مثلث مافیایی
مثلث مافیایی
Part¹⁷
ویو شوگا: وقتی رفتیم نشستیم بعد از اون دخترای شریکمون اومدن نشستن رو به رومون لب استخر وقتی اشنا شدیم فهمیدم اسماشون ات و آنا رفتن تو گوشی ات فک کنم ولی نفهمیدم چه کار میکنن من که از ات یه ذره خوشم اومد جالبه نامی هم از آنا خوشش اومد but I don't know (ولی من نمیدونم)
ویو ات: من پاشدم رفتم دوباره برای خودم و آنا نوشیدنی گرفتم آنا داشت چت میکرد با بچه رفتم نوشیدنی دادم که آنا گفت: ات پاشو بریم برقصیم بعدا میریم تو گوشی
ویو آنا: ات رفت دوباره نوشیدنی بگیره که دیدم دال می پیام داده( بچه ها ات و آنا تو یه اکیپ هستن که دال می هم هست و ات و آنا نزدیکه بیشتر از بقیه باهم دوستن) و گفته میخواد بره کانادا برای ۲ یا ۳ سالی این یوپ هم میخواد بره سربازی ثبت نام کرده وقتی پیاما رو دیدم گفتم الان اگه ات اون پیام رو ببینه ناراحت میشه برای همین گفتم بریم برقصیم
در حال رقص
ات: بچه ها دیگه چیزی نگفتن؟
آنا: عاممم نه چیز خاصی نگفتن
ات: اوکی
م.آنا: آنا یه لحظه بیا کارت دارم
آنا: اوک الان میام
آنا: ات الان میام گوشیت رو بگیر الان بر میگردم
ات: اوک
ویوات: آنا رفت مامانش کارش داشت منم داشتم هم داخل رقص پیام از گروه اومد الکس بود: عاااا دال می کی میخوای بری ناراحت شدم این یوپ تو کی ثبت نام کردی؟ عجب خبرای بدی تو یه روز
پیام نظرمو جلب کرد رفتم پیام ها رو خوندم که یه دفعه صورت از لبخند تبدیل به فیس ناراحت شد من وقتی یه چیز ناراحت کننده میشنوم که شوکم میکنه یه دفعه نفسم میگره سریع رفتم یه گوشه خلوت نشستم که حالم بهتر بشه که دیدم یکی اومد
شرایط
لایک: ۶تا
کامنت: لطفا بزارین ماچ به همتون😘😘
Part¹⁷
ویو شوگا: وقتی رفتیم نشستیم بعد از اون دخترای شریکمون اومدن نشستن رو به رومون لب استخر وقتی اشنا شدیم فهمیدم اسماشون ات و آنا رفتن تو گوشی ات فک کنم ولی نفهمیدم چه کار میکنن من که از ات یه ذره خوشم اومد جالبه نامی هم از آنا خوشش اومد but I don't know (ولی من نمیدونم)
ویو ات: من پاشدم رفتم دوباره برای خودم و آنا نوشیدنی گرفتم آنا داشت چت میکرد با بچه رفتم نوشیدنی دادم که آنا گفت: ات پاشو بریم برقصیم بعدا میریم تو گوشی
ویو آنا: ات رفت دوباره نوشیدنی بگیره که دیدم دال می پیام داده( بچه ها ات و آنا تو یه اکیپ هستن که دال می هم هست و ات و آنا نزدیکه بیشتر از بقیه باهم دوستن) و گفته میخواد بره کانادا برای ۲ یا ۳ سالی این یوپ هم میخواد بره سربازی ثبت نام کرده وقتی پیاما رو دیدم گفتم الان اگه ات اون پیام رو ببینه ناراحت میشه برای همین گفتم بریم برقصیم
در حال رقص
ات: بچه ها دیگه چیزی نگفتن؟
آنا: عاممم نه چیز خاصی نگفتن
ات: اوکی
م.آنا: آنا یه لحظه بیا کارت دارم
آنا: اوک الان میام
آنا: ات الان میام گوشیت رو بگیر الان بر میگردم
ات: اوک
ویوات: آنا رفت مامانش کارش داشت منم داشتم هم داخل رقص پیام از گروه اومد الکس بود: عاااا دال می کی میخوای بری ناراحت شدم این یوپ تو کی ثبت نام کردی؟ عجب خبرای بدی تو یه روز
پیام نظرمو جلب کرد رفتم پیام ها رو خوندم که یه دفعه صورت از لبخند تبدیل به فیس ناراحت شد من وقتی یه چیز ناراحت کننده میشنوم که شوکم میکنه یه دفعه نفسم میگره سریع رفتم یه گوشه خلوت نشستم که حالم بهتر بشه که دیدم یکی اومد
شرایط
لایک: ۶تا
کامنت: لطفا بزارین ماچ به همتون😘😘
۲.۶k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.