A.vasipour:
A.vasipour:
#پارت۱۵
مرد نگاه ترسناکی به هردومون کرد و گفت
:اگه فقط یک بار دیگه زری که زدی رو تکرار کنی دندون هاتو توی دهنت خورد میکنم.
بعد بی توجه به ما از سالن خارج شد. تمام دختر ها دور مارو گرفتند. همه اشک میریختند انگار تازه از بهت در اومده بودند و فهمیده بودند قراره چه بلایی سرشون بیاد.
سلماز به ما نزدیک شد و با عصبانیت رو به ساراگفت :دختره ی احمق نمی فهمی چه حرفی رو باید کجا بزنی ؟این مردی که دیدی اسمش علیرضاست .کارش هم فروش دخترایی مثل شماست .کشتن تو برای مثل آب خوردنه. پس به جای اینکه بیشتر گندبزنی به زندگیت مثل آدم رفتار کن.
بعد هم با سرش به محافظ ها اشاره کرد اونها هم به زور مارو بردند توی یک اتاق و در اتاق رو قفل کردند.
فاطمه یک گوشه روی تخت نشست و سرش رو گرفت بین دستاش و با صدای ترسیده اش گفت :حالا چیکار کنیم؟
#پارت۱۵
مرد نگاه ترسناکی به هردومون کرد و گفت
:اگه فقط یک بار دیگه زری که زدی رو تکرار کنی دندون هاتو توی دهنت خورد میکنم.
بعد بی توجه به ما از سالن خارج شد. تمام دختر ها دور مارو گرفتند. همه اشک میریختند انگار تازه از بهت در اومده بودند و فهمیده بودند قراره چه بلایی سرشون بیاد.
سلماز به ما نزدیک شد و با عصبانیت رو به ساراگفت :دختره ی احمق نمی فهمی چه حرفی رو باید کجا بزنی ؟این مردی که دیدی اسمش علیرضاست .کارش هم فروش دخترایی مثل شماست .کشتن تو برای مثل آب خوردنه. پس به جای اینکه بیشتر گندبزنی به زندگیت مثل آدم رفتار کن.
بعد هم با سرش به محافظ ها اشاره کرد اونها هم به زور مارو بردند توی یک اتاق و در اتاق رو قفل کردند.
فاطمه یک گوشه روی تخت نشست و سرش رو گرفت بین دستاش و با صدای ترسیده اش گفت :حالا چیکار کنیم؟
۷۶۰
۱۸ خرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.