فن فیک : out of breath "پارت ۱۴"
---
به سمت اتاق مدیریت رفتیم و بعد از اینکه دونه دونه وسایل هارو رو دستگاه ریلی گذاشتیم با لبخند به فروشنده خیره شدیم
با دستگاهش اجناس و میزد و اسمشون و میخوند. رسید به اخرین چیز و گفت: کاندوم ، و دیگه؟
من و تهیونگ با تعجب به هم خیره شدیم
تهیونگ:کاندوم؟
سورا: من ... فکر کردم اون ادامسه!
تهیونگ با دست کوبید تو سرش و گفت: از دستِ تو
فروشنده : یعنی کاندوم نیاز ندارید؟
تهیونگ: کاندوم میخوام چیکار؟
به زور سعی کردم جلوی خندم و بگیرم
فروشنده : هرطور مایلید ! 450 وون
تهیونگ بلک کارتش و داد به فروشنده
و بعد از حساب کردن از فروشگاه خارج شدیم
تهیونگ: لطفا دیگه کاندوم بر ندار ، از این سوسول بازیا خوشم نمیاد
+یااا گفتم که فکر کردم ادامسه
----
در باز شد و تهیونگ اومد تو.
با نگرانی به سمتش دوییدم و گفتم: چیکار کردی؟
بدن بی جونش رو روی کاناپه انداخت و آهی کشید.
دوباره باید ازش مراقبت میکردم؟ خسته بودم ، نه بخاطر مراقبت کردن ازش ، بخاطر اینکه اصلا به فکر خودش نیست!
از خدمتکارا چسب زخم گرفتم و زدم روی بینی کوچیکش و بعد زخم گوشه ی لبش رو با یه دستمال خیس پاک کردم
کنارش نشستم و موهاش و نوازش کردم
سورا: چی شده؟
تهیونگ: از جونگو بپرس ، نمیدونم چه مرگشه هرچی میگم بهم تیکه میندازه ،چندبار میخواست بهم حمله کنه جین هیونگ جلوش و گرفت!
+دعوا کردید؟ اون کوچیکتر از توعه نباید..
پرید وسط حرفم و گفت: ببخشید که عشقت و کتک زدم ، نباید چنین کاری انجام میدادم باید میموندم زیر دستش تا من و میکشت
+تهیونگ من ، منظورم چیز دیگه ای بود ! الان عصبی ای بخواب فردا حرف میزنیم
چشم غره ای رفت و چشماش و بست ، چند دقیقه بعد گفت: ازم ناراحتی؟
+چرا باید ناراحت باشم؟
-بد رفتار کردم ، ببخشید
+بهت حق میدم.
-دوستت دارم
با یه کلمه ی ساده باعث شد ضربان قلبم شدت بگیره و پشت سرهم نفس بکشم
منتظر شنیدن چیزی بود
با زبونم لبهام و خیس کردم و خواستم چیزی بگم اما نتونستم
پوزخند زد و دوباره چشماش و بست .
*شبِ روز بعد*
رژ لب قرمز رو روی لبهام کشیدم ، دستهاش رو روی شونه های لختم انداخت و گفت: بریم؟
+آره بریم
بعد از اینکه به کلاب رسیدیم دور میز نشستیم و مشغول حرف زدن شدیم ، همون اکیپ معروفِ دانشگاه فقط یه دختر دیگه ام بهمون اضافه شده بود
میچا: هوسوکا بیا بریم باغ
هوسوک: باشه عشقم هرچی تو بگی
ادای عق زدن در اوردم که چند نفر دیدن و قایمکی خندیدن
میچا دست هوسوک و گرفت و به سمت باغ کشید
جونگکوک با دقت به اجزای بدنم نگاه میکرد
نامجون: خب سورا از زندگی مشترکتون بگو ، چطوره؟
خواستم چیزی بگم که تهیونگ پرید وسط حرفم: خوبه ، خیلی خوبه
متوجه نگاه های کوک شد و کُتش و در اورد و روی شونه هام انداخت
سورا: چیکار میکنی؟
تهیونگ: هوا سرده ، مریض میشی
نامجون: یاا پسر بعد از چند وقت داریم سورا رو میبینیم ، یه چند دقیقه اون گوشی لعنتی رو بزار کنار
گوشی یونگی رو از دستش کشید و روی میز کوبید
شوگا: درسته ، اما چرا هیچ حلقه ای نداری؟
