رمان یا همون فیک
عشق پنهان(پارت۱۵)
از زبان شوگا:
منتظر بودم نامجون بیاد و اومد نه سلام کردم نهجیزی فقط اون پوزخدنم رو نشون دادم. که میخواست جرش بده
~: چیزی شده چرا اونجوری شدی
شوگا: خودت میونی چرا اینوجی شدم زندکی ا/ت رو به خاک سیاه کشیدی میخوای زندکیت و به خاک. سیاه بکشم؟
~: چیزی..... که نشده...
( از این یه بعد شوگا رو. با این علامت نشون میدم&)
&: خودت و به خریت نزن(تیکه ی اخری رو با داد)
~: شوگا من واقعا کاری نکرذن رفته بودم بار که ا/ت رو دیدم بعد جیهوپ میگفت که ا/ت رو ببرم بکنم زیر دستم چند بارم گفتم نه اما ول کن نبود
&: برام بهونه نیار (داد)
~: من واقعا کاری نکردم
&: دیگه چیکار میخواستی بکنی
~:جیهوپ منو ببخش
&:من نباید ببخشم خواهرم باید ببخشه اما جلوش اندکی حرف نمیزنی از الانم گفتم اگه ا/ت بیش از حد درد بکشه که کریه نتونه جبران کنه دست به خوکشی میزنه تا به حال هزار بار جلوشرو.گرفتیم.که نکنه اونم بخاطر اینه تو مدرسه و دبیرستان که بود هنه مسخرش میکردن بهش میگفتن تو شومی من دیگخگفتم اگه بلایی سرش بیاد تو و.جیهوپ در جا مردین(داد)
~:هه...چ...چش...چشم
از زبان شوگا:
منتظر بودم نامجون بیاد و اومد نه سلام کردم نهجیزی فقط اون پوزخدنم رو نشون دادم. که میخواست جرش بده
~: چیزی شده چرا اونجوری شدی
شوگا: خودت میونی چرا اینوجی شدم زندکی ا/ت رو به خاک سیاه کشیدی میخوای زندکیت و به خاک. سیاه بکشم؟
~: چیزی..... که نشده...
( از این یه بعد شوگا رو. با این علامت نشون میدم&)
&: خودت و به خریت نزن(تیکه ی اخری رو با داد)
~: شوگا من واقعا کاری نکرذن رفته بودم بار که ا/ت رو دیدم بعد جیهوپ میگفت که ا/ت رو ببرم بکنم زیر دستم چند بارم گفتم نه اما ول کن نبود
&: برام بهونه نیار (داد)
~: من واقعا کاری نکردم
&: دیگه چیکار میخواستی بکنی
~:جیهوپ منو ببخش
&:من نباید ببخشم خواهرم باید ببخشه اما جلوش اندکی حرف نمیزنی از الانم گفتم اگه ا/ت بیش از حد درد بکشه که کریه نتونه جبران کنه دست به خوکشی میزنه تا به حال هزار بار جلوشرو.گرفتیم.که نکنه اونم بخاطر اینه تو مدرسه و دبیرستان که بود هنه مسخرش میکردن بهش میگفتن تو شومی من دیگخگفتم اگه بلایی سرش بیاد تو و.جیهوپ در جا مردین(داد)
~:هه...چ...چش...چشم
۱.۴k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.