part ❸
۸༒•My love•༒
نامجون ویو: تلفنم تموم شد برگشتم برم که دیدم جیمین هنوز اینجاس
نامجون: یا خدا ترسیدم.
جیمین: لاو میترکوندین
نامجون: از کی اینجا بودی
جیمین: از اولش
نامجون: فقط دعا کن گیرت نیارم بچه پرو
۱روز بعد....
راوی: الان جیمین ۲ روزه که از آمریکا برگشته و پیش بهترین رفیقشه و اونا تو این دو روز بهترین روز زندگیشون بود.
*نامجون در حال آماده شدن*
جیمین: کجا به سلامتی
نامجون: سرکار
جیمین: اوکی ، ولی من تاحالا ندیدم کسی که بخواد بره سرکار انقد خوشتیپ کنه.
نامجون: 😐
جیمین: ببخشید. هرجور راحتی.
راوی: جیمین پیش هرکسی اینطوری شوخ و پایه نبود بر عکس یه آدم سرد و بی احساس و خشن بود. با کسی زود گرم نمیگرفت و یه جورایی شخصیت درونگرایی داشت البته اگه باهاش صمیمی میشدی اون دیگه آدم سرد نبود.
نامجون: خدافظ (رفت)
جیمین: خدافظ مستر کیم.
ا/ت ویو: تو پارک همیشگی نشسته بودم و منتظره نامجون که یهو یکی چشمامو گرفت.
نامجون: خانم ا/ت ؟
ا/ت: امممم بله خودم هستم😄
نامجون؛ خب شما به جرم ربودن دل آقای نامجون بازداشت هستید. (چرا حسودیم شد🥲)
ا/ت: من تسلیمم.
راوی: نامجون دستاشو از روی چشمای ا/ت برداشت و اومد پیشش نشست و پیشونیشو بوس کرد.
نامجون: خوبی
ا/ت: چرا دیر کردی
نامجون: ببخشید.
راوی: اون روزم نامجون کل وقتشو در اختیار ا/ت گذاشت.
شب خسته کوفته رسید خونه.
نامجون: سلام
نامجون: باب...
تیانا: سلااام
نامجون: این اینجا چیکار میکنه
نامجون: برو بیرون
تیانا: چرا عصبانی میشی
نامجون: حوصلتو ندارم برو بیرون.
راوی: تیانا دختر یکی از دوستای پدر نامجونه. اون به گفته یه خودش عاشق نامجونه. تاحالا چند بار سعی کرده که به نامجون نزدیک بشه. ولی نامجون هر دفعه پسش میزنه.
نامجون: چیکار داری.
تیانا: نمیخوای غرورتو بزاری کنار و با من باشی.
نامجون: حتی فکرشم نکن من بخوام حتی یه ثانیه با تو باشم.
راوی: تیانا نزدیک نامجون شد و شروع کرد به بوسیدنش ولی نامجون با یه هل اونو از خودش دور کرد.
نامجون: چطور جرعت کردی به من دست بزنی (داد)
نامجون: جولیاااا
جولیا (یکی از خدمتکارا): بله ارباب.
نامجون: پدرم و جیمین کجان که این اومده تو خونه.
جولیا: آقا ارباب جیمین و ارباب کیم رفتن بیرون و گفتن که تا در وقت برمیگردن.
نامجون: اینو بنداز بیرون.
تیانا: عشقم
نامجون: چی گفتی
تیانا: نمیخوای دست از سر اون دختره ، اسمش چی بود آها ا/ت بر داری
نامجون: اسم اونو به زبونت نیار.
نامجون: جولیااااااا ، چرا هنوز وایسادی.
•ادامه دارد•
▪︎عشق من▪︎
نامجون ویو: تلفنم تموم شد برگشتم برم که دیدم جیمین هنوز اینجاس
نامجون: یا خدا ترسیدم.
جیمین: لاو میترکوندین
نامجون: از کی اینجا بودی
جیمین: از اولش
نامجون: فقط دعا کن گیرت نیارم بچه پرو
۱روز بعد....
راوی: الان جیمین ۲ روزه که از آمریکا برگشته و پیش بهترین رفیقشه و اونا تو این دو روز بهترین روز زندگیشون بود.
*نامجون در حال آماده شدن*
جیمین: کجا به سلامتی
نامجون: سرکار
جیمین: اوکی ، ولی من تاحالا ندیدم کسی که بخواد بره سرکار انقد خوشتیپ کنه.
نامجون: 😐
جیمین: ببخشید. هرجور راحتی.
راوی: جیمین پیش هرکسی اینطوری شوخ و پایه نبود بر عکس یه آدم سرد و بی احساس و خشن بود. با کسی زود گرم نمیگرفت و یه جورایی شخصیت درونگرایی داشت البته اگه باهاش صمیمی میشدی اون دیگه آدم سرد نبود.
نامجون: خدافظ (رفت)
جیمین: خدافظ مستر کیم.
ا/ت ویو: تو پارک همیشگی نشسته بودم و منتظره نامجون که یهو یکی چشمامو گرفت.
نامجون: خانم ا/ت ؟
ا/ت: امممم بله خودم هستم😄
نامجون؛ خب شما به جرم ربودن دل آقای نامجون بازداشت هستید. (چرا حسودیم شد🥲)
ا/ت: من تسلیمم.
راوی: نامجون دستاشو از روی چشمای ا/ت برداشت و اومد پیشش نشست و پیشونیشو بوس کرد.
نامجون: خوبی
ا/ت: چرا دیر کردی
نامجون: ببخشید.
راوی: اون روزم نامجون کل وقتشو در اختیار ا/ت گذاشت.
شب خسته کوفته رسید خونه.
نامجون: سلام
نامجون: باب...
تیانا: سلااام
نامجون: این اینجا چیکار میکنه
نامجون: برو بیرون
تیانا: چرا عصبانی میشی
نامجون: حوصلتو ندارم برو بیرون.
راوی: تیانا دختر یکی از دوستای پدر نامجونه. اون به گفته یه خودش عاشق نامجونه. تاحالا چند بار سعی کرده که به نامجون نزدیک بشه. ولی نامجون هر دفعه پسش میزنه.
نامجون: چیکار داری.
تیانا: نمیخوای غرورتو بزاری کنار و با من باشی.
نامجون: حتی فکرشم نکن من بخوام حتی یه ثانیه با تو باشم.
راوی: تیانا نزدیک نامجون شد و شروع کرد به بوسیدنش ولی نامجون با یه هل اونو از خودش دور کرد.
نامجون: چطور جرعت کردی به من دست بزنی (داد)
نامجون: جولیاااا
جولیا (یکی از خدمتکارا): بله ارباب.
نامجون: پدرم و جیمین کجان که این اومده تو خونه.
جولیا: آقا ارباب جیمین و ارباب کیم رفتن بیرون و گفتن که تا در وقت برمیگردن.
نامجون: اینو بنداز بیرون.
تیانا: عشقم
نامجون: چی گفتی
تیانا: نمیخوای دست از سر اون دختره ، اسمش چی بود آها ا/ت بر داری
نامجون: اسم اونو به زبونت نیار.
نامجون: جولیااااااا ، چرا هنوز وایسادی.
•ادامه دارد•
▪︎عشق من▪︎
۱۹.۹k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.