name:belife
part:16
ا.ت دست سوریون رو گرفت و با قیافه ی ترسیده سمت اتاق مدیر رفت.
***
ا.ت : من..متاسفم که اخراج شدی...همش به خاطر من بود
سوریون لبخندی زد و پشت تلفن گفت : فدا سرت...کار خودت سخت تر شد..از این به بعد باید همه چی یادم بدی خواهر کوچولو
ا.ت خنده ای کرد و گفت : باشه...من کار دارم...فعلا
سوریون : فعلا.
ا.ت برگشت و با چهره زنی که خیلی پشت شیشه عصبی بود مواجه شد .
سریع از اتاقک تلفن اومد بیرون و تعظیم کوتاهی کرد : معذرت میخوام
زن پشت چشمش رو نازک کرد و داخل رفت.
ا.ت سمت اداره اگاهی حرکت کرد و سمت یکی از پلیس ها رفت.
ا.ت نگاهی به ابهت اون مرد کرد و لب زد : ببخشید...ک..کجا مربوط به جرائم قل..قلدریه؟
اون مرد نگاهی به ا.ت کرد و با دستش به اتاقت 11 اشاره کرد.
ا.ت تعظیم کوتاهی کرد و گفت : ممنونم
گوشه سوییتشرتش رو توی مشتش فشار داد. با انگشتایی که از ضعف میلرزیدن چند بار به در ضربه زد.
+ بفرمایید
ا.ت اروم دستگیره در رو فشار داد و داخل شد.
کمی تعظیم کرد و گفت : سلام
مرد لبخندی زد و گفت : بفرمایید.
ا.ت روی صندلی نشست و کل ماجرا رو براش تعریف کرد . اینکه قبلا هم بهش پیامای نامناسبی فرستاده و پیشنهاد پول بهش کرده.
اون مرد خنده ای کرد و لب زد : درسته ... ولی اینا همش شوخی نوجووناست...چیزی نیست.
ا.ت سری تکون داد و لب زد : اون روز دستش رو از پیرهنم رد کرد...ح..حتی جای چنگش هم هست.
مرد اخمی کرد و گفت : ببینم؟(چرا باید بخواد ببینه؟🌚)
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو##نامجون#جین#شوگا#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#کیپاپ#ویسگون
ا.ت دست سوریون رو گرفت و با قیافه ی ترسیده سمت اتاق مدیر رفت.
***
ا.ت : من..متاسفم که اخراج شدی...همش به خاطر من بود
سوریون لبخندی زد و پشت تلفن گفت : فدا سرت...کار خودت سخت تر شد..از این به بعد باید همه چی یادم بدی خواهر کوچولو
ا.ت خنده ای کرد و گفت : باشه...من کار دارم...فعلا
سوریون : فعلا.
ا.ت برگشت و با چهره زنی که خیلی پشت شیشه عصبی بود مواجه شد .
سریع از اتاقک تلفن اومد بیرون و تعظیم کوتاهی کرد : معذرت میخوام
زن پشت چشمش رو نازک کرد و داخل رفت.
ا.ت سمت اداره اگاهی حرکت کرد و سمت یکی از پلیس ها رفت.
ا.ت نگاهی به ابهت اون مرد کرد و لب زد : ببخشید...ک..کجا مربوط به جرائم قل..قلدریه؟
اون مرد نگاهی به ا.ت کرد و با دستش به اتاقت 11 اشاره کرد.
ا.ت تعظیم کوتاهی کرد و گفت : ممنونم
گوشه سوییتشرتش رو توی مشتش فشار داد. با انگشتایی که از ضعف میلرزیدن چند بار به در ضربه زد.
+ بفرمایید
ا.ت اروم دستگیره در رو فشار داد و داخل شد.
کمی تعظیم کرد و گفت : سلام
مرد لبخندی زد و گفت : بفرمایید.
ا.ت روی صندلی نشست و کل ماجرا رو براش تعریف کرد . اینکه قبلا هم بهش پیامای نامناسبی فرستاده و پیشنهاد پول بهش کرده.
اون مرد خنده ای کرد و لب زد : درسته ... ولی اینا همش شوخی نوجووناست...چیزی نیست.
ا.ت سری تکون داد و لب زد : اون روز دستش رو از پیرهنم رد کرد...ح..حتی جای چنگش هم هست.
مرد اخمی کرد و گفت : ببینم؟(چرا باید بخواد ببینه؟🌚)
.
.
.
.
#بی_تی_اس#سناریو##نامجون#جین#شوگا#هوسوک#جیمین#تهیونگ#جونگکوک#کیپاپ#ویسگون
۱۴.۰k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.