پارت نهم
_دوستم دارید؟
چشمان آرومش هول شد
+من ... من
_زود باشید
+من دوس.دوستت د.دا.دارم
خودم را به لبهایش نزدیک کردم دستانم را ول کرد و با دو دست کمرم را گرفت
دستم را دور گردنش انداختم
با تمام وجود میبوسیدمش جوری که انگار هیچوقت قرار نیست از بوسیدنش سیر شوم
_لب هایت برایم مرحمی است که روحم را جلا میدهد
+بند بند وجودت مرا از خود بیخود میکند
به گردنم نزدیک شد به چال ترقوه ام اشاره کرد و گفت
+تو این دنیا که من هیچ سهمی ندارم اینجا این چاله خانه ی من است در اینجا زندگی میکنم که تا ابد کنارت باشم
_در این دنیا از هرچه من سهم دارم تو هم داری من برای تو ،و تو برای منی این را بدان
چشمانم را بستم و سرم را روی سینه اش گذاشتم
+کمی خسته ام شما هم باید استراحت کنید
کمی دلم میخواست شیطنت کنم پس گفتم
_شب را کنار من میخوابی؟
+حتما
خنده ای گوشه لبش نشست
مرا در آغوش گرفت و بلندم کرد . روی تخت خوابید مرا هم در بغل خود حبس کرد
+دوستت دارم
_من بیشتر
+من بیشتر تر
_نخیرم
+لجباز
_من همیشه میبرم
خنده ای سر دادم که با خنده من لبخندی زد
چشمانم بسته شد با نور خورشید چشم باز کردم
چه جالب باز هم پرده هارا نکشیده ام
صورتم را چرخاندم
با صورت بالی خان روبه رو شدم شب قبل من خیلی کم مست شدم پس همه چیز را به یاد داشتم و بالی خان هم آخر ها اختیار تمام داشت
_صبحت بخیر
+صبحت بخیر خاتونم
لبخندی دندون نما زدم و خودم را در بغلش جا کردم
در گوشم زمزمه کرد
+دلم میخواهد تمام صبح هایم با تو و تمام شبهایم با تو تمام شود خاتونم
_خیلی ممنون، فقط ظهر و عصر را برای من گذاشته اید که
+حس میکنم که اگر مرا با کس دیگر ببینید مرا...
_پاهایت را میشکنم
خنده ای کرد
+که اینطور پس باید مواظب باشم مرا نبینی
_میکشمت
خواستم بزنمش که با حرکتی مرا گرفت روی شکمش نشستم
دستش را روی رون پاهایم گذاشت
+من هیچوقت هیچوقت به تو خیانت نمیکنم خاتون زیبایم
_قول میدهی؟
+قول میدهم
جا به جایمان کرد یعنی من خوابیده بودم و او روی من بود
گونه ام را بوسید
+سوال هایی دارم دلم میخواهد یک روز همه را برایم افشا کنی
_حتما ، اوه حرف از افشا شد
کنارش زدم و به سمت میزم رفتم دفتری که در آن شعر مینوشتم را به او دادم
_قبلا شخصی را نداشتم ولی حال تورا دارم
+برای؟
_شعر هایم
+خدای من شعر مینویسی این عالیه
_در خفا همه را بخوان
+حتما!
لبخندی زدم
چشمان آرومش هول شد
+من ... من
_زود باشید
+من دوس.دوستت د.دا.دارم
خودم را به لبهایش نزدیک کردم دستانم را ول کرد و با دو دست کمرم را گرفت
دستم را دور گردنش انداختم
با تمام وجود میبوسیدمش جوری که انگار هیچوقت قرار نیست از بوسیدنش سیر شوم
_لب هایت برایم مرحمی است که روحم را جلا میدهد
+بند بند وجودت مرا از خود بیخود میکند
به گردنم نزدیک شد به چال ترقوه ام اشاره کرد و گفت
+تو این دنیا که من هیچ سهمی ندارم اینجا این چاله خانه ی من است در اینجا زندگی میکنم که تا ابد کنارت باشم
_در این دنیا از هرچه من سهم دارم تو هم داری من برای تو ،و تو برای منی این را بدان
چشمانم را بستم و سرم را روی سینه اش گذاشتم
+کمی خسته ام شما هم باید استراحت کنید
کمی دلم میخواست شیطنت کنم پس گفتم
_شب را کنار من میخوابی؟
+حتما
خنده ای گوشه لبش نشست
مرا در آغوش گرفت و بلندم کرد . روی تخت خوابید مرا هم در بغل خود حبس کرد
+دوستت دارم
_من بیشتر
+من بیشتر تر
_نخیرم
+لجباز
_من همیشه میبرم
خنده ای سر دادم که با خنده من لبخندی زد
چشمانم بسته شد با نور خورشید چشم باز کردم
چه جالب باز هم پرده هارا نکشیده ام
صورتم را چرخاندم
با صورت بالی خان روبه رو شدم شب قبل من خیلی کم مست شدم پس همه چیز را به یاد داشتم و بالی خان هم آخر ها اختیار تمام داشت
_صبحت بخیر
+صبحت بخیر خاتونم
لبخندی دندون نما زدم و خودم را در بغلش جا کردم
در گوشم زمزمه کرد
+دلم میخواهد تمام صبح هایم با تو و تمام شبهایم با تو تمام شود خاتونم
_خیلی ممنون، فقط ظهر و عصر را برای من گذاشته اید که
+حس میکنم که اگر مرا با کس دیگر ببینید مرا...
_پاهایت را میشکنم
خنده ای کرد
+که اینطور پس باید مواظب باشم مرا نبینی
_میکشمت
خواستم بزنمش که با حرکتی مرا گرفت روی شکمش نشستم
دستش را روی رون پاهایم گذاشت
+من هیچوقت هیچوقت به تو خیانت نمیکنم خاتون زیبایم
_قول میدهی؟
+قول میدهم
جا به جایمان کرد یعنی من خوابیده بودم و او روی من بود
گونه ام را بوسید
+سوال هایی دارم دلم میخواهد یک روز همه را برایم افشا کنی
_حتما ، اوه حرف از افشا شد
کنارش زدم و به سمت میزم رفتم دفتری که در آن شعر مینوشتم را به او دادم
_قبلا شخصی را نداشتم ولی حال تورا دارم
+برای؟
_شعر هایم
+خدای من شعر مینویسی این عالیه
_در خفا همه را بخوان
+حتما!
لبخندی زدم
۹۶۸
۱۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.