U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_¹⁷ ^U
ا.ت: جیغغغغغغ
جونگکوک: یااا مگه روح دیدی همرو بیدار کردی منم بابا
ا.ت: از روح بدتر بود (دستشو گذاشت رو قلبش)
جونگکوک: 😐.... چراغارو خاموش کن میخوام بخوابم
ا.ت: وا برو اتاق خودت
جونگکوک: میخوام امشب اینجا بخوابم
ا.ت: خیلی خب اجازه میدم
جونگکوک: اجازه هم نمیدادی میموندم
ا.ت سری رفت روتین شبانشو انجام داد و رفت نشست جفت جونگکوک روی تخت
ا.ت: کوک تهیونگ چیکار داشت
نکته: ا.ت زخم روی لب جونگکوک و ندید چون جونگکوک زیر پتو بود و ا.ت برای اینکه یه نفر مثل روح زیر پتو بود ترسید»
جونگکوک: چرا میخوای بدونی
ا.ت: بگو دیگه
جونگکوک: مست بود چرت و پرت گفت و رفت
جونگکوک سرشو از زیر پتو بیرون اورد
ا.ت: اها خب ب......
ا.ت تا صورت جونگکوک و دید سری دستاشو دور صورت جونگکوک قاب کرد و اینور و اونور میکرد
ا.ت: وایی شما دعوا کردیننن پاشو برات پماد بزنم
جونگکوک: چیزه خاصی نیست
ا.ت: واییی خدا اگه بابام یا عمو میدیدنتون بدبخت میشدیم
جونگکوک: حالا که ندیدن بزار بخوابم
ا.ت از روی تخت بلند شد و رفت جعبه ی کمک های اولیه رو اورد و باز نشست جفت جونگکوک بتادین رو از داخل جعبه در اورد و اروم سمت زخم گوشه ی لب جونگکوک برد
جونگکوک: گفتم مهم نیست... اخ
ا.ت: سوز میزنه... اگه مهم نبوذ که سوز نمیزد
جونگکوک: خیلی خب تسلیم
ا.ت اروم زخم جونگکوک و پاک کرد و بتادین زد و چسب زخم کوچیکی رو روش زد
جونگکوک: فوتش کن سوز میزنه
ا.ت: باشه
ا.ت جعبرو گذاشت روی میز کنار تخت و...
جونگکوک: بیا جلوتر فوت کن
ا.ت به صورت جونگکوک نزدیکتر شد
ا.ت: خوبه*فوت*
جونگکوک: بیا جلوتر
ا.ت: خ.. خوب نیست؟*خجالت و بازم فوت*
جونگکوک: نه بازم سوز میزنه
ا.ت انقدر خم شده بود که اگه فوت میکرد یا حرف میزد لبش به لبای جونگکوک میخورد ۱ سانت عقب رفت و دوباره فوت کرد که جونگکوک سرشو بلند کرد و بوسه ای روی لبای ا.ت زد
ا.ت با تعجب به جونگکوک نگاه کرد خواست بلند شه که جونگکوک با یه حرکت ا.ت و برگردوند و خودش افتاد روش همونطور که افتاد روی ا.ت پتو هم افتاد روی ا.ت یعنی ا.ت لای پتو زندانی بود جونگکوک دستاشو جوری دور صورت ا.ت گذاشته بود که ا.ت نمیتونست سرشو کج کنه
ا.ت: چ... چیکار میکنی ب.... بلند.... ش.... شو
جونگکوک: ترسیدی.... هوم؟
ا.ت: دیوونه بازی در نیار بلند شو
خفه شد.....
جونگکوک نزاشت ا.ت حرفشو کامل کنه که ل*ب*ا*ش رو روی ل*ب*ا*ی ا.ت گذاشت و اروم میبوسید اما ایندفعه ا.ت هم همراهی میکرد..... جونگکوک سریع میبو*سید جوری که احتمال داشت لبای ا.ت کبود بشه ......... یعنی کار به جاهای باریک کشیده میشد؟ کی میدونه؟
...............
