رمان زندگی جدیم پارت 29
ویو ات
از خواب بیدار شدم رفتم اتاقم کار های لازم انجام دادم
ای چندتا لباس برا مدرسه انتخاب کردم ساده بود با ای کفش و کیف
همه هم اماده شد بودن
با هم رفتیم مدرسه
چقدر همه شیک پوش بودننن
به تهیونگ نگاه میکردم چقدر جذاب شده بود با این عطر خوش بوش
رفتیم کلاس چند دقیقه زنگ تفریح
همنجوری فقط به تهیونگ زل زدم زیادی جذاب بود دلم میخاستمش میخاستم برای من شه
تهیونگ
از صبح تا الان ات هی بهم نگاه میکرد تعجب بودم چرا اینجوری نگاه میکرد
زنگ تفریح تموم شد بود رفتیم کلاس بلخرهه این مدرسه کوفتی تموم شد
رفیتم خونه
من رفتم تو اتاق
رو تخت نشستم خیلی خسته بودم اوفف
لباس هامو عوض کردم فقط با شورت موندم
خاستم بخوابم که یک در زد
تهیونگ_ بیا داخل
ات_ میشه پیشت بخوابم
تهیونگ_ مشکلی نیست
ات_ مرسی
از خواب بیدار شدم رفتم اتاقم کار های لازم انجام دادم
ای چندتا لباس برا مدرسه انتخاب کردم ساده بود با ای کفش و کیف
همه هم اماده شد بودن
با هم رفتیم مدرسه
چقدر همه شیک پوش بودننن
به تهیونگ نگاه میکردم چقدر جذاب شده بود با این عطر خوش بوش
رفتیم کلاس چند دقیقه زنگ تفریح
همنجوری فقط به تهیونگ زل زدم زیادی جذاب بود دلم میخاستمش میخاستم برای من شه
تهیونگ
از صبح تا الان ات هی بهم نگاه میکرد تعجب بودم چرا اینجوری نگاه میکرد
زنگ تفریح تموم شد بود رفتیم کلاس بلخرهه این مدرسه کوفتی تموم شد
رفیتم خونه
من رفتم تو اتاق
رو تخت نشستم خیلی خسته بودم اوفف
لباس هامو عوض کردم فقط با شورت موندم
خاستم بخوابم که یک در زد
تهیونگ_ بیا داخل
ات_ میشه پیشت بخوابم
تهیونگ_ مشکلی نیست
ات_ مرسی
۴.۱k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.