخریم دیگه ساعت ۱۲ و نیم بود که رفتیم خونه از ساعت ۸ بود داشتیم خرید میکردیم خریدارو بار کردن بردن خونه
اجوما: خسته نباشید
ا.ت: مرسی«بی حال»
ب/ج: ما وسایل و میبریم توی اتاق جفته اتاق خودتون تا اونجارو اتاق بچتون بکنید
ا.ت: باشه مرسی
جیمین: جونگکوک و تهیونگ برای ناهار نمیان؟
ب/ج: نه داخل شرکت میخورن
جیمین: باشه
ا.ت: جیمین چشمام سیاهی میره
جیمین: ا.ت خوبی
ا.ت: جیمین بدنم داره بی حس میشه « و بیهوش شد»
خوشبختانه جیمین ا.ت و گرفت و نزاشت بیوفته براید استایل بغلش کرد و بردش روی سالن و روی مبل درازش کرد اجوما و بابای جیمینم پشت سرشون رفتن
جیمین: اجوما....ببین ا.ت چش شد «نگران»
اجوما نبض ا.ت و گرفت
جیمین: ا.ت و بچم خوبن «نگران»
اجوما: نگران نباش گرما زده شده حال دوتاشون خوبه یه قرص بهش میدیم زود خوب میشه
جیمین: پس چرا بیهوش شد
اجوما: بدنش تحمل گرما رو نداره الانم ببرش توی اتاق و درازش کن کفشاشم در بیار
جیمین: باشه
ب/ج: الان بود سکترو بزنم
اجوما: نگران نباشید ارباب بزرگ حالشون خوبه
ب/ج: دیگه بهم نگو ارباب
اجوما: چشم ارب..... اقای پارک
ب/ج: خوبه
جیمین دوباره ا.ت و براید استایل بغل کرد و برد داخل اتاق و درازش کرد کولر اتاق و روشن کرد و پرکی هاشو سمت تخت زد و بعد کفشای ا.ت و در اورد و خودشم رفت کنار ا.ت دراز کشید که از خستگی خواب رفت
ادامه دارد......
لایک کنید و کامنت بزارید تا پارتای جدید و سری بزارم😊
&( مثل دیوانه ها )&
part_³³
ا.ت: جیمین بریم رنگ بخریم
جیمین: رنگ برا چیته
ا.ت: جیمین بیا خودمون اتاق بچرو رنگ کنیم
جیمین: باشه.. تو داخل ماشین بشین من برم بخرم
ا.ت: نه منم میام
جیمین: لجباز
از زبان ا.ت
بعد از خرید لباس و کالسکه و تخت و..... رفتیم رنگ بخریم چند تا رنگ صورتی و چند تا رنگ سفید برداشتم و دادم جیمین تا حساب کنه بعدشم دوباره جیمین و بردم تا ریسه و چیزای تزئینی بخریم دیگه ساعت ۱۲ و نیم بود که رفتیم خونه از ساعت ۸ بود داشتیم خرید میکردیم خریدارو بار کردن بردن خونه
اجوما: خسته نباشید
ا.ت: مرسی«بی حال»
ب/ج: ما وسایل و میبریم توی اتاق جفته اتاق خودتون تا اونجارو اتاق بچتون بکنید
ا.ت: باشه مرسی
جیمین: جونگکوک و تهیونگ برای ناهار نمیان؟
ب/ج: نه داخل شرکت میخورن
جیمین: باشه
ا.ت: جیمین چشمام سیاهی میره
جیمین: ا.ت خوبی
ا.ت: جیمین بدنم داره بی حس میشه « و بیهوش شد»
خوشبختانه جیمین ا.ت و گرفت و نزاشت بیوفته براید استایل بغلش کرد و بردش روی سالن و روی مبل درازش کرد اجوما و بابای جیمینم پشت سرشون رفتن
جیمین: اجوما....ببین ا.ت چش شد «نگران»
اجوما نبض ا.ت و گرفت
جیمین: ا.ت و بچم خوبن «نگران»
اجوما: نگران نباش گرما زده شده حال دوتاشون خوبه یه قرص بهش میدیم زود خوب میشه
جیمین: پس چرا بیهوش شد
اجوما: بدنش تحمل گرما رو نداره الانم ببرش توی اتاق و درازش کن کفشاشم در بیار
جیمین: باشه
ب/ج: الان بود سکترو بزنم
اجوما: نگران نباشید ارباب بزرگ حالشون خوبه
ب/ج: دیگه بهم نگو ارباب
اجوما: چشم ارب..... اقای پارک
ب/ج: خوبه
جیمین دوباره ا.ت و براید استایل بغل کرد و برد داخل اتاق و درازش کرد کولر اتاق و روشن کرد و پرکی هاشو سمت تخت زد و بعد کفشای ا.ت و در اورد و خودشم رفت کنار ا.ت دراز کشید که از خستگی خواب رفت
ادامه دارد......
لایک کنید و کامنت بزارید تا پارتای جدید و سری بزارم😊
۱۱.۱k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.