نظرتون چیه این رمان فصل ۲ داشته باشه؟
U^part_¹⁷ ^U
ا.ت: جیغغغغغغ
جونگکوک: یااا مگه روح دیدی همرو بیدار کردی منم بابا
ا.ت: از روح بدتر بود (دستشو گذاشت رو قلبش)
جونگکوک: 😐.... چراغارو خاموش کن میخوام بخوابم
ا.ت: وا برو اتاق خودت
جونگکوک: میخوام امشب اینجا بخوابم
ا.ت: خیلی خب اجازه میدم
جونگکوک: اجازه هم نمیدادی میموندم
ا.ت سری رفت روتین شبانشو انجام داد و رفت نشست جفت جونگکوک روی تخت
ا.ت: کوک تهیونگ چیکار داشت
نکته: ا.ت زخم روی لب جونگکوک و ندید چون جونگکوک زیر پتو بود و ا.ت برای اینکه یه نفر مثل روح زیر پتو بود ترسید»
جونگکوک: چرا میخوای بدونی
ا.ت: بگو دیگه
جونگکوک: مست بود چرت و پرت گفت و رفت
جونگکوک سرشو از زیر پتو بیرون اورد
ا.ت: اها خب ب......
ا.ت تا صورت جونگکوک و دید سری دستاشو دور صورت جونگکوک قاب کرد و اینور و اونور میکرد
ا.ت: وایی شما دعوا کردیننن پاشو برات پماد بزنم
جونگکوک: چیزه خاصی نیست
ا.ت: واییی خدا اگه بابام یا عمو میدیدنتون بدبخت میشدیم
جونگکوک: حالا که ندیدن بزار بخوابم
ا.ت از روی تخت بلند شد و رفت جعبه ی کمک های اولیه رو اورد و باز نشست جفت جونگکوک بتادین رو از داخل جعبه در اورد و اروم سمت زخم گوشه ی لب جونگکوک برد
جونگکوک: گفتم مهم نیست... اخ
ا.ت: سوز میزنه... اگه مهم نبوذ که سوز نمیزد
جونگکوک: خیلی خب تسلیم
ا.ت اروم زخم جونگکوک و پاک کرد و بتادین زد و چسب زخم کوچیکی رو روش زد
جونگکوک: فوتش کن سوز میزنه
ا.ت: باشه
ا.ت جعبرو گذاشت روی میز کنار تخت و...
جونگکوک: بیا جلوتر فوت کن
ا.ت به صورت جونگکوک نزدیکتر شد
ا.ت: خوبه*فوت*
جونگکوک: بیا جلوتر
ا.ت: خ.. خوب نیست؟*خجالت و بازم فوت*
جونگکوک: نه بازم سوز میزنه
ا.ت انقدر خم شده بود که اگه فوت میکرد یا حرف میزد لبش به لبای جونگکوک میخورد ۱ سانت عقب رفت و دوباره فوت کرد که جونگکوک سرشو بلند کرد و بوسه ای روی لبای ا.ت زد
ا.ت با تعجب به جونگکوک نگاه کرد خواست بلند شه که جونگکوک با یه حرکت ا.ت و برگردوند و خودش افتاد روش همونطور که افتاد روی ا.ت پتو هم افتاد روی ا.ت یعنی ا.ت لای پتو زندانی بود جونگکوک دستاشو جوری دور صورت ا.ت گذاشته بود که ا.ت نمیتونست سرشو کج کنه
ا.ت: چ... چیکار میکنی ب.... بلند.... ش.... شو
جونگکوک: ترسیدی.... هوم؟
ا.ت: دیوونه بازی در نیار بلند شو
خفه شد.....
جونگکوک نزاشت ا.ت حرفشو کامل کنه که ل*ب*ا*ش رو روی ل*ب*ا*ی ا.ت گذاشت و اروم میبوسید اما ایندفعه ا.ت هم همراهی میکرد..... جونگکوک سریع میبو*سید جوری که احتمال داشت لبای ا.ت کبود بشه ......... یعنی کار به جاهای باریک کشیده میشد؟ کی میدونه؟
...............
نظرتون چیه این رمان فصل ۲ داشته باشه؟
۱۴.۱k
۰۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.