وقتی فرشته ای عاشق شد🤍⛓
. . . . . . . . . . . . . . . . .
با حس خیس شدن از جا بلند شد که لونا رو کنار خودش دید..
تازه متوجه شد دیشب روی ون خوابشون برد و الان داشت بارون میومد..
لونا رو براید استایل بغل کرد و توی ون گذاشت و خودش هم وارد ون شد تا لباسش رو عوض کنه..
شلوارش رو عوض کرد ، تیشرتش رو دراورد تا هودیش رو بپوشه که لونا از خواب بلند شد با گیجی به اطرافش نگاه کرد با دیدن جونگکوک که با بالاتنه ی لخت بالاسرش وایستاده جیغ بلندی کشید..
لونا:یااااااااااا چیکار میکنی.
و بعد بدون اینکه حواسش باشه به بالاتنه ی جونگکوک زل زد
جونگکوک که متوجه شد لونا داره بهش نگاه میکنه دستش رو روی سینش گذاشت..
جونگکوک:یاااااا تو به چی نگا میکنی منحرف کوچولو
لونا:ایششش به کی میگی منحرف کوچولو؟؟؟
و بعد به سمت جونگکوک حمله ور شد(عجب😐)
و شروع کرد به نیشگون گرفتن از گردن جونگکوک
که باعث
شد صدای ناله مانند جونگکوک بلند شه و زیر لب فحش بده
(ناله مانند رو ای و اوی در نظر بگیرید)...
جونگکوک لونا رو هل داد و خودشو انداخت روش تا نتونه
تکون بخوره..
(اهمم..عجبب😐)
لونا دست و پا زد ، ولی با متوجه شدن موقعیتشون دیگه تکون نخورد و با تعجب به جونگکوک زل زد..
جونگکوک هم حالا اروم وایستاده بود و به لونا زل زده بود
ناخوداگاه با حسی که درونش بیدار شده بود صورتش رو نزدیک صورت لونا برد ،
لونا هم چشماش بسته شد..
..
..
که در ون باز شد(یاح یاح یاح)
هر دو هول کردن و لونا جونگکوک رو پرت کرد اونور و سر جاش نیمخیز شد..
تهیونگ:یاااااااااااااااا پسره ی منحرف با خواهرم چیکار کردی؟؟؟؟؟
جونگکوک:ها؟من؟..هیچی... و بعد سریع هودیش رو پوشید
و از ون بیرون زد..(اسلاید2)
تهیونگ بدون هیچ حرفی به لونا زل زد
لونا:یاااا چیه دختر خوشگل ندیدی؟..یعنی چیزه برادر برو بیرون میخوام لباس عوض کنم..
و بعد با صدای اروم اضافه کرد
لونا:با جونگکوکیم هم درست حرف بزن!!
تهیونگ حرفی نزد و با لبخند شیطنت بارش به سمت جیمین رفت تا قضیه رو بهش بگه چون مطمئن بود جیمین تا خود دگو مسخرشون میکنه..(یاح یاح یاح یاح)(بهیادجین:)
لونا هم لباساش رو عوض کرد(اسلاید3)
و از ون بیرون رفت..
کپی ممنوع.
مرسیییی بابت حمااایت:)
کیم.ایسومی
با حس خیس شدن از جا بلند شد که لونا رو کنار خودش دید..
تازه متوجه شد دیشب روی ون خوابشون برد و الان داشت بارون میومد..
لونا رو براید استایل بغل کرد و توی ون گذاشت و خودش هم وارد ون شد تا لباسش رو عوض کنه..
شلوارش رو عوض کرد ، تیشرتش رو دراورد تا هودیش رو بپوشه که لونا از خواب بلند شد با گیجی به اطرافش نگاه کرد با دیدن جونگکوک که با بالاتنه ی لخت بالاسرش وایستاده جیغ بلندی کشید..
لونا:یااااااااااا چیکار میکنی.
و بعد بدون اینکه حواسش باشه به بالاتنه ی جونگکوک زل زد
جونگکوک که متوجه شد لونا داره بهش نگاه میکنه دستش رو روی سینش گذاشت..
جونگکوک:یاااااا تو به چی نگا میکنی منحرف کوچولو
لونا:ایششش به کی میگی منحرف کوچولو؟؟؟
و بعد به سمت جونگکوک حمله ور شد(عجب😐)
و شروع کرد به نیشگون گرفتن از گردن جونگکوک
که باعث
شد صدای ناله مانند جونگکوک بلند شه و زیر لب فحش بده
(ناله مانند رو ای و اوی در نظر بگیرید)...
جونگکوک لونا رو هل داد و خودشو انداخت روش تا نتونه
تکون بخوره..
(اهمم..عجبب😐)
لونا دست و پا زد ، ولی با متوجه شدن موقعیتشون دیگه تکون نخورد و با تعجب به جونگکوک زل زد..
جونگکوک هم حالا اروم وایستاده بود و به لونا زل زده بود
ناخوداگاه با حسی که درونش بیدار شده بود صورتش رو نزدیک صورت لونا برد ،
لونا هم چشماش بسته شد..
..
..
که در ون باز شد(یاح یاح یاح)
هر دو هول کردن و لونا جونگکوک رو پرت کرد اونور و سر جاش نیمخیز شد..
تهیونگ:یاااااااااااااااا پسره ی منحرف با خواهرم چیکار کردی؟؟؟؟؟
جونگکوک:ها؟من؟..هیچی... و بعد سریع هودیش رو پوشید
و از ون بیرون زد..(اسلاید2)
تهیونگ بدون هیچ حرفی به لونا زل زد
لونا:یاااا چیه دختر خوشگل ندیدی؟..یعنی چیزه برادر برو بیرون میخوام لباس عوض کنم..
و بعد با صدای اروم اضافه کرد
لونا:با جونگکوکیم هم درست حرف بزن!!
تهیونگ حرفی نزد و با لبخند شیطنت بارش به سمت جیمین رفت تا قضیه رو بهش بگه چون مطمئن بود جیمین تا خود دگو مسخرشون میکنه..(یاح یاح یاح یاح)(بهیادجین:)
لونا هم لباساش رو عوض کرد(اسلاید3)
و از ون بیرون رفت..
کپی ممنوع.
مرسیییی بابت حمااایت:)
کیم.ایسومی
۴.۷k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.