دل نازک شدم دکتر ...
دل نازک شدم دکتر ...
نمیدونم مال این قرص جدیداست ،
یا چی ...
یه بچه تو خیابون می بینم،
چشمام پر میشه از دریای شور شمال ...
یا مثلا دو نفر که دست هم رو گرفته باشن،
یه جوری که معلوم باشه
جهان هر کدوم خلاصه شده تو پیراهن گرم اون یکی
به قول آقاشاملو ...
یا ببینم یه پیرمرد تنهای تنها نشسته باشه توی ایستگاه اتوبوس و ،
غرق شده باشه تو فکر و
هیشکی نباشه بهش بگه این خط خیلی وقته جمع شده ،
کسی نمیاد دنبالت پیرمرد ...
یا یه وقتا که می بینم یه پیرزن زورش نمیرسه به سبد خریدش ...
دل نازک شدم ...
قبلنا هم زیاد ابر می شدم،
ولی الان دیگه مدتیه ناجور شده ...
همین پیش پات راه می رفتم تو خیابون،
دیدم یه عاقله مردی وایساد دم میوه فروشی ،
قیمتا رو نگاه کرد،
صورتش غمگین شد و رفت ...
حتمنی تو خونه یه بچه داره که خرمالو دوست داره ...
خرمالو رو بیبین ...
حق همه بچه هاست خرمالو بخورن ...
حق همه باباهاست ،
واسه بچه هاشون خرمالو بخرن ...
باباها وقتی دوست دارن یه کاری بکنن اما نمیشه ،
خیلی گناه دارن ...
ب قول امیر
دکتر گوشت با منه؟
دل نازک شدم ...
مدتیه واسه خودم کلا یه تیکه ابر شدم ...
همه می گن مال آب و هواست،
میگن هوای شهر کثیفه،
اگه بارون بیاد همه مریضی ها خوب میشه ...
دل نازکی مریضیه دکتر؟
باس نمونه برداری کنین؟
آزمایشی چیزی؟
میشه جراحی کنین ابرهای گلوم رو دربیارین؟
می دونم خطر داره ،
اما خطرش کمتره از حرفهایی که قورت میدیم ...
من خیلی خسته شدم دیگه ...
خسته شدم از این همه شب،
از این همه روز ...
از این همه هی درست میشه، نترس گفتن به خودم ،
که بدونم دروغه و دیگه هیچی ،
هیچ وقت درست نمیشه ...
اصلا آدم دلش میخواد بترسه ...
دلش میخواد ابر بشه،
بباره بلکه تموم بشه این همه سرب داغ توی گلو،
توی نگاه ...
کاری میشه کرد؟
میشه تو این داستان پیوند اعضا و اینا ،
مثلا چشمامو بفروشم به جاش دو تا بال بخرم؟
گفتم برات سامان می خواد کلیه شو بفروشه؟
میشه منم بفروشم؟
چشمامو؟
گلومو؟
همه رو بدم،
دو تا بال کوچیک بگیرم ...
اون وقت گنجیشک بشم پر بکشم برم تا خونه منیریه ...
بشینم رو درخت خرمالو،
مادربزرگ بشینه زیر درخت،
موهاشو بریزه رو شونه هاش آواز دشتی بخونه ...
میشه دیگه ،
نمیشه؟
داری گریه میکنی دکتر؟
زکی ...چه دل نازک شدی.....
نمیدونم مال این قرص جدیداست ،
یا چی ...
یه بچه تو خیابون می بینم،
چشمام پر میشه از دریای شور شمال ...
یا مثلا دو نفر که دست هم رو گرفته باشن،
یه جوری که معلوم باشه
جهان هر کدوم خلاصه شده تو پیراهن گرم اون یکی
به قول آقاشاملو ...
یا ببینم یه پیرمرد تنهای تنها نشسته باشه توی ایستگاه اتوبوس و ،
غرق شده باشه تو فکر و
هیشکی نباشه بهش بگه این خط خیلی وقته جمع شده ،
کسی نمیاد دنبالت پیرمرد ...
یا یه وقتا که می بینم یه پیرزن زورش نمیرسه به سبد خریدش ...
دل نازک شدم ...
قبلنا هم زیاد ابر می شدم،
ولی الان دیگه مدتیه ناجور شده ...
همین پیش پات راه می رفتم تو خیابون،
دیدم یه عاقله مردی وایساد دم میوه فروشی ،
قیمتا رو نگاه کرد،
صورتش غمگین شد و رفت ...
حتمنی تو خونه یه بچه داره که خرمالو دوست داره ...
خرمالو رو بیبین ...
حق همه بچه هاست خرمالو بخورن ...
حق همه باباهاست ،
واسه بچه هاشون خرمالو بخرن ...
باباها وقتی دوست دارن یه کاری بکنن اما نمیشه ،
خیلی گناه دارن ...
ب قول امیر
دکتر گوشت با منه؟
دل نازک شدم ...
مدتیه واسه خودم کلا یه تیکه ابر شدم ...
همه می گن مال آب و هواست،
میگن هوای شهر کثیفه،
اگه بارون بیاد همه مریضی ها خوب میشه ...
دل نازکی مریضیه دکتر؟
باس نمونه برداری کنین؟
آزمایشی چیزی؟
میشه جراحی کنین ابرهای گلوم رو دربیارین؟
می دونم خطر داره ،
اما خطرش کمتره از حرفهایی که قورت میدیم ...
من خیلی خسته شدم دیگه ...
خسته شدم از این همه شب،
از این همه روز ...
از این همه هی درست میشه، نترس گفتن به خودم ،
که بدونم دروغه و دیگه هیچی ،
هیچ وقت درست نمیشه ...
اصلا آدم دلش میخواد بترسه ...
دلش میخواد ابر بشه،
بباره بلکه تموم بشه این همه سرب داغ توی گلو،
توی نگاه ...
کاری میشه کرد؟
میشه تو این داستان پیوند اعضا و اینا ،
مثلا چشمامو بفروشم به جاش دو تا بال بخرم؟
گفتم برات سامان می خواد کلیه شو بفروشه؟
میشه منم بفروشم؟
چشمامو؟
گلومو؟
همه رو بدم،
دو تا بال کوچیک بگیرم ...
اون وقت گنجیشک بشم پر بکشم برم تا خونه منیریه ...
بشینم رو درخت خرمالو،
مادربزرگ بشینه زیر درخت،
موهاشو بریزه رو شونه هاش آواز دشتی بخونه ...
میشه دیگه ،
نمیشه؟
داری گریه میکنی دکتر؟
زکی ...چه دل نازک شدی.....
۱۴.۲k
۱۶ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.