به تهیونگ نگاه کردم و منتظر موندم تا دروغی که گفته رو جمع کنه. تهیونگ بلند شد و گفت: من میرم نوشیدنی بیارم. سورا تو همینجا بمون
و بعد با سرعت از کنارمون رد شد. اه کیم تهیونگ لعنت بهت
جین: نمیخوای جواب بدی؟
سورا: خب راستش ، گُمِشون کردیم
نامجون: این تهیونگه خنگ آخرسر میدونستم یه چیزی رو گم میکنه ، گاهی اوقات خودشم گم میشه
کوک: خب از اونجایی که اخرین بار که دیدمت سه ماه پیش بود ، نمیخوای یکم به هیونگت نزدیکتر بشی؟
سورا: معلومه که میخوام
جین : عه جیمین همون دختر خوشگله
جیمین که روی میز خوابش برده بود یکهو پرید و گفت: چی؟
جین : کراشِمون! زود باش بریم
دست جیمین و گرفتن و فوری به سمت دختر بیچاره رفتن
یونگی : من و نامجون دیروز رفتیم برج نامسان ، همش به فکر تو بودم . میخواستم تو ام باهام بیای
سورا: درست میگه نامجون هیونگ؟
نامجون: اره خب جای تو خیلی خالی بود
جونگکوک کنارم نشست و دستش و دور کمرم حلقه کرد
سرش و گذاشت رو شونه هام و گفت: میشنوی؟
+چی رو؟
کوک:صدای آهنگ ، اهنگ مورد علاقه ی منه
+آره . جونگکوک هیونگ بهتر نیست یکم دورتر بشینی؟
نامجون: جونگو یادت نرفته که ، اون دختر الان نامزد تهیونگه
یونگی : میخواید من بیام وسطتتون بشینم؟
کوک ابرویی بالا انداخت و گفت: نچ جام خوبه
صدای نفس نفس زدن کسی رو میشنیدم
سرم و بالا گرفتم که دیدم تهیونگ عصبیه و دستش و زده بود به کمرش و با اخم بهم نگاه میکرد
کوک با دیدن تهیونگ گفت: اوه اومدی؟ بیا بشین
تهیونگ: سورا ، بسه دیگه بیا برگردیم
+ولی تِه..
نامجون: تقصیر اون نبود تو حق نداری تنبیهش کنی
--
برای پارت بعدی لایک ها خوب نبودن ولی این پارت رو ساپورت کنید لطفا:)
به سمت اتاق مدیریت رفتیم و بعد از اینکه دونه دونه وسایل هارو رو دستگاه ریلی گذاشتیم با لبخند به فروشنده خیره شدیم
با دستگاهش اجناس و میزد و اسمشون و میخوند. رسید به اخرین چیز و گفت: کاندوم ، و دیگه؟
من و تهیونگ با تعجب به هم خیره شدیم
تهیونگ:کاندوم؟
سورا: من ... فکر کردم اون ادامسه!
تهیونگ با دست کوبید تو سرش و گفت: از دستِ تو
فروشنده : یعنی کاندوم نیاز ندارید؟
تهیونگ: کاندوم میخوام چیکار؟
به زور سعی کردم جلوی خندم و بگیرم
فروشنده : هرطور مایلید ! 450 وون
تهیونگ بلک کارتش و داد به فروشنده
و بعد از حساب کردن از فروشگاه خارج شدیم
تهیونگ: لطفا دیگه کاندوم بر ندار ، از این سوسول بازیا خوشم نمیاد
+یااا گفتم که فکر کردم ادامسه
----
در باز شد و تهیونگ اومد تو.
با نگرانی به سمتش دوییدم و گفتم: چیکار کردی؟
بدن بی جونش رو روی کاناپه انداخت و آهی کشید.
دوباره باید ازش مراقبت میکردم؟ خسته بودم ، نه بخاطر مراقبت کردن ازش ، بخاطر اینکه اصلا به فکر خودش نیست!
از خدمتکارا چسب زخم گرفتم و زدم روی بینی کوچیکش و بعد زخم گوشه ی لبش رو با یه دستمال خیس پاک کردم
کنارش نشستم و موهاش و نوازش کردم
سورا: چی شده؟
تهیونگ: از جونگو بپرس ، نمیدونم چه مرگشه هرچی میگم بهم تیکه میندازه ،چندبار میخواست بهم حمله کنه جین هیونگ جلوش و گرفت!
+دعوا کردید؟ اون کوچیکتر از توعه نباید..
