part: 6
سوهی: من خیلی رو تربیتت کار کردم که یون کیونگ همرو بگا داد
سوجین: اونی الا خودت گفتی چی(😈)
تازه فهمیده بود که چی گفته
سوهی: ها من حرف بدی نزدم گفتم گند زدی به همه چی
یون کیونگ: تو که راس میگی
سوهی: من همیشه راس میگم
وقتی که پرید معلوم بود چقد ترسیده با دست جلو چشماشو گرف
بلاخره تموم شد برنامه
_خب دخترا دیگه برنامه تموم شد
هانا: خیلی باحال بود
_بنظرتون چطور بود
سوجین: بد نبود
هانا: عالییی بود
یون کیونگ: هیچی نفهمیدم فقط میدونم پریدم
از حرف یون کیونگ همه خندمون گرف
_نمیدونی(😂)
یون کیونگ: فقط میدونم پریدم هیچ حسی نداش(خنده)
_بسیار خب بقیه چطور
لونا: همون که سوجین گف
_😂همون که سوجین گف؟
لونا: ارع(خنده)
_یونجی تو چطور
من بجای یونجی جواب دادم
هانا: ازونجاییکه فوبیای ارتفاع داره مطمئنن خیلی خوشایند نبوده براش
_اووو اشکال نداره باید با فوبیا ها روبه رو شد
یونجی: هوم درسته
_خب دیگه وقت خدافظیه
همه مون روبه دوربین وایسادیم و دست تکون دادیم
•خدافظظ
هانا: تا قسمت بعدی خدافظ
ی چشمک به دوربسن زدمو بعدم کلا دیگع تموم
_خب دخترا خسته نباشین
تعظیم کوتاهی کردیم
یونجی: شمام همینطور
منیجر اومد پیشمون
یونجی: باید بریم خوابگاه دیگه نه
منیجر: نه باید برگردیم کمپانی برا ادامه تمرینا
هانا: ادامش مگه برا فردا نیس
منیجر: فردا خیلی برنامه دارین و تو ام هفته آینده تولدته باید به اونام برسیم
هانا: آییش بازم تولد
منیجر: موندم چرا از تولد بدت میاد
هانا: اخه چرا خوشم بیاد مگه این تولد لعنتی به چه درد ما میخوره هرسال باید جشن بگیریم
منیجر: از دست این بچه های نسل جدید
بازم کلمه بچه کلمه ای که از بس بهم گفتنش بهش آلرژی پیدا کردم
هانا: خدااااا(داد)
با دادم همه ترسیدن
یونجی: چت شد
هانا: چرا انقد به من میگین بچه اخه(😣)
منیجر: ممکنه دلیلش این باشه که بچه ای
هانا:(پوکر)
منیجر: راستی فردا امتحان داری درس خوندی
هانا: شتتت درس نخوندم
یونجی زد پس کله ام دیگه عادت کرده بودم به این اخلاق سوهی و یونجی
هانا: دسته یا پاره آجر یکم ارومتر بزن
یونجی: چقد منه بدبخت خودمو جر دادم دیشب که درس بخون درس بخون
هانا: دیشب خسته بودم
یونجی: یون کیونگ بریم خونه قبرتو میکنم
یون کیونگ: باز من چیکار کردم هرچی بوده کارمکنه اس
هانا: من کجا بودم
یونجی: اینا چیه.....
حرفش با قرار گرفتن دستش رو سرش نصفه موند تازه داش اثر بازی شروع میشد هممون دورش جمع شدیم
لونا: اونا چیشد خوبی
یونجی: آخ سرم داره گیج میره
منیجر: حتما بخاطر فوبیاته بیا برگردیم کمپانی
سوهی: حالش خوب نیست باید استراحت کنه
یونجی: خوبم... بریم... کمپانی
سوجین: اما....
یونجی: میگم خوبم باید واسه کنسرت اماده شیم
***
سوجین: اونی الا خودت گفتی چی(😈)
تازه فهمیده بود که چی گفته
سوهی: ها من حرف بدی نزدم گفتم گند زدی به همه چی
یون کیونگ: تو که راس میگی
سوهی: من همیشه راس میگم
وقتی که پرید معلوم بود چقد ترسیده با دست جلو چشماشو گرف
بلاخره تموم شد برنامه
_خب دخترا دیگه برنامه تموم شد
هانا: خیلی باحال بود
_بنظرتون چطور بود
سوجین: بد نبود
هانا: عالییی بود
یون کیونگ: هیچی نفهمیدم فقط میدونم پریدم
از حرف یون کیونگ همه خندمون گرف
_نمیدونی(😂)
یون کیونگ: فقط میدونم پریدم هیچ حسی نداش(خنده)
_بسیار خب بقیه چطور
لونا: همون که سوجین گف
_😂همون که سوجین گف؟
لونا: ارع(خنده)
_یونجی تو چطور
من بجای یونجی جواب دادم
هانا: ازونجاییکه فوبیای ارتفاع داره مطمئنن خیلی خوشایند نبوده براش
_اووو اشکال نداره باید با فوبیا ها روبه رو شد
یونجی: هوم درسته
_خب دیگه وقت خدافظیه
همه مون روبه دوربین وایسادیم و دست تکون دادیم
•خدافظظ
هانا: تا قسمت بعدی خدافظ
ی چشمک به دوربسن زدمو بعدم کلا دیگع تموم
_خب دخترا خسته نباشین
تعظیم کوتاهی کردیم
یونجی: شمام همینطور
منیجر اومد پیشمون
یونجی: باید بریم خوابگاه دیگه نه
منیجر: نه باید برگردیم کمپانی برا ادامه تمرینا
هانا: ادامش مگه برا فردا نیس
منیجر: فردا خیلی برنامه دارین و تو ام هفته آینده تولدته باید به اونام برسیم
هانا: آییش بازم تولد
منیجر: موندم چرا از تولد بدت میاد
هانا: اخه چرا خوشم بیاد مگه این تولد لعنتی به چه درد ما میخوره هرسال باید جشن بگیریم
منیجر: از دست این بچه های نسل جدید
بازم کلمه بچه کلمه ای که از بس بهم گفتنش بهش آلرژی پیدا کردم
هانا: خدااااا(داد)
با دادم همه ترسیدن
یونجی: چت شد
هانا: چرا انقد به من میگین بچه اخه(😣)
منیجر: ممکنه دلیلش این باشه که بچه ای
هانا:(پوکر)
منیجر: راستی فردا امتحان داری درس خوندی
هانا: شتتت درس نخوندم
یونجی زد پس کله ام دیگه عادت کرده بودم به این اخلاق سوهی و یونجی
هانا: دسته یا پاره آجر یکم ارومتر بزن
یونجی: چقد منه بدبخت خودمو جر دادم دیشب که درس بخون درس بخون
هانا: دیشب خسته بودم
یونجی: یون کیونگ بریم خونه قبرتو میکنم
یون کیونگ: باز من چیکار کردم هرچی بوده کارمکنه اس
هانا: من کجا بودم
یونجی: اینا چیه.....
حرفش با قرار گرفتن دستش رو سرش نصفه موند تازه داش اثر بازی شروع میشد هممون دورش جمع شدیم
لونا: اونا چیشد خوبی
یونجی: آخ سرم داره گیج میره
منیجر: حتما بخاطر فوبیاته بیا برگردیم کمپانی
سوهی: حالش خوب نیست باید استراحت کنه
یونجی: خوبم... بریم... کمپانی
سوجین: اما....
یونجی: میگم خوبم باید واسه کنسرت اماده شیم
***
۵.۸k
۰۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.