عشق اخر
(ا.ت ) (کوک _)
سلام من ا.ت هستم تو خانوادهی نچندان پولدار بزرگ شدم و من ۱۸ سالمه و ترم اول دانشگاهم هست و با دوستم دوهی که از ۵ سالگی باهم دوستیم تو یک دانشگاهم البته اون ۱۹ سالشه و پارسال به دانشگاه رفته.
سلام من جونگ کوکم ۱۹ سالمه و به دانشگاه فلانی میرم و البته از دخترای کنه هم متنفرم من با تهیونگ به یک دانشگاه میرم و برعکس من هزار تا اکس داره(به خدا فیکه منو نکشید😂)
پارت ۱
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم خیلی خوشحال بودم قراره برم دانشگاه سئول (ذوق خیلییی زیادد) قرار شد دوهی بیاد دنبالم الان ۷ دقیقه هست که دیر کردهه😩
دوهی ویو
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت هشت و ربع هست ساعت هشت نیم باید برم دنبال ا.ت دیرم شد رفتم دستشویی و کارای لازم رو کردم و اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم (عکس میزارم) و رفتم دنبال ا.ت ۷ دقیقا دیر کردم و بالاخره رسیدم ا.ت عصبی اومد سوار ماشین شد و رفتیم دانشگاه(بعد از قر های ا.ت عصبانیتش کمتر شد)
ویو کوک
ساعت هفت بیدار شدم و لباسام رو پوشیدم قهوه هم خوردم و راه افتادم سمت دانشگاه رسیدم سر کلاس بودیم استاد گفت شاگرد جدید داریم منم فقط سرم و گذاشتم رو میز و خوابیدم
سلام من ا.ت هستم
استاد : ا.ت از همتون کوچیکتره هواشو داشته باشید
ا.ت ویو
رفتم سر کلاس و یک نفر خواب بود ولی اهمیت ندادم
( ا.ت یک سال جهشی خونده) رفتم بغل دوهی نشستم تا کلاس تموم بشه بعد با دوهی رفتیم تو باغ دانشگاه
(علامت دوهی $)
$ ا.ت میگما نزدیک اون پسره که خواب بود نشو
چرا؟؟
$ چوننن (کوک پشت سرشون بود)
ویو کوک
داشتم به ته تو باغ قدم میزدم که دیدم یک دختره با اون شاگرد جدیده راجب من حرف میزنه رفتم پشت سرشون بعد ساکت شدن
_ خب بگو چرا به من نزدیک نشه🤨
$ چوننن چ چسبیده به را ( ا.ت رو تنها میزاره و فرار میکنه
سلام من ا.ت هستم (رو به کوک)
_ اهان😑
خدافظ😶
_ اهان
.........................................................................
خب خب اولین فیکم بود نظرتون چیه اگه حمایت بشه ادامه میدم😁😉
سلام من ا.ت هستم تو خانوادهی نچندان پولدار بزرگ شدم و من ۱۸ سالمه و ترم اول دانشگاهم هست و با دوستم دوهی که از ۵ سالگی باهم دوستیم تو یک دانشگاهم البته اون ۱۹ سالشه و پارسال به دانشگاه رفته.
سلام من جونگ کوکم ۱۹ سالمه و به دانشگاه فلانی میرم و البته از دخترای کنه هم متنفرم من با تهیونگ به یک دانشگاه میرم و برعکس من هزار تا اکس داره(به خدا فیکه منو نکشید😂)
پارت ۱
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم خیلی خوشحال بودم قراره برم دانشگاه سئول (ذوق خیلییی زیادد) قرار شد دوهی بیاد دنبالم الان ۷ دقیقه هست که دیر کردهه😩
دوهی ویو
از خواب بیدار شدم دیدم ساعت هشت و ربع هست ساعت هشت نیم باید برم دنبال ا.ت دیرم شد رفتم دستشویی و کارای لازم رو کردم و اومدم بیرون لباسم رو پوشیدم (عکس میزارم) و رفتم دنبال ا.ت ۷ دقیقا دیر کردم و بالاخره رسیدم ا.ت عصبی اومد سوار ماشین شد و رفتیم دانشگاه(بعد از قر های ا.ت عصبانیتش کمتر شد)
ویو کوک
ساعت هفت بیدار شدم و لباسام رو پوشیدم قهوه هم خوردم و راه افتادم سمت دانشگاه رسیدم سر کلاس بودیم استاد گفت شاگرد جدید داریم منم فقط سرم و گذاشتم رو میز و خوابیدم
سلام من ا.ت هستم
استاد : ا.ت از همتون کوچیکتره هواشو داشته باشید
ا.ت ویو
رفتم سر کلاس و یک نفر خواب بود ولی اهمیت ندادم
( ا.ت یک سال جهشی خونده) رفتم بغل دوهی نشستم تا کلاس تموم بشه بعد با دوهی رفتیم تو باغ دانشگاه
(علامت دوهی $)
$ ا.ت میگما نزدیک اون پسره که خواب بود نشو
چرا؟؟
$ چوننن (کوک پشت سرشون بود)
ویو کوک
داشتم به ته تو باغ قدم میزدم که دیدم یک دختره با اون شاگرد جدیده راجب من حرف میزنه رفتم پشت سرشون بعد ساکت شدن
_ خب بگو چرا به من نزدیک نشه🤨
$ چوننن چ چسبیده به را ( ا.ت رو تنها میزاره و فرار میکنه
سلام من ا.ت هستم (رو به کوک)
_ اهان😑
خدافظ😶
_ اهان
.........................................................................
خب خب اولین فیکم بود نظرتون چیه اگه حمایت بشه ادامه میدم😁😉
۵۴۴
۰۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.