پرید وسط حرفم و گفت: ببخشید که عشقت و کتک زدم ، نباید چنین کاری انجام میدادم باید میموندم زیر دستش تا من و میکشت
+تهیونگ من ، منظورم چیز دیگه ای بود ! الان عصبی ای بخواب فردا حرف میزنیم
چشم غره ای رفت و چشماش و بست ، چند دقیقه بعد گفت: ازم ناراحتی؟
+چرا باید ناراحت باشم؟
-بد رفتار کردم ، ببخشید
+بهت حق میدم.
-دوستت دارم
با یه کلمه ی ساده باعث شد ضربان قلبم شدت بگیره و پشت سرهم نفس بکشم
منتظر شنیدن چیزی بود
با زبونم لبهام و خیس کردم و خواستم چیزی بگم اما نتونستم
پوزخند زد و دوباره چشماش و بست .
*شبِ روز بعد*
رژ لب قرمز رو روی لبهام کشیدم ، دستهاش رو روی شونه های لختم انداخت و گفت: بریم؟
+آره بریم
بعد از اینکه به کلاب رسیدیم دور میز نشستیم و مشغول حرف زدن شدیم ، همون اکیپ معروفِ دانشگاه فقط یه دختر دیگه ام بهمون اضافه شده بود
میچا: هوسوکا بیا بریم باغ
هوسوک: باشه عشقم هرچی تو بگی
ادای عق زدن در اوردم که چند نفر دیدن و قایمکی خندیدن
میچا دست هوسوک و گرفت و به سمت باغ کشید
جونگکوک با دقت به اجزای بدنم نگاه میکرد
نامجون: خب سورا از زندگی مشترکتون بگو ، چطوره؟
خواستم چیزی بگم که تهیونگ پرید وسط حرفم: خوبه ، خیلی خوبه
متوجه نگاه های کوک شد و کُتش و در اورد و روی شونه هام انداخت
سورا: چیکار میکنی؟
تهیونگ: هوا سرده ، مریض میشی
نامجون: یاا پسر بعد از چند وقت داریم سورا رو میبینیم ، یه چند دقیقه اون گوشی لعنتی رو بزار کنار
گوشی یونگی رو از دستش کشید و روی میز کوبید
شوگا: درسته ، اما چرا هیچ حلقه ای نداری؟
به تهیونگ نگاه کردم و منتظر موندم تا دروغی که گفته رو جمع کنه. تهیونگ بلند شد و گفت: من میرم نوشیدنی بیارم. سورا تو همینجا بمون
و بعد با سرعت از کنارمون رد شد. اه کیم تهیونگ لعنت بهت
جین: نمیخوای جواب بدی؟
سورا: خب راستش ، گُمِشون کردیم
نامجون: این تهیونگه خنگ آخرسر میدونستم یه چیزی رو گم میکنه ، گاهی اوقات خودشم گم میشه
کوک: خب از اونجایی که اخرین بار که دیدمت سه ماه پیش بود ، نمیخوای یکم به هیونگت نزدیکتر بشی؟
سورا: معلومه که میخوام
جین : عه جیمین همون دختر خوشگله
جیمین که روی میز خوابش برده بود یکهو پرید و گفت: چی؟
جین : کراشِمون! زود باش بریم
دست جیمین و گرفتن و فوری به سمت دختر بیچاره رفتن
یونگی : من و نامجون دیروز رفتیم برج نامسان ، همش به فکر تو بودم . میخواستم تو ام باهام بیای
سورا: درست میگه نامجون هیونگ؟
نامجون: اره خب جای تو خیلی خالی بود
جونگکوک کنارم نشست و دستش و دور کمرم حلقه کرد
سرش و گذاشت رو شونه هام و گفت: میشنوی؟
+چی رو؟
کوک:صدای آهنگ ، اهنگ مورد علاقه ی منه
+آره . جونگکوک هیونگ بهتر نیست یکم دورتر بشینی؟
نامجون: جونگو یادت نرفته که ، اون دختر الان نامزد تهیونگه
یونگی : میخواید من بیام وسطتتون بشینم؟
کوک ابرویی بالا انداخت و گفت: نچ جام خوبه
صدای نفس نفس زدن کسی رو میشنیدم
سرم و بالا گرفتم که دیدم تهیونگ عصبیه و دستش و زده بود به کمرش و با اخم بهم نگاه میکرد
کوک با دیدن تهیونگ گفت: اوه اومدی؟ بیا بشین
تهیونگ: سورا ، بسه دیگه بیا برگردیم
+ولی تِه..
نامجون: تقصیر اون نبود تو حق نداری تنبیهش کنی
--
برای پارت بعدی لایک ها خوب نبودن ولی این پارت رو ساپورت کنید لطفا:)
۵۵.۴k
۲۰ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.