𝒑𝒂𝒓𝒕69
𝒑𝒂𝒓𝒕69
((چند دقیقه بعد ))
((جیمین))
پشت هم زنگ میزد
این چه مرگشه باز
جیمین: الو
ته: کجایی؟
جیمین: چه میخوای بیای منو بزنی ؟؟
ته: اره کجایی
جیمین: هه بیا بیا ... پیست موتور سواری یادته ؟
تلفنو قطع کرد ....
لوکاس: چرا گفتی بیاد ؟
جیمین: باید جوابمو بده
.
.
.
((تهیونگ))
ماشینو کنار پیست پارک کردم
لوکالسو دیدم
لوکاس: چطوری تهیونگ :)
ته: کجاس ؟
لوکاس: ببین شر درست نکن
ته: واسه همین اومدم بگو کجاس ؟
موتور درست چند متر جلو تر ازم توقف کرد ....
به محض برداشتن کلاهشو دیدن چهرش مشتم تو صورتش فرود اومد
جیمین: یواششش وایسا برابر شیم
و گوشه لبم با مشتی که زد داغ داغ شد ...
خونو تو دهنم حس کردم ...
لوکاس جرئت نمیکرد بیاد جلو
جیمین: تو برو
لوکاس: چتونه اخه ؟
.
.
جیمین: گفتی مثل خواهرمه
ته: خفه شو بابا
تا جایی که توان داشتم حرصمو از رفتن ا/ت رو صورت جیمین خالی کردم ...
دستای خودمم اش و لاش بود چه برسه به اون ....
جیمین: اره کردمش (خندید)
با چندتا لگد دوباره به جونش افتادم
تا میخورد و زدم که به سرفه افتاد
جیمین: ولی عاشقش بودمممم (داد زد)
ته: منم دوسش داشتم عوضی
و عقب عقب رفتم
ته: اون بخاطر تو ولم کرد
جیمین: چون براش مهمم (با یه لبخند مسخره گوشه لبش) چیه ... باز میخوای بزنی ؟
ته: تو یه عوضی ای
جیمین: یه عوضی که هنوزم تو قلب ا/ته
ته: میخوای عصبیم کنی اره ؟!؟ هنوز نفهمیدی چه غلطی کردیییییی بی شرف ؟؟؟؟
جیمین: خفه شووو تهیونگ باشه ؟ خفه شو
ته: اگه برادرم نبودی میکشتمنت
جیمین: اینکارو بکن ... اینکارو بکن چون خودمم حال از خودم بهم میخوره.... بیا چند تا مشت دیگه بزن هوم ؟ حقمه بیا بزننن
لوکاس: تمومش کنین ... با زدن همدیگه ا/ت برنمیگرده ... تهیونگ برو خونه من ا/ت اونجاس
جیمین: چی
ته: ا/ت؟؟
لوکاس: بهم زنگ زد گفت جایی نداره بره برو خونه من باهاش حرف بزن
جیمین خواست تکون بخوره که لوکاس مانع شد ....
لوکاس: بهتر نیست تو یه فکری واسه صورتت بکنی ؟!
سوار ماشینم شدم .....
با شال خودش که تو ماشینم جا مونده بود خون رو دستمو صورتمو پاک کردم ....
به خودم کمه اومدم جلوی خونه لوکاس بودم .....
.
.
به دور و ورم نگاه کردم ....
حتما چون نمیخواسته کارلوسو ببینه رفته بود تو حیاط و رو صندلی نشسته بود ....
سمتش رفتم ...
با شنیدن صدای پا سرشو بلند کرد
با بینی قرمز و صورت خیسش نگام کرد
شوکه شد ....
بلند شد خواست عقب بره که بغلش کردم ....
محکم تو بغلم گرفتم ....
((چند دقیقه بعد ))
((جیمین))
پشت هم زنگ میزد
این چه مرگشه باز
جیمین: الو
ته: کجایی؟
جیمین: چه میخوای بیای منو بزنی ؟؟
ته: اره کجایی
جیمین: هه بیا بیا ... پیست موتور سواری یادته ؟
تلفنو قطع کرد ....
لوکاس: چرا گفتی بیاد ؟
جیمین: باید جوابمو بده
.
.
.
((تهیونگ))
ماشینو کنار پیست پارک کردم
لوکالسو دیدم
لوکاس: چطوری تهیونگ :)
ته: کجاس ؟
لوکاس: ببین شر درست نکن
ته: واسه همین اومدم بگو کجاس ؟
موتور درست چند متر جلو تر ازم توقف کرد ....
به محض برداشتن کلاهشو دیدن چهرش مشتم تو صورتش فرود اومد
جیمین: یواششش وایسا برابر شیم
و گوشه لبم با مشتی که زد داغ داغ شد ...
خونو تو دهنم حس کردم ...
لوکاس جرئت نمیکرد بیاد جلو
جیمین: تو برو
لوکاس: چتونه اخه ؟
.
.
جیمین: گفتی مثل خواهرمه
ته: خفه شو بابا
تا جایی که توان داشتم حرصمو از رفتن ا/ت رو صورت جیمین خالی کردم ...
دستای خودمم اش و لاش بود چه برسه به اون ....
جیمین: اره کردمش (خندید)
با چندتا لگد دوباره به جونش افتادم
تا میخورد و زدم که به سرفه افتاد
جیمین: ولی عاشقش بودمممم (داد زد)
ته: منم دوسش داشتم عوضی
و عقب عقب رفتم
ته: اون بخاطر تو ولم کرد
جیمین: چون براش مهمم (با یه لبخند مسخره گوشه لبش) چیه ... باز میخوای بزنی ؟
ته: تو یه عوضی ای
جیمین: یه عوضی که هنوزم تو قلب ا/ته
ته: میخوای عصبیم کنی اره ؟!؟ هنوز نفهمیدی چه غلطی کردیییییی بی شرف ؟؟؟؟
جیمین: خفه شووو تهیونگ باشه ؟ خفه شو
ته: اگه برادرم نبودی میکشتمنت
جیمین: اینکارو بکن ... اینکارو بکن چون خودمم حال از خودم بهم میخوره.... بیا چند تا مشت دیگه بزن هوم ؟ حقمه بیا بزننن
لوکاس: تمومش کنین ... با زدن همدیگه ا/ت برنمیگرده ... تهیونگ برو خونه من ا/ت اونجاس
جیمین: چی
ته: ا/ت؟؟
لوکاس: بهم زنگ زد گفت جایی نداره بره برو خونه من باهاش حرف بزن
جیمین خواست تکون بخوره که لوکاس مانع شد ....
لوکاس: بهتر نیست تو یه فکری واسه صورتت بکنی ؟!
سوار ماشینم شدم .....
با شال خودش که تو ماشینم جا مونده بود خون رو دستمو صورتمو پاک کردم ....
به خودم کمه اومدم جلوی خونه لوکاس بودم .....
.
.
به دور و ورم نگاه کردم ....
حتما چون نمیخواسته کارلوسو ببینه رفته بود تو حیاط و رو صندلی نشسته بود ....
سمتش رفتم ...
با شنیدن صدای پا سرشو بلند کرد
با بینی قرمز و صورت خیسش نگام کرد
شوکه شد ....
بلند شد خواست عقب بره که بغلش کردم ....
محکم تو بغلم گرفتم ....
۶.۶k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.