p9
https://wisgoon.com/pin/41037614/p8/
ادامه این پارت رو اینجا مینویسم
لبامو محکم بوسید وحشیانه میخورد و مک میزد انقدر تو حال خودمون بودیم اصلا به بچه ها توجه نکردیم جیمین:بس نیست به نظرتون کوک:از نظر من بس نیست به من باشه تا آخر عمر همینجوری میمونم خوشمزس زدم با بازو جونگ کوک من:جونگ کوک خندید کوک:خوب راست میگم دیگه عزیزم خندیدم جیمین:حالا بیاید حالمونو به هم نزنید شب شده بود همه رفتن من و موندم و جونگ کوک و جیمین جیمین:سانا داروهاتو نخوردی من:وایی جیمین یه مسکن بیار پام داره میترکه از درد جونگ کوک اومد پشتم کوک:خوب میشه عزیزم تحمل کن من:خیلی درد داره😭 از پشت بغلم کرد جیمین:دکتر بهت گفته بودزیاد راه نری امروز همش راه رفتی کوک:اونوقت چرا من:چون خواستم خودم برات تولد بگیرم البته بیشتر کارارو بچه ها کردن گردنمو بوسید جیمین دارومو داد خوردم با آب بعد پماد رو مالید به پام پام و مالید و ماساژ داد حس خیلی خوبی داشتم من:آخی داداشی بیشتر کوک:قربونت برم سرمو تکیه دادم به شونه جونگ کوک دیگه دردی نداشتم جیمین:خوب من میرم تو اتاق من:میخوام فعلا با جونگ کوکم تنها باشم جیمین:باشه رفت تو اتاق بلندم کرد به صورت براید استایل نشوندم رو پاش نشسته پاهامو میمالید من:جونگ کوک کوک:جانم نگاش کردم من:من بخاطر تو سعی کردم خوب شم دوست دارم همیشه کنار هم باشیم کوک:کنار همیم من:میترسم کوک:از چی میترسی من:از اینکه از دستت بدم کوک:منم میترسم میترسم که از دستت بدم ولی مطمئن باش همیشه کنارتم حتی حاضرم آخرین نفس هامو با تو بکشم کنارتو ولی تو کنارم باشی من:آخرین نفس هامون چون با تو نفس میکشم لبخندی بهم زدیم و برایه آرامش بیشتر پیشونیشو گذاشت رو پیشونیم محکم بغلم کرد گوشمو مک زد
حمایت کنید ممنون
ادامه این پارت رو اینجا مینویسم
لبامو محکم بوسید وحشیانه میخورد و مک میزد انقدر تو حال خودمون بودیم اصلا به بچه ها توجه نکردیم جیمین:بس نیست به نظرتون کوک:از نظر من بس نیست به من باشه تا آخر عمر همینجوری میمونم خوشمزس زدم با بازو جونگ کوک من:جونگ کوک خندید کوک:خوب راست میگم دیگه عزیزم خندیدم جیمین:حالا بیاید حالمونو به هم نزنید شب شده بود همه رفتن من و موندم و جونگ کوک و جیمین جیمین:سانا داروهاتو نخوردی من:وایی جیمین یه مسکن بیار پام داره میترکه از درد جونگ کوک اومد پشتم کوک:خوب میشه عزیزم تحمل کن من:خیلی درد داره😭 از پشت بغلم کرد جیمین:دکتر بهت گفته بودزیاد راه نری امروز همش راه رفتی کوک:اونوقت چرا من:چون خواستم خودم برات تولد بگیرم البته بیشتر کارارو بچه ها کردن گردنمو بوسید جیمین دارومو داد خوردم با آب بعد پماد رو مالید به پام پام و مالید و ماساژ داد حس خیلی خوبی داشتم من:آخی داداشی بیشتر کوک:قربونت برم سرمو تکیه دادم به شونه جونگ کوک دیگه دردی نداشتم جیمین:خوب من میرم تو اتاق من:میخوام فعلا با جونگ کوکم تنها باشم جیمین:باشه رفت تو اتاق بلندم کرد به صورت براید استایل نشوندم رو پاش نشسته پاهامو میمالید من:جونگ کوک کوک:جانم نگاش کردم من:من بخاطر تو سعی کردم خوب شم دوست دارم همیشه کنار هم باشیم کوک:کنار همیم من:میترسم کوک:از چی میترسی من:از اینکه از دستت بدم کوک:منم میترسم میترسم که از دستت بدم ولی مطمئن باش همیشه کنارتم حتی حاضرم آخرین نفس هامو با تو بکشم کنارتو ولی تو کنارم باشی من:آخرین نفس هامون چون با تو نفس میکشم لبخندی بهم زدیم و برایه آرامش بیشتر پیشونیشو گذاشت رو پیشونیم محکم بغلم کرد گوشمو مک زد
حمایت کنید ممنون
۳۶.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.