magical land
part¹
"۱۸ سال قبل"
در یک شب تاریک وقتی همه بر خواب فرو رفته بودن فردی وارد خانه شد و برای غم دار کردن خانواده فرزند کوچک را دزدید فرد بدون انکه از چیزی خبردار باشه اینکار رو کرد اما فرزند اسم داشت و دگر خانواده جدیدش برایش اسم انتخاب نکردن نام اون فرزند پارک جیمین بود خانواده ام فرزند بعد از دزدیده شدن فرزند یک ماهه شان ناراحت شدن و تصمیم گرفتن به سرزمین خود برگردن و ان فرزند را تنها در کشور غریب تنها بگذارن
"زمان حال"
جیمین:جونگکوک وایسا باهم بریم خونه
کوک:باشه
جیمین:یه سوال کوک تو تاحالا سرزمین مادریت رو دیدی
کوک:هیس جیمین من بهت گفتم گرگینم ولی نگفتم اینقدر بلند اینا رو بگی"اخم"
جیمین:باشه اوه یه لحظه مامانم زنگ زده
کوک:سریع جواب بده
جیمین:الو......چی باشه........وسایله هاو رو جمع نکردم......باشه خداحافظ
کوک:دوباره چی شده
جیمین:مامانم گفت امشب قراره با شما بریم نزدیک به جنگل برای تفریح
کوک:فکر خوبیه ما که دیگه تعطیل شدیم
"کنار جنگل"
مادر ناتنی جیمین:پسرم جیمین سمت اون جنگل نرین خطرناکه
جیمین:نبابا منیزیم
م.کوک:جونگکوک بشین سرجات کجا در میری
کوک:میخوام برم اونجا
پ.کوک:فوضول نباش و بشین اینجا
جیمین:جونگکوک بیا بشین
بعد از کلی تفریح و خنده خانواده ها وارد کلبه کوچک کنار جنگل شدن و خوابیدن ساعت ۲ نصف شب بود جیمین و جونگکوک از فوضولی خودشون وسایلشون رو جمع کردن و وارد جنگل متروکه شدن با اینکه پدر و مادر هایشان گفته بودن به اونجا نرم ولی اونا به حرف پدرو مادرشان گوش ندادن و به این جنگل نفرین شده رفتن وقتی وارد جنگل شدن باهم راه رفتن و کمی خندیدن تا اینکه به فرد زیبا بسی جوان برخوردن
کوک:ببخشید "ترس"
هوپی:اشکال نداره "خنده"
جیمین:ما دیگه میریم "ترس"
هوپی:وایسین شماها تو جنگل متروکه چیکار میکنین
کوک:داشتیم راه میرفتیم که خوردیم به این جنگل
هوپی:ولی تا اونجایی که من دیدم شما از کنجکاوی وارد جنگل نفرین شده شدین
جیمین:اصلا کجا این جنگل متروکه یا نفرین شدس این جنگل فقط تاریکه
هوپی:تاریک؟ اهان قبل از ناپدید شدنم سمت اون عمارت متروکه نرین
کوک:اون عمارت
جیمین:یاعلی کوک یارو نیست
کوک:پوف ولش کن بیا بریم اونجا
جیمین:همون عمارته
کوک:اره دیگه
جیمین:ولی اون یارو عجیب غریبه گفت نریم
کوک:جیمین اون زیادی چرت و پرت گفته بیا بریم اخه کدوم احمقی میره اون عمارت
جیمین:منو تو بیا بریم"خنده"
کوک:حله چشاته رفیق"خنده"
"داخل عمارت"
جیمین:کوک من غلط کردم گفتم بیایم"اروم"
کوک:منم همینطور "اروم"
جیمین:هیس یه صدای پچ پچی میاد"ترس-اروم"
کوک:بیا بریم پشت این قفسه ها
جیمین:باشه
"رفتن پشت اون قفسه ها"
یونگی:تهیونگ اصلا فکر خوبی نبود بیایم اینجا بیا بریم"سرد"
ته:
"۱۸ سال قبل"
