فیک ازدواج اجباری پارت 12🖤
ببخشید یادم رفت بزارم اول لایک و کامنت یادتون نره من واسه اینا زحمت میکشم خب🖤🌜🦋
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
کوک ویو
بخاطر اینکه ات خیلی حرف میزد و منم وقت نمی کردم جوابشو بدم پس بیهوشش کردم چون اگ یکم دیگ اینجا پیوندیم افراد سوهی پیدامون میکردن
(علامت ات :+ کوک:_)
_: ببخشید ات
و جسم اترو توی بغلش گرفت و یه سمت در خروجی عمارت دوید و از اونجا خارج شد و به بادیگارداش گفت که هر چه سریع تر از اونجا خارجشون کنه
توی مسیر همشو به ات نگاه میکرد که چقد مثل یه فرشته مظلوم و کوچولو و کیوت خوابیده
که با صدای راننده به خودش اومد که گفت:
(علامت راننده:&)
&:ارباب رسیدیم عمارت
_: فهمیدم
راننده درو برای کوک باز کرد و کوک در حالی که اترو بیاید استایل بغل کرده بود از ماشین پیاده شد و زنگ عمارت رو به صدا دراورد که با باز شدن در با چهره ی خندون اجوما که وقتی ات رو توی اون حالت دید لبخنش محو شد رو به رو شد
اجوما:پسرم جونگ کوک ات چش شده؟ پیداش کردین ؟ چه اتفاقی براش افتاده بود.؟ حالش خوبه؟چرا توی این وضعه؟
_:اجوما عزیزم نفس بگیر ات چیزیش نیست بخاطر یه چیزی خودم بیهوشش کردم تا یه ساعت دیگه خودش بهوش میاد نگران نباش سوهی دزدیده بودش الان خوبه من ببرمش تو اتاقش
اجوما:هوووف خداراشکر ترسیدم .باشه
کوک ات رو برد توی اتاقش(اتاق ات)
۱ ساعت بعد
ویو ات
با یکم سر درد از خواب بیدار شدم و یاد اتفاقات افتادم ولی بعد از چند دقیقه بیخیال اتفاقات شدم
و به کوک فکر کردم من .....من واقعا عاشق کوک بودم دیگ نمی تونستم ازش مخفی کنم باید بهش بگم هر چی میخواد بشه .
رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم و رفتم پایین
ویو کوک
رفتم روی تخت نشستم و به سقف خیره شدم و به ات فکر میکردم اون دختر با من چیکار کرده بود؟!
اون جئون جانگ کوکی که همه به سردی و خشنی میشناختنش عاشق شده؟! آره من واقعا دلباخته اون دختر بودم ! باید بهش بگم
یه دوش ۵ مینی گرفتم و رفتم پایین که ...................................
بچه هامن واقعا زحمت میکشم با اینکه خیلی خوابم میاد براتون پارت گذاشتم چون یادم رفته بود بزارم ولی شما هم چون شرطی نیست نگید که لایک نمی کنیم و کامنت نمیزاریم پس لایک کنید و کامنت بزارید . پیجمم فالو کنین اگه دوست داشتین . پارت بعدم صبح می زارم
شب تون بخیر 🌛🌝🌚🌜
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
کوک ویو
بخاطر اینکه ات خیلی حرف میزد و منم وقت نمی کردم جوابشو بدم پس بیهوشش کردم چون اگ یکم دیگ اینجا پیوندیم افراد سوهی پیدامون میکردن
(علامت ات :+ کوک:_)
_: ببخشید ات
و جسم اترو توی بغلش گرفت و یه سمت در خروجی عمارت دوید و از اونجا خارج شد و به بادیگارداش گفت که هر چه سریع تر از اونجا خارجشون کنه
توی مسیر همشو به ات نگاه میکرد که چقد مثل یه فرشته مظلوم و کوچولو و کیوت خوابیده
که با صدای راننده به خودش اومد که گفت:
(علامت راننده:&)
&:ارباب رسیدیم عمارت
_: فهمیدم
راننده درو برای کوک باز کرد و کوک در حالی که اترو بیاید استایل بغل کرده بود از ماشین پیاده شد و زنگ عمارت رو به صدا دراورد که با باز شدن در با چهره ی خندون اجوما که وقتی ات رو توی اون حالت دید لبخنش محو شد رو به رو شد
اجوما:پسرم جونگ کوک ات چش شده؟ پیداش کردین ؟ چه اتفاقی براش افتاده بود.؟ حالش خوبه؟چرا توی این وضعه؟
_:اجوما عزیزم نفس بگیر ات چیزیش نیست بخاطر یه چیزی خودم بیهوشش کردم تا یه ساعت دیگه خودش بهوش میاد نگران نباش سوهی دزدیده بودش الان خوبه من ببرمش تو اتاقش
اجوما:هوووف خداراشکر ترسیدم .باشه
کوک ات رو برد توی اتاقش(اتاق ات)
۱ ساعت بعد
ویو ات
با یکم سر درد از خواب بیدار شدم و یاد اتفاقات افتادم ولی بعد از چند دقیقه بیخیال اتفاقات شدم
و به کوک فکر کردم من .....من واقعا عاشق کوک بودم دیگ نمی تونستم ازش مخفی کنم باید بهش بگم هر چی میخواد بشه .
رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم و رفتم پایین
ویو کوک
رفتم روی تخت نشستم و به سقف خیره شدم و به ات فکر میکردم اون دختر با من چیکار کرده بود؟!
اون جئون جانگ کوکی که همه به سردی و خشنی میشناختنش عاشق شده؟! آره من واقعا دلباخته اون دختر بودم ! باید بهش بگم
یه دوش ۵ مینی گرفتم و رفتم پایین که ...................................
بچه هامن واقعا زحمت میکشم با اینکه خیلی خوابم میاد براتون پارت گذاشتم چون یادم رفته بود بزارم ولی شما هم چون شرطی نیست نگید که لایک نمی کنیم و کامنت نمیزاریم پس لایک کنید و کامنت بزارید . پیجمم فالو کنین اگه دوست داشتین . پارت بعدم صبح می زارم
شب تون بخیر 🌛🌝🌚🌜
۷.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.