در یک شب تاریک وقتی همه بر خواب فرو رفته بودن فردی وارد خانه شد و برای غم دار کردن خانواده فرزند کوچک را دزدید فرد بدون انکه از چیزی خبردار باشه اینکار رو کرد اما فرزند اسم داشت و دگر خانواده جدیدش برایش اسم انتخاب نکردن نام اون فرزند پارک جیمین بود خانواده ام فرزند بعد از دزدیده شدن فرزند یک ماهه شان ناراحت شدن و تصمیم گرفتن به سرزمین خود برگردن و ان فرزند را تنها در کشور غریب تنها بگذارن
"زمان حال"
جیمین:جونگکوک وایسا باهم بریم خونه
کوک:باشه
جیمین:یه سوال کوک تو تاحالا سرزمین مادریت رو دیدی
کوک:هیس جیمین من بهت گفتم گرگینم ولی نگفتم اینقدر بلند اینا رو بگی"اخم"
جیمین:باشه اوه یه لحظه مامانم زنگ زده
کوک:سریع جواب بده
جیمین:الو......چی باشه........وسایله هاو رو جمع نکردم......باشه خداحافظ
کوک:دوباره چی شده
جیمین:مامانم گفت امشب قراره با شما بریم نزدیک به جنگل برای تفریح
کوک:فکر خوبیه ما که دیگه تعطیل شدیم
"کنار جنگل"
مادر ناتنی جیمین:پسرم جیمین سمت اون جنگل نرین خطرناکه
جیمین:نبابا منیزیم
م.کوک:جونگکوک بشین سرجات کجا در میری
کوک:میخوام برم اونجا
پ.کوک:فوضول نباش و بشین اینجا
جیمین:جونگکوک بیا بشین
بعد از کلی تفریح و خنده خانواده ها وارد کلبه کوچک کنار جنگل شدن و خوابیدن ساعت ۲ نصف شب بود جیمین و جونگکوک از فوضولی خودشون وسایلشون رو جمع کردن و وارد جنگل متروکه شدن با اینکه پدر و مادر هایشان گفته بودن به اونجا نرم ولی اونا به حرف پدرو مادرشان گوش ندادن و به این جنگل نفرین شده رفتن وقتی وارد جنگل شدن باهم راه رفتن و کمی خندیدن تا اینکه به فرد زیبا بسی جوان برخوردن
کوک:ببخشید "ترس"
هوپی:اشکال نداره "خنده"
جیمین:ما دیگه میریم "ترس"
هوپی:وایسین شماها تو جنگل متروکه چیکار میکنین
کوک:داشتیم راه میرفتیم که خوردیم به این جنگل
هوپی:ولی تا اونجایی که من دیدم شما از کنجکاوی وارد جنگل نفرین شده شدین
جیمین:اصلا کجا این جنگل متروکه یا نفرین شدس این جنگل فقط تاریکه
هوپی:تاریک؟ اهان قبل از ناپدید شدنم سمت اون عمارت متروکه نرین
کوک:اون عمارت
جیمین:یاعلی کوک یارو نیست
کوک:پوف ولش کن بیا بریم اونجا
جیمین:همون عمارته
کوک:اره دیگه
جیمین:ولی اون یارو عجیب غریبه گفت نریم
کوک:جیمین اون زیادی چرت و پرت گفته بیا بریم اخه کدوم احمقی میره اون عمارت
جیمین:منو تو بیا بریم"خنده"
کوک:حله چشاته رفیق"خنده"
"داخل عمارت"
جیمین:کوک من غلط کردم گفتم بیایم"اروم"
کوک:منم همینطور "اروم"
جیمین:هیس یه صدای پچ پچی میاد"ترس-اروم"
کوک:بیا بریم پشت این قفسه ها
جیمین:باشه
"رفتن پشت اون قفسه ها"
یونگی:تهیونگ اصلا فکر خوبی نبود بیایم اینجا بیا بریم"سرد"
ته:
۲.۴k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.